📝 روایت شهید | رهبر ما معلم اعتماد به خداست
🔹شنیدنیترین روایت از روابط شخصی و کاری سیدحسن نصرالله با رهبر انقلاب را بدون شک باید از زبان یکی از این دو شخص شنید. خطحزبالله، سومین مطلب ویژهنامهی تشییع رهبران شهید حزبالله را به گفتاری از حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسن نصرالله اختصاص داده که به روایت سابقه آشنایی و روابط شخصی و کاری خود با حضرت آیتالله خامنهای میپردازد.
🔹از همان اوّل که رابطهی ما با حضرت آیتاللهالعظمیٰ سیّدعلی خامنهای ایجاد شد، من در ادبیّاتِ خودم به ایشان گفتم «سیّدالقائد». سیّدالقائد اهتمام ویژهای به گروههای لبنانی داشتند و وقت خوبی را در اختیار این گروهها قرار میدادند. من به یاد دارم که حتّی برخی جلسات با ایشان دو یا سه ساعت و حتّی چهار ساعت طول میکشید. ایشان بهخوبی به سخنان ما گوش فرا میدادند، دوستان و برادران ما نیز امور را به طور کامل برای ایشان تشریح میکردند. در آن زمان، همگی با یکدیگر همرأی نبودند و هر یک از برادران ما نظرات و دیدگاههای متفاوتی با یکدیگر داشتند؛ بااینحال، سیّدالقائد به تمامی نظرات و دیدگاهها و استدلالها گوش فرا میدادند. هرگاه سیّدالقائد میخواستند نظری بدهند، میگفتند پیشنهاد من این است؛ مثلاً در نظر و دیدگاهشان به نتیجهای میرسیدند، امّا میگفتند شما بنشینید با یکدیگر مشورت کنید و تصمیمی را که صحیح است اتّخاذ کنید. در آن مرحلهی حسّاس، سیّدالقائد ضمن پرورش فکری، علمی و ذهنی فرماندهان و رهبران حزبالله، حقیقتاً نقش مهمّی در هدایت این گروه ایفا کردند تا بدین ترتیب، برادران ما بتوانند با اعتمادبهنفس بالا و با اعتماد به تواناییهای خود، حتّی در سختترین مسائل تصمیمگیری کنند. ایشان نظر میدادند، امّا این ضربالمثل معروف را که میگوید «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» به کار میبردند.
🔹مدّت کمی پس از رحلت امام خمینی به ایران سفر کردیم و رحلت امام را تسلیت گفتیم و خدمت سیّدالقائد رسیدیم. ایشان همچنان در مقرّ ریاست جمهوری بودند و در آنجا مردم را به حضور میپذیرفتند. با ایشان، به صورت حضوری و مستقیم، دست بیعت دادیم. برادران ما خطاب به ایشان گفتند «شما در زمان حیات امام نمایندهی ایشان در امور لبنان، فلسطین و منطقه و همچنین رئیس جمهوری ایران بودید و وقت داشتید، امّا اکنون رهبر جمهوری اسلامی و تمامی مسلمانان هستید و به همین دلیل، شاید به قدر گذشته وقت برای ما نداشته باشید؛ لذا از شما میخواهیم که نمایندهای را از سوی خود معرّفی کنید تا مدام مزاحمتان نشویم.» در این لحظه، سیّدالقائد لبخندی زدند و فرمودند «من هنوز جوان هستم و انشاءالله وقت دارم. من اهتمام ویژهای به مسائل منطقه و مقاومت دارم و به همین دلیل، با یکدیگر به صورت مستقیم در ارتباط باقی خواهیم ماند.»
