چشم اسفندیار!
#اختصاصی_داناب | @DasTanaK_ir
✍️ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود با نمایندگان مجلس نکته جالبی فرمودند:
«... دشمن بیش از آنکه به تواناییهای خودش امیدوار باشد به خطاهای ما امیدوار است. به تعبیر رایج فارسی #چشم_اسفندیار را در خودمان کشف کنیم!»
چشم اسفندیار یعنی چه؟
در افسانه ها و اسطوره های ایرانی و یونانی دو داستان شگفت انگیز و مشابه وجود دارد؛ داستان ایرانی در مورد شخصی به نام "اسفندیار" و داستان یونانی درباره شخصی به نام "آشیل" است.
اسفندیار در داستان های ایرانی شخصیت دوگانه ای یافته است و میان زشت و زیبا و بد و خوب می گردد. گاه همانند پیامبری به بازسازی فرهنگ دینی زمانه خود می پردازد و می کوشد تا " بهدین " را دوباره به جامعه باز گرداند و آثار شرک و دوگانه پرستی را بزداید و گاه به جنگ سرداری می رود که حافظ دین و آیین و امنیت کشور است.
او به حکم ایزدی در چشمهای فرو رفته تا رویینتن شود ولی در هنگامه فرو رفتن در چشمه، چشمهایش را بست و آب، چشم او را در بر نگرفت و این نقطه ضعف و ناتوانی اسفندیار شد.
در داستان #آشیل نیز با پهلوانی رو به رو هستیم که با چنین شیوه ای رویینتن میگردد ولی در داستان وی هنگامه رفتن به درون آب چیزی مانند برگی مانع از آن می شود که پاشنه اش به آب رسد و آن بخش رویین نمی شود و مرکز آسیب او می گردد.
🔹 نکته ۱
اگر به داستان چشم اسنفدیار توجه شود به ژرفای فکر و اندیشه ایرانی و برتری آن بر فکر یونانی پی برد. زیرا چشم در زندگی انسان از هر عضوی دیگر تاثیرگذارتر است؛ انسان بیشترین اطلاعات خود را از راه چشم به دست میآورد؛ با همین چشم است که میبیند و دل میبندد و عاشق میشود و.... و البته همین نکته میتواند مهمترین دلیل نقطه ضعف انسان نیز به شمار آید محسوب شود. اما در داستان پاشنه آشیل این نقطه سستی در پا نهاد شده است و آسیب پذیری انسان را از آن دانسته است.
🔹 نکته ۲
با وجود این دو تعبیر یکسان، متاسفانه تعبیر پاشنه آشیل در بین ما رواج بیشتری دارد. سوال اینجاست که چرا ما با آنکه در ادبیات شیرین فارسی #چشم_اسفندیار را داریم از #پاشنه_آشیل به عنوان نقطه ضعف فردی یا حکومتی و یا ملتی سخن می گوییم؟
🔹 نکته۳
مقام معظم رهبری در موارد متعدد نشان داده است که (برخلاف مدعیان) حامی جدی #زبان_فارسی است و همواره و به اشکال گوناگون در ترویج آن کوشیده است. نقل است که ایشان زمانی هنگام مسافرت با هواپیما به خلبان گفته بودند که چه ضرورت دارد وقتی پرواز داخلی است (بینالمللی نیست) با برج مراقبت انگلیسی صحبت میکنید؟ به شدت تاکید کرده بودند که فارسی صحبت کنید.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)👇
📚 @dastanak_ir
درباره لقب اباصالح
✍️ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
در بعضي از کتابها، «اباصالح» به عنوان يکي از کنيههاي حضرت مهدي عليه السلام ياد شده است. کنیه در لغت عرب به کلمه ای گفته می شود که با لفظ اب (پدر) و یا کلمه ام (مادر) شروع شود مانند ابوالحسن که از کنیه های معروف علی (ع) است و مانند ام الائمه که از کنیه های معروف حضرت فاطمه (س) است.
