سلمان از زبان خودش:
در حدیثی طولانی سلمان خود را این گونه معرفی میکند: (البته حقیر اجمالش رو میگم)
_ در روستای جی اصفهان.
_ دهقان زاده ای که مورد علاقه پدر بود.
_ در آیین مجوس خیلی دقت داشتم.
_ من با کلیسا آشنا شدم و دیدم از بقیه دین ها برتر است...
_ از دست پدرم به شام فرار کردم و مسیحی شدم
_ در کنار اسقف های بزرگی بودم و به شهر های مختلف رفتم
_ ...
#اسوهها
#سلمان
_ ...
_ در عموریه روم آخرین اسقف به من گفت: «تو در عصری زندگی میکنی که بعثت آخرین پیامبر نزدیک است»
_ او در بین دو بیابان سنگلاخ واقع شده.
_ از نشانه های او: ازغذاهای صدقه نمی خورد، ولی هدیه قبول میکند و میان دو کتف او نشان نبوت است.
_ با گروهی از اعراب به جزیره العرب رفتیم، ولی آنها من را به یک یهودی فروختند...
_ و یک یهودی دیگر مرا خرید و به مدینه برد
_ از حرف های مخفیانه صاحب یهودی ام فهمیدم پیامبر مبعوث شده...
مخفیانه فرار کردم و خودم را به قبا رساندم.
_ خودم را به پیامبر رساندم
_ به ایشان گفتم مقداری غذا نذر کرده ام صدقه بدهم...
_ پیامبر به یارانش داد ولی خودشان نخوردند
_ این از اولین نشانه
_ دومین روز به عنوان هدیه آوردم و ایشان خوردند
_ این هم دومین نشانه
_ روز بعد در قبرستان بقیع در هنگام عوض کردن عبا، نشانه سوم را هم دیدم
_ ...
#اسوهها
#سلمان
«زهد»
_ همچو سلمان در مسلمانی بکوش/
ای مسلمان تا که سلمانت کنند
_ روایت امام صادق( علیهالسلام ):
ایمان ده درجه دارد
مقداد در درجه هشتم
ابوذر در درجه نهم
و سلمان در درجه دهم ایمان است.
_ جالبه سلمان خانه نداشت، بعد از مدت ها یک خانه ای که سرش به سقف میخورد و هنگام خوابیدن پایش به دیوار، درست کردند...
_ او از بیت المال یک درهم بر میداشت؛ همان یک درهم را خرما میخرید، زنبیل درست میکرد و سه درهم میفروخت، یک درهم برای خانواده خرج میکرد و یک درهم در راه خدا صدقه میداد...
#اسوهها
#سلمان
«کرامات»
_ در راه مدائن وقتی به سرزمین کربلا رسیدند، سلمان گفت: اینجا محل کشته شدن برادران من است... و همین طور وقتی به حرورا و کوفه رسید...
_ زهیر بن قین (همان که نمیخواست به یاری امام حسین برود، ولی بعد با اشتیاق رفت...) در توضیح موضع گیری جدیدش میگوید:
در جنگ رومیان سلمان به من گفت از به دست آوردن غنائم خوشحالی؟!
+ گفتم آری
گفت پس چقدر خوشحال میشوی فقطی به یاری سید جوانان آل محمد بروی...
...
#اسوهها
#سلمان
_ سلمان را هم مهاجرین و هم انصار از خودشان میدانستند...(با اینکه از هیچ کدام نبود)
_ ولی پیامبر گفتند: «سلمان از اهلبیت ماست»
_ او سلمان محمدی بود، متعلق به جایی نیست...
_ بر اساس روایت اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر است...
_ پیامبر شب های برای سلمان درس خصوصی داشت...
_ امام علی میفرمایند: سلمان «باب الله» است.
#اسوهها
#سلمان