🔹آنچه ما از سیّدالقائد میشنیدیم ــ چه در مناسبتهای عمومی و چه در دیدارهای علنی و یا ملاقاتهای خصوصی ــ این بود که ایشان بر روی حضورِ مردمیِ گسترده در تمامی مسائل تأکید ویژهای داشتند. ایشان همواره بر روی این مسئله تأکید داشتند که اگر تشکیلات و سازمان معیّنی داشتید، این سازمان باید همیشه در قلب مردم و هوادارانش جا داشته باشد و هیچ تشکیلات، سازمان و حزبی نباید از فضای مردمی که او را در بر گرفته است، به دور باشد و قدرت حقیقی قدرت حضور مردمی است. البتّه این همان چیزی است که ما در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران شاهد آن بودیم. ما در حزبالله لبنان نیز چنین تجربهای داشتهایم. قدرت ما، به عنوان حزبالله در لبنان، تنها به دلیل برخورداری از امکانات نظامی نیست، بلکه به دلیل محبوبیّتی است که این گروه نزد اقشار مختلف مردمی کسب کرده است.
🔹بر اساس واقعیّت و به دور از جوانب عاطفی، باید بگویم که سیّدالقائد دارای ویژگیهای بسیار فوقالعادهای هستند. گاهی شما دربارهی شخصیّتی سخن میگویید و اشاره میکنید که ویژگیهای خوبی دارد و در میان این ویژگیهای خوب، یک یا چند ویژگیِ معدودِ ممتاز و فوقالعاده وجود دارد؛ امّا در خصوص سیّدالقائد باید گفت که ایشان ویژگیهای فوقالعادهی بسیاری دارند. به عنوان مثال، اخلاص ایشان به خداوند متعال، به اسلام، به مسلمانان، به مستضعفان و مظلومان، اخلاصی شدید و فوقالعاده و عالی است و شاید این ویژگی یکی از دلایل مورد تأیید بودن ایشان از سوی خداوند است. ایشان همواره مصلحت اسلام، مسلمانان و عامّهی مردم را بر هر مسئلهی دیگری مقدّم میشمارند.
📝 ادامه👇
📝 ادامه روایت شهید
🔹یکی دیگر از ویژگیهای ایشان آگاهی سیاسی و تاریخیِ گسترده است.
سیّدالقائد منطقهی ما را ــ یعنی منطقهی غرب آسیا که به آن «خاورمیانه» گفته میشود ــ بهخوبی میشناسند؛ ایشان بر مسائل سرزمین شام، فلسطین و لبنان، به طور خاص آگاهی دارند، درحالیکه این منطقه و تحوّلات آن بسیار پیچیده است و حتّی بسیاری از سیاستمداران و متفکّران منطقه هم در ارائهی تحلیل در خصوص اوضاع آن مرتکب اشتباه میشوند. این در حالی است که ما از چهل سالِ گذشته تا کنون، تمامی تحلیلهای سیّدالقائد را کاملاً درست و منطقی یافتهایم؛ تمامی مواضع ایشان در قبال کشورهای منطقه و حتّی کشورهایی که شاید اهالی آنها خود قادر به تحلیل مسائلشان نبودهاند، درست بوده است. این بسیار عجیب است.
🔹مقصود من تنها سخن گفتن از این اعتماد نیست، بلکه ایجاد آن در قلوب و عقول دیگرانی مانند حزبالله لبنان است. در سایهی این اعتماد است که پیشرفت، آگاهی، مجاهدت و پیروزی حاصل میشود. با این اعتماد است که ملّت ایران و جوانان ایرانی در مقابل آمریکا و تمامی چالشها ایستادهاند. اگر خود سیّدالقائد به این درجهی عظیم از اعتماد به خداوند نرسیده بودند، نمیتوانستند آن را به دیگران منتقل کنند.
🔹امروز تعداد اندیشمندان مسلمان در جهان اسلام بسیار کم است. شکّی نیست کسی که سخنرانیهای سیّدالقائد را میشنود، کتابهای ایشان را میخواند و به بیانیّهها و ارشاداتشان گوش فرا میدهد، به این درک میرسد که ایشان یک امام اندیشمند مسلمان بزرگ است. شاید هیچ اندیشمند دیگری در جهان اسلام در حد و اندازهی ایشان نباشد؛ یعنی هیچ اندیشمند اسلامی در سطح سیّدالقائد در جهان اسلام وجود ندارد.