این کنیه اگرچه در منابع روایی شیعه برای حضرت ذکر نشده اما این احتمال وجود دارد که از حدیث امام صادق علیه السلام گرفته شده باشد که فرمودند: «إذا ضللت عن الطريق فناد: «يا صالح و يا أبا صالح أرشدونا إلى الطّريق يرحمكم اللّٰه» «هرگاه راه خود را در سفر گم کردي، سپس بانگ برآور: «اي صالح» و «اي اباصالح». خداوند رحمتش را بر تو فرود آورد! راه را به ما نشان ده». (الفقیه، شیخ صدوق، ج۲ ص ۲۹۸)
بنابراین به کار بردن آن برای ایشان اشکال ندارد و شاید بر همین اساس است که علمای ربانی و مؤمنین پیرو اهل بیت (ع) در جلسات و اجتماعات معنوی آن هم نه فقط در حال گم شدن در دشت و صحرا، بلکه در همه گمراهیهای فکری و عملی و علمی و نابسامانیهای مادی و معنوی در غیبت کبری، امام زمان را با کنیه «اباصالح» را به کمک و یاری می طلبند.
#مهدویت
#اختصاصی_داناب
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#اختصاصی_داناب
🟢 چهار حکایت از اتفاقات پیرامون شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیهالسلام 👇👇
📚 @DasTanak_ir
#اختصاصی_داناب
🟢 چهار حکایت از اتفاقات پیرامون شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیهالسلام 👆👆
📚 @DasTanak_ir
نکات ناب
#اختصاصی_داناب
امام رضا و حضرت معصومه علیهما السلام
🔻در میان حدود 37 فرزند حضرت کاظم علیه السلام فقط امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام از یک مادر، آن هم بانوی بزرگواری چون نجمه خاتون متولد شدند.
🔻 امام رضا علیه السلام 25 سال بزرگتر از حضرت معصومه علیها السلام بودند؛ زیرا آن حضرت در سال 148 ه. ق به دنیا آمدند و حضرت معصومه علیها السلام در سال 173 ه. ق.
🔻حضرت معصومه علیها السلام 21 سال تحت سرپرستی امام رضا علیه السلام بودند؛ زیرا امام کاظم علیه السلام در سال 179 ه. ق به دستور هارون زندانی گشت و حضرت معصومه علیها السلام در آن زمان 6 ساله بودند و تا زمان هجرت امام رضا علیه السلام- سال 200 ه. ق- تحت کفالت حضرت بودند.
🔻سفر حضرت معصومه به ایران به درخواست امام رضا علیهما السلام بوده است. امام رضا در نامه ای به خواهر گرامی خود از ایشان می خواهد تا به خراسان بیاید
🔻نهایتا حضرت معصومه سلام الله علیها در ساوه مریض (و طبق نقلی مسموم) می شوند و به درخواست خود به قم منتقل می شوند و پس از 17 روز در آنجا از دنیا می روند.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
به مناسبت #شهادت_امام_جواد علیهالسلام
#اختصاصی_داناب|@DasTanak_ir
🔻نجات زندانی از زندان ابنزیات توسط جواد الائمه(علیهالسلام)
علیبنخالد (زیدیمذهب) میگوید: در سامرا بودم که شنیدم مردی را از طرف شام با زنجیر بسته و آورده و در زندان ابنزیّات زندانی کردهاند، و شایع شد که او ادعای پیامبری کرده است.
بهخاطر کنجکاوی به در زندان رفتم و به زندانبانان پولی دادم و به ملاقات وی رفتم.
وی را مردی با درک و فهم یافتم. پس گفتم: داستانت چیست؟
گفت: من در شام، جایی که میگویند سر مبارک امام حسین(علیهالسلام) آنجا نصب شده، پیوسته عبادت میکردم تا اینکه شبی در همان موضع، رو به محراب، ذکر خدا میگفتم که دیدم شخصی مقابلم آشکار شد و به من گفت: «برخیز»!
