#ازشماچهپنهان:)
این روزها را با شوق و دل نگرانی سپری میکنم.
مثل یک کبوتر اسیر در قفس بی قرار و مشوشم.
بی قرار از رسیدن به قافله عشّآق ارباب
مشوق و دلنگران از جاماندن ونرسیدن...
حالی غریب وگنگ سرتاسروجودم رافراگرفته...
گاهی دلم میخواد به یاد روزگار قدیم،به قول ماجان دفترودستک هایم را بردارم زیر تلالو نور ماه وبوی شب بوهای حیاط که روح را جلا میدهد بنشینم وحدیثِ جان خود را روی کاغذ تحریر کنم...
گاهی هم دلم میخواهد به میعادگاه دلهای خستگان بروم واز کوله باردلتنگیم با رفیق روزهای تنهاییم سخن گویم...
گاهی هم مثل امشب که خستگی رمقی برای جانم نگذاشته گوشه ی دنج اتاقم کز میکنم بهر امیدی با خدای خودنجوا میکنم...
حال دلتنگ ها مانند امواج دریا نامعلوم است.
#انتکهفی...
(ماجان:مادرجان)