🔹زمانی که کتاب «انّ مع الصّبر نصراً» پیش از چاپ نهایی به دستم رسید، آن را در همان شب خواندم. غروب بود که این کتاب به دستم رسید، همان شب هم با شوق و ذوق فراوان آن را مطالعه کردم. در ابتدا مقدّمهای را که سیّدالقائد به خطّ خودشان نگاشته بودند خواندم؛ مقدّمهای که به زبان عربی و طبعاً خطّ فارسی بود. غافلگیر شدم! من میدانستم که سیّدالقائد بهخوبی به زبان عربی مسلّط هستند و بهخوبی به این زبان تکلّم میکنند، امّا متنی که خواندم از بالاترین سطح بلاغت برخوردار بود و بسیار بلیغ و رسا بود. من تصوّر نمیکنم که امروز هیچ فرد عربزبانی در جهان عرب بتواند متنی را با این سطح از زیبایی و بلاغت به زبان عربی بنویسد. این اوّلین مسئلهای بود که در ابتدای کتاب با آن مواجه شدم.
🔖 منتشرشده در شماره جدید نشریه خط حزبالله
تابلو اعلانات ۴۸۵.pdf
8.1M
📝 نسخه #تابلو_اعلانات | شماره ۴۸۵ نشریه خط حزبالله
💻 @Khatt_khamenei
خطحزبالله۴۸۶.pdf
1.66M
📝 چهارصدوهشتادوششمین شمارهی هفتهنامهی خطحزبالله
💻 @Khatt_khamenei
📝 «روحِ سید و راهِ ما»
🔹️چهارصدوهشتادوششمین شمارهی هفتهنامهی خطحزبالله با سرمقالهای با عنوان «روحِ سید و راهِ ما» منتشر شد.
🔍خطحزبالله را از اینجا بخوانید.
💻 @Khatt_khamenei
📝 سرمقاله | روحِ سیّد و راهِ ما (بخش اول)
🔸بیروت؛ خبرنگار خطحزبالله: پیش از طلوع خورشید، خیابانهای منشعب از جاده فرودگاه که به ورزشگاه کمیل شمعون منتهی میشد، مملو از جمعیت تشییعکننده بود. خانوادهها تماماً بیرون آمده بودند تا در آخرین دیدارشان با مقتدای خود شرکت کنند، تا جایی که در خانهها تنها کسانی ماندند که بیماری یا پیری مانع از حرکتشان شده بود. همه در تشییع سید حضور داشتند.
در بیشتر عکسهایی که از سید در تمام مسیرهای اختصاصیافته به آنها برافراشته شده بود، ، به ندرت میشد تصویری از او را بدون لبخد دید. انگار به مهمانان خود خوشآمد میگفت.
بر روی جاده فرودگاه، نزدیک به ورودی اردوگاه فلسطینی برج البراجنه، جمعیت تقسیم شد، کسانی که تازه از جنوب آمده بودند و کسانی که از خانههای اطراف بیرون آمده بودند: زنان به سمت خیابانهای فرعی که در میانه راه به سمت آرامگاه سید میرفتند، پیچیدند، جایی که صبحگاه محل زیارت مشتاقان گریه بود، و در انتها به سمت خیابان سفارت کویت و از آنجا به سمت ورزشگاه هدایت میشد، در حالی که مردان راه خود را به سمت پل فرودگاه سابق و از آنجا به سمت ورزشگاه ادامه دادند.
🔹موکبهایی که نخوابیدند
جوانان در هر پیچی ایستاده بودند و مردم را به مکانهای مجاز برای ورود راهنمایی میکردند. این نظم و ترتیب در نقاط توزیع چادرهای امدادگران سازمان بهداشت اسلامی و موکبهای متعددی که با القاب شهید سید نصرالله برپا شده بودند نیز مشهود بود، اینجا موکب «عزیز الامه» بود، و در نزدیکی آن «موکب حسن ابن الحسین»، «عزیز الروح» و «سید شهداء الامه». فلسطینیها نیز سهمی از این موکبها داشتند، در ورودی اردوگاه برج البراجنه، جنبش جهاد اسلامی یک موکب برپا کرده بود، جایی که بطریهای آب که با تصویر «سید شهداء الامه» و پرچم فلسطین پیچیده شده بود، توزیع میشد.