پس برخاستم و با من کمی راه رفت. ناگهان خود را در «مسجد کوفه» یافتم. به من گفت: این مسجد را میشناسی؟ گفتم: آری، این مسجد کوفه است. پس به نماز ایستاد و من هم با او نماز خواندم و برگشت و من هم به دنبال او برگشتم.
بازهم مرا کمی راه برد و خود را در «مسجد النبی» یافتم. به رسول خدا سلام کرد و من هم همینطور، و نماز خوانده خارج شدیم!
بار سوم نیز مرا کمی راه برد که دیدم در «مسجد الحرام» هستم! پس خانه کعبه را طواف کرد و من هم با او طواف کردم و بیرون آمدیم.
و باز کمی راه رفتیم خودم را در شام، همانجا که قبلاً عبادت میکردم دیدم. بهناگاه آن شخص از نظرم ناپدید شد. از این مسأله تعجب کردم.
یک سال از آن جریان گذشت. سال بعد دوباره همان شخص را دیدم و خوشحال شدم و باز کارهای سال قبل را تکرار کرد!
اما وقتی که خواست از من جدا شود به او گفتم: به کسی که تو را به این کارها قادر کرده سوگند میدهم که خود را به من معرفی کنی! گفت: من محمدبنعلیبنموسی [جواد الائمه] هستم.
این خبر بالا گرفت تا اینکه به محمدبنعبدالملک زیات (وزیر معتصم عباسی) رسید، پس مرا گرفت و به غلوزنجیر بست و به عراق روانه کرد و همانطور که میبینی در اینجا زندانی شدم و چیزی را که نگفته و ادعا نکردهام به من نسبت میدهند!
گفتم: آیا جریانت را به ابنزیات بنویسم؟ [شاید واقع جریان را بفهمد تجدید نظری کند] گفت: بنویس.
پس من از طرف او داستانش را به ابنزیات نوشتم و فرستادم. وقتی نامه برگشت دیدم پشت نامه نوشته بود: «به همان شخصی که در یک شب تو را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از آنجا به مکه برده است، بگو تو را از زندان خارج کند!»
علیبنخالد میگوید: من ناراحت شدم و دلم به حال او سوخت. روز بعد، صبح زود به زندان رفتم تا حال او را جویا شوم و وی را به صبر دعوت کنم که ناگهان دیدم عدۀ زیادی از مردم و سربازان و نگهبانان زندان جمع شدهاند!
پرسیدم: چه خبر شده؟ گفتند: آن شخصی که از شام آورده شده بود و ادعای پیامبری میکرد، امشب گریخته است. نمیدانیم آب شده به زمین رفته یا به هوا پرواز کرده است؟
علیبنخالد که تا آن زمان، زیدیمذهب بود، با دیدن این قضیه شیعه اثنیعشری شد و عقیده خوبی پیدا کرد.
الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۸۰
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
چشم اسفندیار!
#اختصاصی_داناب | @DasTanaK_ir
✍️ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود با نمایندگان مجلس نکته جالبی فرمودند:
«... دشمن بیش از آنکه به تواناییهای خودش امیدوار باشد به خطاهای ما امیدوار است. به تعبیر رایج فارسی #چشم_اسفندیار را در خودمان کشف کنیم!»
چشم اسفندیار یعنی چه؟
در افسانه ها و اسطوره های ایرانی و یونانی دو داستان شگفت انگیز و مشابه وجود دارد؛ داستان ایرانی در مورد شخصی به نام "اسفندیار" و داستان یونانی درباره شخصی به نام "آشیل" است.
اسفندیار در داستان های ایرانی شخصیت دوگانه ای یافته است و میان زشت و زیبا و بد و خوب می گردد. گاه همانند پیامبری به بازسازی فرهنگ دینی زمانه خود می پردازد و می کوشد تا " بهدین " را دوباره به جامعه باز گرداند و آثار شرک و دوگانه پرستی را بزداید و گاه به جنگ سرداری می رود که حافظ دین و آیین و امنیت کشور است.
