مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_شانزدهم درحسینیه مستقر شدیم.من
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا ✨🌸
نویسنده :#رضوان_میم
#قسمت_هفدهم
چهارتایی توی خیابون های #کربلا دنبال شلوغی میرفتیم تا به حرم امام حسین برسیم❤️هرجا تابلو حرم امام حسین بود اون طرف میرفتیم.🕊
خیلی شلوغ بود.
زینب:وای بچه ها.من مردم از بس راه رفتیم.گشنمه بریم یه چیزی بگیریم بخوریم.
نرگس:برای اولین بار یه حرف درست تو زندگیت زدی زینب.
پس رفتیم توی موکب ها تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم.من و گلی و زینب نشستیم و نرگس رفت غذا بیاره.🍗
چند تا خانوم عرب هم اون جا نشسته بودن و داشتن کفش های خانوم های زائر رو تمیز می کردن.
زینب که عربیش خوب بود شروع کرد صحبت کردن بااون خانوما😊
یکیشون اسمشون رباب بود اون یکی فاطمه.زیاد یادم نمیاد چی میگفتن فقط یادمه که گلی به زینب گفت:
زینب جان بپرس ببین اینا چرا اینجوری با عشق از ما پذیرایی می کنن💔
وقتی زینب این سوال رو از فاطمه پرسید اشک تو چشمای فاطمه جمع شد و به عربی گفت:
موقعی که امام حسین و اهل بیتش اومدن پذیرایی نکردیم.حالا بذارین از زائراشون پذیرایی کنیم.😭😭
همین موقع ها بود که نرگس با انبوهی از خوراکی های رنگارنگ اومد.توی سینی بزرگ چیده بود.هر کی از دور میدید فکر می کرد برای یه هیئت داره غدا میبره.😁
زینب:وای عاشقتم نرگس.من از اول می گفتم این نرگس دختر اهل حالیه.😳
نرگس:انقدر گفتی گشنمه گشنمه.آبروم رفت با این سینی.هرکی میدید یه لبخند ملیح تحویلم میداد🙂😏.حتما با خوشون می گفتن:این دختره بیچاره قحطی زده سومالیه.
خلاصه با خنده و شادی غذاهای سلف سرویس رو خوردیم.توی سینی فلافل و قیمه نجفی و باقالا و چایی بود که با کمال تعجب چهارنفری همه رو خوردیم😊
#کپی_با_صلوات🌸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه سال قبل در پیادهروی #اربعین بهش گفتن: یه جمله ناب بگو 🌷🌱
گفت: خدا ما رو با اونایی که سالهای قبل توی این مسیر قدم گذاشتن و #شهید شدن محشور کنه✨🕊
حالا او #شهید_مدافع_حرم سعید بیاضی زاده است...🌹
یادشون با صلوات🌸
@Modafeaneharaam
سردار حاج قاسم سلیمانی🌺 :
تفاوت دوران جبهه با زمان حاضر اینست که در آن زمان، دنیا پشت سر #دین حرکت میکرد☝️
ولی امروز، دنیا از دین سبقت گرفته است و ارزشمند اینست که در این هیاهوی دنیوی و دعواهای سیاسی، انسان در عمق قلبش دیندار باشد👌و شهید جمالی اینگونه بود ✨
#شهادت سردار جمالی همراه با #معرفت و #بصیرت بود .🌹
#سردار_شهید_مدافع_حرم
محمد جمالی 🌸
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید جبار دریساوی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل
جمع کل صلوات:
🌹 22 ,047🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
#اخلاق_شهدایی 🌹
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون میآمد 🤕
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه😰. چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون🚶🚶 ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود ‼️
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن😔 ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت روشڪستم توحتی نگاه نڪردی ببینی ڪارڪی بوده😔
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه☝️ ، این ڪه چیزی نیست 😊
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم ☝️.
#سردار_شهید_محمود_کاوه 🌺
#درس_اخلاق
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا یه سوال دارم
#اربعین کربلا میبری ما را یا نه؟😭
🎙مداحی میثم مطیعی
@Modafeaneharaam
شهید محمدتقی سالخورده🌹
ماجرای #شال_سبز✨
✍به روایت #همسر_شهید❤️
🕊محمدم و شال سبزش ...
چندماہ بعدعقدمون من ومحمدم
رفتیم بازار من دوتاشال خریدم🛍
یڪیش شال سبز بود ڪہ چندبار هم پوشیدمش و یہ روز محمد بہ من گفت:
اون شال سبزت و میدیش بہ من؟
حس خوبی بہ من میده🙂
شما #سیدی و وقتی این شال سبزت هـمراهمہ قوت قلب مے گیرم💖
خودش هـم دوردوزش ڪرد
و شد شال گردنش ڪہ هر ماموریتی
ڪہ میرفت یا بہ سرش مے بست
یا دور گردنش مے انداخت ..🌿
و در ماموریت آخرش هـم
هـمون #شال دور گردنش بود
ڪہ بعد #شهادتش برام آوردن💔
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌸
@Modafeaneharaam
خاطره ای از مادر شهید:
زمانی من شروع کردم به نیت #امام_حسین(علیه السلام) به بافتن تابلوی فرش مزین به عکس بین الحرمین✨ که هدیه کنم به بارگاه ملکوتی حضرت🌹 ،یه روزی آقا مسلم وقتی اومد خونه ی ما برای سرکشی چشمش به دار قالی افتاد جلو رفت و دست کشید به قالی و بوسید😘و سلام به حضرت داد.فردای آن روز دخترم گفت که آقامسلم بهم گفت به مامانت بگو یک تابلو مثل همون که واسه امام حسین (علیه السلام) میبافه برای خونمون میتونه درست کنه تا برکتی باشه برامون🌿منم گفتم ان شالله .
چند روزی گذشت تا تابلوی اول تمام شد وقصد کردم تابلوی دوم راببافم
شروع کردم به بافتن هروقت آقا مسلم میومد دست میکشید به دارقالی و میبوسید و میگفت من که #کربلا نرفتم💔 لااقل تابلو فرش تصاویر بارگاه باشه تا آرامش بگیریم ......😔
مدتی بعد که برای ماموریت رفت سوریه و من هم مشغول بافتن تابلو تاوقتی اومد از سوریه براش ببرم ولی ......🕊
و الان که خودش پیش حضرت ارباب است من تابلو رابرسر مزارش آوردم وهدیه کردم بهش🌺 وازش شفاعت آن دنیا را خواستم
آن شا الله شفیعم باشه اون دنیا
شهید مدافع حرم مسلم خیزاب
#سالروزشهادت🕊🌺
@Modafeaneharaam