در طول مسیر جداکننده فرودگاه بیروت و پل فرودگاه سابق، جاده مملو از میزهایی بود که از تشییعکنندگان با انواع غذاها پذیرایی میکرد. این کار را از سه روز قبل از تشییع آغاز کرده بودند و در شب تشییع سید به اوج خود رسید، جایی که جاده فرودگاه «نخوابید»، و مردمش تا ساعات اولیه صبح بیدار ماندند. شبی استثنایی بود، نه تنها به این دلیل که جاده مسیر اجتنابناپذیری برای کسانی بود که از جنوب و بقاع برای شرکت در تشییع میآمدند، بلکه به این دلیل که مردم برای روز بعد آماده میشدند.
🔹شبیه شب عاشورا
برای بسیاری از کسانی که از آنجا گذشتند یا آنجا بودند، شب تاریک، غمانگیز و سنگین از فقدان بود؛ شبیه «شب عاشورا»، این را محمد مسلم میگوید، صاحب یکی از موکبهای آنجا. بسیاری مانند او از «شبی که قبل از شهادت است» سخن میگفتند، جایی که مردم این جاده به طور خاص عادت داشتند همان مراسم را در شب شهادت امام حسین(ع) برپا کنند.
مردم از تشبیه سید به امام حسین(ع) ابا نداشتند. «مسلم»، جوانی عضو جنبش امل با تاکید بر این مفهوم میگوید؛ «امام حسین با طاغوت عصر خود بیعت نکرد و سیدحسن نصرالله نیز همین راه را رفت». بسیاری موکبهای خود را تا صبح باز نگه داشتند، در حالی که در پسزمینه صدای سید طنینانداز بود. تا آن لحظه هیچکس نمیدانست که فردا چه خواهد شد، همه با یک سؤال ذهنشان مشغول بود: وضعیت چه خواهد شد وقتی عمامهاش بر فراز پیکر خفته درون تابوت چوبی ظاهر شود؟
📝 ادامه👇
📝 سرمقاله | روحِ سیّد و راهِ ما (بخش دوم)
🔹بعد از سید...
عشق به او تنها به پذیرایی از مهمانها و گریههای لبریز از اندوه محدود نمیشد، بلکه در سرعت پر شدن خیابانها از تشییعکنندگان نیز مشهود بود. هنوز ساعت به ۱۰ صبح نرسیده بود، یعنی سه ساعت قبل از شروع مراسم، که اتوبان اسد و خیابانهای مجاور آن از تشییعکنندگانی که کنار جاده نشسته بودند و منتظر شروع مراسم بودند، لبریز شده بود.
آنچه در این سیل جلب توجه میکرد، خجالت مردم از بلند کردن عکسهای شهدای خود در حضور سید بود، زیرا عکسهای شهدایشان کوچکتر از عکس صاحب مراسم بود، به اندازه کمی بزرگتر از یک «دکمه» روی سینه پدر، مادر، خواهر یا یکی از بستگانش. در حالی که عکسهای بزرگ شهدا بسیار کم بود در مقایسه با عکسهای بزرگ از سید. شاید به این دلیل که «بعد از سید همه چیز آسان شده است»، این را زنی میگوید که عکس دو پسر خواهرش، مصطفی و مجتبی ناصر را در دست دارد. دو جوانی که در جنگ اخیر به شهادت رسیدند.