او به حکم ایزدی در چشمهای فرو رفته تا رویینتن شود ولی در هنگامه فرو رفتن در چشمه، چشمهایش را بست و آب، چشم او را در بر نگرفت و این نقطه ضعف و ناتوانی اسفندیار شد.
در داستان #آشیل نیز با پهلوانی رو به رو هستیم که با چنین شیوه ای رویینتن میگردد ولی در داستان وی هنگامه رفتن به درون آب چیزی مانند برگی مانع از آن می شود که پاشنه اش به آب رسد و آن بخش رویین نمی شود و مرکز آسیب او می گردد.
🔹 نکته ۱
اگر به داستان چشم اسنفدیار توجه شود به ژرفای فکر و اندیشه ایرانی و برتری آن بر فکر یونانی پی برد. زیرا چشم در زندگی انسان از هر عضوی دیگر تاثیرگذارتر است؛ انسان بیشترین اطلاعات خود را از راه چشم به دست میآورد؛ با همین چشم است که میبیند و دل میبندد و عاشق میشود و.... و البته همین نکته میتواند مهمترین دلیل نقطه ضعف انسان نیز به شمار آید محسوب شود. اما در داستان پاشنه آشیل این نقطه سستی در پا نهاد شده است و آسیب پذیری انسان را از آن دانسته است.
🔹 نکته ۲
با وجود این دو تعبیر یکسان، متاسفانه تعبیر پاشنه آشیل در بین ما رواج بیشتری دارد. سوال اینجاست که چرا ما با آنکه در ادبیات شیرین فارسی #چشم_اسفندیار را داریم از #پاشنه_آشیل به عنوان نقطه ضعف فردی یا حکومتی و یا ملتی سخن می گوییم؟
🔹 نکته۳
مقام معظم رهبری در موارد متعدد نشان داده است که (برخلاف مدعیان) حامی جدی #زبان_فارسی است و همواره و به اشکال گوناگون در ترویج آن کوشیده است. نقل است که ایشان زمانی هنگام مسافرت با هواپیما به خلبان گفته بودند که چه ضرورت دارد وقتی پرواز داخلی است (بینالمللی نیست) با برج مراقبت انگلیسی صحبت میکنید؟ به شدت تاکید کرده بودند که فارسی صحبت کنید.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)👇
📚 @dastanak_ir
اقدام فرا وطنی امیر کبیر در مبارزه با استعمار انگلیس
#اختصاصی_داناب| @DasTanaK_ir
🔹مولف کتاب سیاستگذاران دوره قاجار می نویسد: "هنگامی که میرزا تقی خان امیرکبیر را به کاشان بردند کلیه نوشته های او را ضبط کردند. شاه دستور داد آن نوشته ها را که به صورت رمز بود در خزانه نگهداری کنند تا زمان صدارت میرزا یوسف مستوفی الممالک یک نفر از اهالی مازندران که هرگونه رمزی را کشف میکرد به امر شاه نوشتجات میرزا تقی خان را کشف کرد و به عرض شاه رسانید که این نوشته هایی است که امیر کبیر با راجه های هندوستان و متنفذین به آن سامان داشته و تماما دستور شورش علیه دولت انگلیس است و پس از کشته شدن میرزاتقی خان هم چندی نگذشت که شورش سپاهیان هند شروع شد."
#نیروی_قدس
#حاج_قاسم
💬 رسول قربانی مقدم
#داناب (داستانکونکاتناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خاطره استاد شیخ حسین انصاریان از توبه یک شرابخوار در دعای کمیل
#اختصاصی_داناب
حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان در مراسم تجلیل از ایشان که امروز (۱۷ آبان ۱۴۰۳) با حضور مسعود پزشکیان رئیس جمهور و.... برگزار شد، این خاطره را تعریف کرد:
اوایل انقلاب در شهری، ۱۰ شب منبر داشتم که دو روز مانده به پایان مراسم اتفاقی برای من افتاد. یک نفر از عالمان شهر به من زنگ زد که چرا شهر ما آمدی خبر ندادی. گفتم حال بیا.
