احیاء نسل مهدوی
💫🏴💫🏴💫🏴 🏴💫🏴💫🏴 💫🏴💫🏴 🏴💫🏴 💫🏴 #قسمت_دو 🥀#روضه#حضرتزینب سلاماللهعلیه🥀 ▪️در یکی از مجالس #حاجحمیدطا
💫🏴💫🏴💫🏴
🏴💫🏴💫🏴
💫🏴💫🏴
🏴💫🏴
💫🏴
#قسمت_سه
🍂🍁#رسولترک و افسر رژیم🍁🍂
🖤در روز #تاسوعا یکی از افسرهای عالی رتبه #رژیم #طاغوتی با لباس #نظامی به #بازار آمده بود تا ناظر #عزاداری ها باشد.
#رسولترک نگاهی به آن #افسر انداخت و آرام آرام به سوی او حرکت کرد و در همان حال که #گریه می کرد و حال و هوای روزهای #تاسوعا و #عاشورا را داشت به آن #افسر می گوید:
شما #نظامی هستید و بهتر از هر شخص دیگری این #اشعار را درک می کنید پس شروع به خواندن اشعار ترکی کرد که ترجمه این اشعار به این صورت است:
🥀 اگر در یک #جنگ و #نزاعی هزاران نفر از #افسران کارآزموده و #متخصص هم که وجود داشته باشند،
باز هم از رسمها و قانونهای #جنگ است که نگاههای همهی دستهها و لشگرها به #علمدار است.
🥀اگر یک #سربازی در #جنگ بر زمین بیفتد دیگر هیچ کس با #نعش و #جنازه او کاری ندارد، ولی اگر یک #صاحبمنصب و #علمداری از #اسب بر زمین بیفتد جنازه او را نیز رها نخواهند کرد و بر سرش می ریزند و تکه تکه اش می کنند.
✨#خدا میداند که #رسولترک چگونه این #اشعار را خواند که ناگاه همه کسانی که در آنجا حضور داشتند، مشاهده کردند که آن #افسر به یک بار بغضش ترکید و به شدت به #گریه افتاد،
او به اندازهای #منقلب شد که از روی ناراحتی در حالی که سیلی از #اشک از چشم هایش سرازیر بود، کلاه #نظامیاش را از سر برداشت و محکم بر زمین کوبید...!
📚رسول ترک،ص۴۲
💫🏴💫🏴💫🏴💫🏴
🌸در ثواب نشر مطالب، کانال ما را همراهی کنید. 🌸
#رسول_ترک
#داستان #حکایت
#محرم
#تولیدی
کانال احیاء نسل مهدوی👇
@Ehyae_nasle_mahdavi
💚انتشار با ذکر منبع
احیاء نسل مهدوی
💫🏴💫🏴💫🏴 🏴💫🏴💫🏴 💫🏴💫🏴 🏴💫🏴 💫🏴 #قسمت_سه 🍂🍁#رسولترک و افسر رژیم🍁🍂 🖤در روز #تاسوعا یکی از افسرهای عالی رت
💫🏴💫🏴💫🏴
🏴💫🏴💫🏴
💫🏴💫🏴
🏴💫🏴
💫🏴
#قسمت_چهار
🚩🏴#رسولترک و حرکت هیئت🏴🚩
🚫در یکی از سال ها #رژیم_طاغوت تصمیم گرفت تا از حرکت دسته ها و #هیئت های #عزاداری در سالروز #شهادت #حضرت_موسی_بن_جعفر علیهالسلام جلوگیری کند،
آن روز یکی از #سرهنگ های شهربانی که یکی از مسئولین بلند پایه بود، خودش به #بازار آمده بود و با قلدری میخواست جلوی #هیئتها را بگیرد و #هیئت ها را متفرق کند.
او آدمی #ورزیده و #قوی هیکل بود این خبر در بین #دسته ها و #هیئت ها پیچید.
#رسولترک با آن که همیشه در انتهای #هیئت ها حرکت می کرد آن روز برعکس در جلوی اولین #دسته ایستاد و #گریه کنان به پیش میرفت....
تا به #سرهنگ رسیدند، #رسول_ترک تا نگاهش به آن #سرهنگ افتاد با یک سوز و حال خاصی و با همان #لهجه غلیظ #ترکی گفت:
جناب #سرهنگ آمدهاید *بازار خوش آمدید!
ما داریم میرویم جنازه #حضرتموسیبنجعفر علیهالسلام را از #زمین برداریم......جناب #سرهنگ شاید #غلام ها و #سربازهای #هارون نگذارند ما جنازه را برداریم!!!!! #خواهش میکنم شما هم بیایید به ما کمک کنید ما جنازه را برداریم!
فضای #بازار را #سکوت گرفته بود و همه حاضران خیره نگاه میکردند که یک دفعه سکوت شکسته شد و آن #سرهنگ که به شدت تحت تاثیر حالتها و حرف های #حاجرسول واقع شده بود شروع به *گریه کردن نمود، او در حالی که نمی توانست جلوی #گریه اش را بگیرد دستمالش را از جیبش در آورد و بر صورتش گذاشت و آن روز بدون هیچ مزاحمتی دسته های #عزاداری به راهشان ادامه دادند.
📚رسول ترک،ص ۴۵
💫🏴💫🏴💫🏴💫🏴
در ثواب نشر مطالب، کانال ما را همراهی کنید. 💚
#رسول_ترک
#داستان #حکایت
#محرم
#تولیدی
کانال احیاء نسل مهدوی👇
@Ehyae_nasle_mahdavi
💚انتشار با ذکر منبع