او میگوید: «ممکن است برخی باور نکنند که ما مرگ فرزندانمان را باور کردیم اما مرگ سید حسن نصرالله را باور نکردیم». زیرا تا لحظهای که تابوت را دیدم، هنوز «ذهنم آن را درک و باور نکرده بود». و این حالتی است که بسیاری از کسانی که هفته پیش در تشییع سید شرکت کردند و او را تا حدی دوست داشتند که غیابش را باور نمیکردند، تجربه کردند.
این حس و حال را به وضوح میشد در لحظه ورود ماشین حامل پیکر شهدا به ورزشگاه دید و فهمید. تشییعکنندگان که از ساعتها قبل نشسته بودند و شعار داده بودند و اشک ریخته بودند، در این لحظه چنان ضجه زدند و بر سر و سینه میکوبیدند که تو گویی سید همین دیروز به شهادت رسیده و نه پنج ماه پیش! داغ او تازه بود. به تازگی و گرمی اشکهایی که نه دیگر قطره قطره، بلکه همچون جویی باریک بر صورتهای برافروخته روان بود.
🔹کجاست نصرالله...
«زینب فرحات» یکی از کسانی بود که منتظر رسیدن تابوت بودند تا باور کنند. فرحات این را با صدایی گرفته میگوید. این زن هفتاد ساله که با فرزندان و نوههایش آمده بود، هر بار که نام نصرالله با کلمه شهید قبل از آن ذکر میشد، گریه میکرد. وقتی صدا فریاد میزند «کجاست نصرالله... کجاست...»، گریه میکند. و هر بار که صدا از بلندگو دوباره پخش میشود، او دوباره گریه میکند، گویی که آن را برای اولین بار میشنود. و همین طور ادامه مییابد. گریه میکند، سپس اشکهایش را پاک میکند و دوباره گریه میکند، و بسیاری مانند او، چه از مردم عادی و چه از داغدارانِ شهید داده، زیرا «واقعه امروز بزرگ است». این جمله را مادر یکی از شهدا که عکس پسرش را روی سینهاش و عکس دو سید را در دستش و پرچم حزب الله را حمل میکرد، گفت. او از جنوب آمده بود تا «سید را بدرقه کند»، و گفت به جنوب بازمیگردد تا روز دوشنبه در تشییع شهید سید هاشم صفیالدین شرکت کند.
🔹اندوهی که به تأخیر افتاده بود فوران کرد
گویی مردم تنها با ورود ماشینی که تابوتها را حمل میکرد، شهادت سید را باور کردند. اندوهی که به تأخیر افتاده بود، یکباره فوران کرد و سیل اشک از چشمان کسانی که برای تشییع «پدرشان» جمع شده بودند، جاری شد. اشکها برای مدت طولانی جاری شد تا جایی که چشمها قرمز شد، گویی که این لحظهای بود که آنها باور کردند که او برای همیشه از میانشان رفته است.
این فقدانی عادی نبود، و مختص به یک نفر نبود. فقدانی جمعی بود، فقدانی به اندازه جهان، که صدها هزار نفر آن روز در خیابانها و جادهها تجربه کردند. و در لحظهای که صدای سید برای آخرین بار طنینانداز شد و به آنها خطاب کرد «ای شریفترین و کریمترین مردم»، مردم با فریاد واکنش نشان دادند، قبل از اینکه آرام بگیرند و مشتهای خود را با فریاد «لبیک یا نصرالله» بلند کنند. این سید است. این سیدحسن نصرالله است که انگشت خود را بلند میکرد و صدها هزار مشت در مقابلش با فریاد «لبیک یا نصرالله» بلند میشد، و روز یکشنبه پنجم اسفند صدها هزار تشییعکننده نیز با صدای او فریاد زدند «لبیک» و «هیهات منا الذله»، قبل از اینکه دوباره با عبور جنگندههای اسرائیلی برای دو بار متوالی از آسمان بیروت، آن را تکرار کنند.