وی افزود: من مشغول ترجمه صحیفه سجادیه بودم که او بعد از مدتی به من گفت خسته شدم همش در حال نوشتن هستی. به او گفتم قلم را کنار میگذارم و بلندشو باهم برویم. خانه ما اطراف میدان شهر بود و ایام رفتوآمد منافقان بود. گفتم اینجا قدم بزنیم.
رانندهای جلوی ما ایستاد و با وضع آنچنانی به ما گفت کجا میروی؟ گفتم هرجا شما بروید و او گفت سوار شو. این روحانی میترسید سوار شود و او را با اصرار سوار کردم. راننده گفت کجا شما را ببرم. گفتم هرجا دلت میخواهد. وی گفت: من لاستیکفروش هستم و وضع خوبی دارم و تنها هستم، برویم خانه ما و من گفتم برویم. آن روحانی ترسیده بود. به خانه او رسیدیم و دیدیم بر دیوار خانهاش عکس نیمهعریان زنان ایرانی و خارجی و بازیگران و خوانندگان بود. شیخ به من گفت کجا را نگاه کنم؟
وی افزود: به او گفتم در بهشت که به ما حورالعین نمیدهند بگذار اینجا نگاه کنیم.😂😂
جوان برگشت و گفت در یخچال شراب خارجی و اصل دارم، هرکدام را میخواهی بیاورم. تریاک صددرصد خالص دارم.
من گفتم: نمیگویم که مشروب و تریاک نیاور اما یک ساعت مانده به غروب و من با یکی از اهالی شهر شما روبروی مسجد جامع قرار دارم که اگر مشروب بخورم یا تریاک بکشم و بوی آن به او برسد، او مرا ترک میکند. من عاشق او هستم.
برای ما میوه و چای آورد. عصر ما را سوار کرد و کنار مسجد آورد. زمانی که رسیدیم موذن میگفت اشهد ان لا اله الا الله. او پرسید رفیق تو رسیده است؟ گفتم اسمش را صدا میزنند. به او گفتم اگر مشروب میخوردم یا تریاک میکشیدم با او چه میکردم.
وی گفت: این راننده گفت فردا هم بیایم گفتم بیا. فردا که آمد گفت عکسها را پاره کردم. تریاک و مشروب را دور ریختم. من را چرخاند و نزدیک خانه پیاده کرد. گفت امشب کجا هستی؟ ما شب آخر کمیل میخواندیم. گفتم بیا همینجا باهم برویم.
در مراسم دعای کمیل او را کنار خودم نشاندم. بعد از دعا دیدم چشم او غرق اشک و گریان است. از من سوال کرد نامت چیست؟ نگفتم و از هم جدا شدیم.
بعد از چندماه به مشهد مشرف شدم، دیدم همان روحانی هم هست. او برای من تعریف کرد که مدتی پیش آن جوان را با لباس آستینبلند در حرم دیده است. آن جوان پرسیده رفیقت کجاست و او گفته که تهران است. گفته بود اگر دیدیش بگو من خانه و مغازهام را فروختم و مجاور امام رضا شدم و همسری هم خدا نصیبم کرده است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اختصاصی_داناب
🟢 در نماز جمعه نصر دیدید حضرت آقا دست کشیدند به مُهر و بعد دست کشیدن به سر و صورت و بدن؟!
🟡 منبع دینی این کار میدونید چیه؟
🔹از حضرت صادق عليه السّلام نقل است: حق تعالى وحى نمود بسوى موسى بن عمران عليه السّلام كه: آيا مى دانى اى موسى چرا از بین خلق تو را انتخاب كردم و به همکلامی مفتخر نمودم؟
گفت: نه اى پروردگار من.
خداوند فرمود: نگاه کردم بر اهل زمين و ظاهر و باطن ايشان را دانستم، در ميان ايشان نيافتم كسى را كه نفسش از براى من ذليل تر و تواضعش نزد من بيشتر باشد از تو.
وقتی این وحى به حضرت موسى عليه السّلام رسيد، به سجده افتاد و سپس گونههای خود را از روی تذلل بر خاك گذاشت.
