جستاری در پیشنیازهای مطالعات نظری تاریخ
✍ محمد صادق رجبی
از مباحث مهم در تاریخپژوهی، مطالعات نظری تاریخ است ؛ مطالعاتی که برخواسته از تأملاتی نظری و مفهومی حول دانش تاریخ است.
مطالعات نظری تاریخ ، به دنبال پاسخ به پرسشهایی حول دانش تاریخ است که پاسخِ به این سوالات ، خارج از مرزبندی دیسیپلینی دانش تاریخ است؛ لذا معرفتهای برآمده از مطالعات نظری تاریخ ، معارفی مندمج از چندین معرفت دیگر است که در راستای پاسخگویی به این سوالات، حاصل شدهاند.
با توجه به این ، برای پژوهندگان مطالعات نظری تاریخ ، گریزی از فراگیری یکسری از علوم ، به عنوان پیش نیازهای دانشی ، نیست
علومی که به عنوان پیش نیاز برای مطالعات نظری تاریخ لازم بلکه ضروری است ، به قرار زیر است:
۱ـ معرفت شناسی
۲ـ فلسفه غرب
۳ـ فلسفه علم
۴ـ فلسفه اسلامی
۵ـ تاریخ فلسفه غرب
۶ـ فلسفه علوم انسانی
۶ـ فلسفه علوم اجتماعی
۷ـ روش تحقیق در علوم اجتماعی
۸ـ مبانی علم جامعه شناسی
۹ـ مبانی علم سیاست
در این میان ، سه دانش «معرفتشناسی»،«فلسفهعلم»،«فلسفهغرب» از اهمیت مضاعفی برخودار می باشند؛ و فراگیری آنها ضروری قطعی است.
بعد از این سه دانش ، اولویت با «تاریخفلسفهغرب»،«فلسفهعلوم انسانی» است.
دیگر دانشها ، نیز لازم است فراگرفته شوند ، اما از لحاظ اهمیت فراگیری در درجه پایینتری نسبت به دو سه مورد فوقالذکر قرار دارند.
وجه اهمیت معرفتشناسی در این است که اساسا در مباحث نظری تاریخ ، مخصوصا فلسفه علم تاریخ به دنبال پاسخگویی به سوالاتی است که متوجه اصل معرفتهای تاریخی هستند؛ لذا لازم است با دانش معرفتشناسی که موضوع آن بررسی شناخت های بشری است، آشنا بود.
در خصوص چرایی فراگیری فلسفه علم باید گفت ، پاسخ به سوالات مطرح شده در باب علم تاریخ ، نوعا در سنتها و پارادایمهایی است که تلقی خاصی از علم را ارائه کردهاند مثل اثباتگرایی(پوزیتیویسم) ، ابطالگرایی ، پارادایم انتقادی و....
طبیعتا پرسش از نفس علم تاریخ و به تبع پاسخ به آن ، ارتباط بی بدیلی با تلقی پژوهنده از مقوله علم دارد؛ و اینکه علم را بر اساس چه پارادایمی فهم می کند؟
مضاف بر اینکه ، فلسفه علم تاریخ ، به عنوان مهمترین حوزه مطالعات نظری تاریخ ، خود شاخهای از فلسفه مضاف است.
از سویی دیگر ، تلقی فلسفی از علم ، در بستر فهمی فلسفی صورت گرفت.
لذا آشنا بودن با فلسفه غرب ، برای آگاهی از نظرات فلاسفه غربی به هستی عالم و همچنین مقوله شناخت ضروری است.
از جانبی دیگر ، فلسفه نظری تاریخ ، به لحاظی ، یکی از زیرشاخههای فلسفه است ، و برای پرداختن به آن و بررسی نظرات اهالی این دانش مثل فلسفه تاریخ هگل ، مارکس و ... مستلزم آگاهی از نظرات آنها در این خصوص است. لذا فراگیری تاریخ فلسفه غرب هم از پیش نیازهای مهم مطالعات نظری تاریخ است.
همچنین ، تاریخ در منظومه علوم بشری ، در طبقه علوم انسانی قرار می گیرد ، لذا قبل از فهم دقیق مقوله علم تاریخ ، کسب یک تلقی مختار در باب علوم انسانی ، چیستی و روش آنها ، ضروری است؛ تا ذیل این تلقی مختار ، علم تاریخ به عنوان یکی از علوم انسانی مورد بازشناسی قرار گیرد.
برخی از مباحث چالش برانگیز در تاریخپژوهی مثل رابطه دانش تاریخ با ارزشها ، مادیانگاری دانش تاریخ ، سکولار بودن یا نبودن دانش تاریخ و ... در یک نگاه فراتر ، در خصوص تمامی علوم انسانی مطرح است.
لذا بهتر است منازعات مفهومی در این دست مسائل را ، در یک سطح کلانتر نیز، بکاویم.
همچنین، یکی از مباحث مهم در دانش تاریخ ، بحث تبیین در تاریخ است؛ که(متاسفانه) بسیار وام گرفته از ادبیات علوم اجتماعی است. لذا آشنایی با روش تحقیق در علوم اجتماعی و همچنین فلسفه علوم اجتماعی ضروری است.
علاوه بر همه اینها ، تاریخ بازگو کننده کنشهای فعال آدمی در عرصههای سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و.... است.
لذا جا دارد تاریخ پژوهان آشنایی ولو اجمالی با دانشهای دیگر ، از جمله علوم سیاسی و جامعه شناسی پیدا کنند؛ مخصوصا پس از شکل گیری مکتب آنال ، که تاکید ویژهای بر جنبههای میانرشتهای تاریخ و دیگر علوم داشت ؛ و تاریخ سنتی را به نوعی ملغی اعلام کرد.
برخی از مبانی دانش تاریخ ، وام گرفته از سنتهای فلسفی غربی است؛ که جا دارد به وسیله فلسفه اسلامی مورد بازخوانی قرار گیرند؛ و این از مغفولترین جنبههای مطالعات نظری تاریخ است.
تذکرات مهم:
اول اینکه ؛ لزومی ندارد مورخ در موارد ذکر شده متخصص شود ، بلکه به میزانی که مرتبط با مطالعات نظری تاریخ باشد ، کافی است.
نکته آخر و مهم اینکه ، اگر بنا بر آغاز مطالعات در این موارد ذکر شده را دارید ، توصیه اکید بنده این است که حتما حتما از کتب تالیفی مقدماتی در این خصوص استفاده کنید.
کتب ترجمهای نوعا از غموض و پیچیدگیهایی برخوردارند که اغلب جز سردرگمی نوآموز، نتیجهای ندارند.
#ویژهـمحققین
🏛☜[ آن سوی تاریخ ]☞🏛