📝 ادامه👇
📝 سرمقاله | روحِ سیّد و راهِ ما (بخش سوم)
🔹چهار جنگنده در آسمان
چهار جنگندهای که از فراز جمعیت با ارتفاعی بسیار پایین گذشتند، با فاصله زمانی حدود دو ساعت، دیوار صوتی را شکستند و شاید آن باند جنایتکاری که اینها را فرستاده بود، گمان میکرد مردم با دیدن جنگندهها میترسند و نظم مراسم به هم میریزد اما نه تنها چنین نشد بلکه در حرکتی غیرارادی و جمعی که از اعماق دل و روح جمعیت برمیخاست، همه مشتهای خود را به سوی آسمان گره کرده و با فریادی که آغشته به بغض و کینه بود، شعار دادند؛ «الموت لاسرائیل».
🔹وداع آخر
آن مشتهای بلند شده به سمت آسمان صحنهای عادی نبود، بلکه سیلابی بود که از آرامگاه سیدحسن نصرالله تا قلب ورزشگاه امتداد داشت، جایی که حرکت تقریباً غیرممکن بود بین خیابانهای شهید سلیمانی و سفارت کویت، زیرا مردم پس از پر شدن ورزشگاه از تشییعکنندگان، در آنجا مستقر شدند.
مراسم رسمی تقریباً ظهر آغاز شد و تا عصر به طول انجامید. ازدحام جمعیت چنان بود که خواندن نماز بر پیکر شهدا و انتقال آنها از ورزشگاه به محل تدفین سید، بسیار بیش از آنچه پیشبینی شده بود، طول کشید. چرا که خیابان منتهی به آرامگاه، مملو از جمعیت بود.
جمعیتی که در سرما ساعتها مضطرب و منتظر بودند تا برای آخرین بار با مقتدای خود وداع کنند.
🔹یوم الله
آن روز در تاریخ لبنان و بلکه مقاومت یک روز تاریخی و یومالله شد. روزی که بیش از ۷۰۰ خبرنگار از سراسر دنیا ثبت کردند، ریشههای مقاومت قویتر از آن است که با بمب و موشک نابود شود. چرا که مقاومت در دل و جان این مردم ریشه کرده است. و تنها مردم لبنان نبودند که آن روز سوختند و گریستند. عاشقان سید از حدود ۸۰ کشور دنیا در بیروت حضور داشتند و این حضور نشان داد که پیام و راه سید منحصر به مرزهای لبنان نیست. هرکجا مظلومی هست و هرکس که آزاده است، خود را مخاطب پیام آزادیبخش سید میبیند و میداند. آنها از همه ایدئولوژیها، زبانها، باورها، رنگها، ادیان و وابستگیها آمدند و به زبانهای عربی و غیر عربی گفتند: لبیک یا نصرالله. این علاوه بر تعداد زیادی از کسانی بود که آرزوی حضور داشتند و با قلب، آگاهی و وجدان خود حاضر شدند، اما به دلایل مختلف نتوانستند و شرایط، مانع حضورشان در جمع عاشقان شد.
🔹تو را چه باید نامید؟
تو را چه بنامیم؟ ای عاشق انقلابیون، عاشق فقرا، عاشق مظلومان و درماندگان، رهبر، سیاستمدار، رزمنده، پدر، معلم و... تو چنان زیستی که بر شانههایت آرزوها و نگرانیهای ما را برای رسیدن به آزادی و کرامت حمل میکردی و آن روز ما تو را با اشک و فریادهای خود بدرقه کردیم؛ بدورد ای مجاهد کبیر! ما از دیدن دوباره آن لبخند زیبا محروم شدیم اما روح تو راه به ما نشان خواهد داد و ما در این راه و بر این عهد استوار میمانیم.
🔖 منتشرشده در شماره جدید نشریه خط حزبالله
May 11
تابلو اعلانات ۴۸۶.pdf
2.87M
📝 نسخه #تابلو_اعلانات | شماره ۴۸۶ نشریه خط حزبالله
💻 @Khatt_khamenei
🔰 حضور نماینده رهبر انقلاب اسلامی در منزل خانوادههای فرماندهان شهید حزبالله در بیروت
📜 khl.ink/khat | #آخرین_خبر