پس حق تعالى فرمود: بردار سر خود را اى موسى، و بمال دست خود را بر موضع سجود خود و بر روى خود بمال و به هر جا كه مى رسد دست تو از بدن تو، كه امان مى دهد تو را از هر بيمارى و دردى و آفتى و عاهتى
📚 علل الشرايع ص۵۶ و امالى شيخ طوسى ص۱۶۵.
✍ حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🟢 چرا حضرت حجت(ع) را مهدی مینامند؟!
#اختصاصی_داناب|@DasTanak_ir
در روایت آمده امام زمان را مهدی مینامند؛ «لِأنّه يَهدي إلى كلِّ أمرٍ خَفيٍّ»، زیرا وقتی حضرت بیایند، انسانها را هدایت میکنند به هرآنچه که مخفی بوده است.
📚 غیبت طوسی، ص۴۷۹
🔹 پینوشت
یکی از امور مخفی خود ایشان است که از اول که به دنیا آمدند مخفی بودند، مادرشان مخفیانه باردار شدند، مخفیانه زایمان کردند و حضرت مخفیانه رشد کردند و بعد هم غیبت کردند.
یکی دیگر از امور مخفی، همان تابوت حضرت موسی علیه السلام است که برای یهودیان مقدس است و اکنون برای آنها مخفی است و هرآنچه میگردند آن را پیدا نمیکنند.
از دیگر امور مخفی، تورات و انجیل اصلی و تحریفنشده است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🟢 چرا در بعضی روایات اختلاف دیده میشود؟
#اختصاصی_داناب|@DasTanak_ir
داود رقي از اصحاب امام صادق علیهالسلام بود. وی میگوید: بر امام صادق (ع) وارد شدم و از آن حضرت درباره دفعات شستن اعضاي وضوء سؤال كردم، فرمود:
آن چه خدا واجب كرده، يكي است؛ وليكن رسول خدا (ص) به جهت ضعف مردم يكي بر آن اضافه نمود، و هر كس سه بار بشويد، براي او نمازي نيست.
در اين همین حال بودم که داود زربي وارد شد و همين سؤال را نمود. حضرت فرمود كه هر يك از اعضاء بايد سه دفعه شسته شود. (اين دستور شبيه روش وضوي اهل سنت است)
از اختلاف كلام حضرت، مرا لرزه گرفت و نزديك بود كه شيطان بر من مسلط گردد كه امام متوجه من شد و مرا امر به سكون نموده و فرمود: «اسكن يا داود هذا هوالكفر او ضرب الاعناق».
خلاصه داود زربي در وضوء به همين نحو عمل ميكرد تا آن كه وقتي در همسايگي باغ منصور، وضوء ميگرفت، و منصور از خارج تماشا ميكرد. پس منصور او را طلبيد و گفت: درباره تو سعايت كرده و گفته بودند كه تو رافضي و شيعه ميباشي، و من از وضوي تو فهميدم كه رافضي و شيعه نيسيتي، مرا حلال كن. و صد هزار درهم به وي داد.
بعد از مدتي، داود رقي، و داود زربي، به خدمت امام صادق (ع) شرفياب شدند؛ داود زربي به امام عرض كرد: فدايت شوم، خون مرا حفظ كردي، در
دنيا، و اميدوارم به يمن و بركت تو داخل بهشت شويم، فرداي قيامت.
حضرت فرمود: خدا چنين كند به تو و جميع برادران تو. آن گاه فرمود: حكايت خود را براي داود رقي بگو، تا دلش آرام شود. داود زربي حكايت خود را نقل كرد. حضرت فرمود: من از اين جهت او را بدين نحو فتوي دادم كه در آستانه قتل و خطر اين دشمن بود. سپس به داود زربي فرمود: بعد از اين اعضاي وضوء را دو دفعه بشوي (مانند عمل شيعه).
📚دانشنامه امام جعفر صادق علیه السلام - صفحه۶۹۶
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir