مامان هم هی نچ نچ میکرد ومیگفت: دختر به سن تو من بودم دوتا بچه داشتم این کارا چیه می کنی زینب :خوب مامان خیییلی دوسش دارم مخصوصا این یقشو میخواستم برم چایی بیارم که دیدم محسن اومد وگفت :دیگه نمی خواد خانم زحمت بکشی خودم آوردم نشستیم چایی رو خوردیم وهمینجور که سینی چایی رو میبردم بزارم آشپزخونه میگفتم فردا دانشگاه کلی برنامه داریم باید امشب زود بخوابم مامان گفت :با این لباسه نخوابی ها مال عیدته زینب:باشه مامان جونم لباسمو گذاشتم توی همون کادوی خرسیشو ودوباره چسباشو زدم وگذاشتم کمد خوابیدم باصدای اذون صبح از خواب بیدارشدم تمام صورتم از اشک خیس بود خدایا این چی خواب عجیبی بود به تو پناه می برم #ابریشم_سرخ #داستان_واقعی #قسمت۲ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI ┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─┅

#ابریشم_سرخ #داستان_واقعی #قسمت–۷ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI ┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─┅

🌸 #رسوایی "قسمت پنجم"👈 🚫 #اعتراف عجیب #پسرها به #دخترها😳😱😢 ⚠️این #کلیپ را حتما #منتشر کنید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«💕🍃 #دخترای ما خیلی چیزا نمدونن...» هرروز یک #قسمت👌 #حیا #خیلے‌بدون‌تعارفツ

|فصل اول تاریخچه بهاییت| خب بسم الله الرحمن الرحیم خب جونم براتون بگه که میخام با همین هوش سر شارم یه فرقه رو بهتون معرفی کنم. که مطمئنم از شنیدن آیین و افکارشون نه تنها روده بزرگ و پانکراستون بلکه کلیه هاتونم از کار میفته😢😎😁 خب اول ار بابیا شروع کنیم..... بابیه تقریباً 170سال پیش تو دوران حکومت سیاه قاجار اعلام حضور کرد. ☺️ هدفشون از همون اول معلوم بود🙃برا قدرت گرفتن خودشون از هیچی کم نزاشتن 😌 برا جلب توجه بیشتر از هییچ گونه ادعایی دریغ نکردن😏اصن یه چی میگم ده تا چیز میشنوی 😏از نائب امام زمان بودن و مبشر بودن گرفته تا ده پله بالاتر رسالت و امامتم به خودشون چسبوندن 😑😑(حالا فکاتونو جمع کنین اصل کاری مونده😬) به «سید علی محمد» "رب اعلی"،" باب"، "نقطه اولی میگفتن" 🙄یعنی رسما یارو رو خدا معرفی کردن😑 بابیا تموم ✋حالا بریم سراغ بهاییت و اصل مطلب😋 عرضم به حضور انورتون که تو شب دوم محرم سال 1233یه بچه نق نقوی ونگ ونگی پای نحسشو به عرصه خلقت گزاش🤗🤗 که مامی و ددیش اسمشو گزاشتن «حسین علی» و چون فامیل باباش نوری بود مسلما فامیل اونم نوری شد دیگه☺️😊(اینو شخص خودم کشف کردم😎ترور نشم صلوات😎) بهایا اکثر عقاید و افکارشونو از بابیا کش رفتن😏(زحمت ندادن یک تولید محتوا کنن) لامصب یه جوریم کش رفتن انگار یه روحن تو دوقالب😐 حالا در مورد «توحید» که اصلی ترین رکن اسلامه رو زبون گفتن آقا ما خدامون یکه و یکتا پرستیم☺️☺️ آآآمـــــا یه چن جا گاف دادن که جم کردنش سخت میشه 😏😄😄 کجاشو الان میگم😊 اونجا که آق «اسلمنت» که یکی از جار زنا و مبلغاشون بود بسی رنج برده و یه کتاب نوشته😌به اسم"بهاالله عصر جدید "که توش زری میزند عجیب😳😳🙄🙄چی میگه؟ میگه: مستر بها الله گفته (من ذات خدا هستم) 😳(ببین جنس خوب چجوری آدمو از زمین میکنه و کهکشانی میکنه😂😂) بعدم خاص باکلاس باشه عربیش کرده گفته(انی انا الله) 😐😐یعنی مبشری و امامت و رسالت سیرش نکرده کمر بسته برا خدا شدن😂😂😂😂 خب بسه فکارو جمع کنین 🙄🙄 😁😁😁این آق حسین علی یه پسر کاکلی داشته به اسم (عباس آقا) که بر خلاف پدرش که فقط سنتی میزد. صنعتیم استفاده کرده😬🙄 این چی گفته؟ گفته ددیه من با پیامبرایی مثل(حضرت عیسی ع)(حضرت ابراهیم ع)(حضرت موسی ع)( حضرت محمد صلی الله علیه و آله)هم ردیفه😐😐یعنی سراغ اون دم دستیام نرفته عد رفته سراغ پنج تای اصلی که هر کدوم یه معجزه دارن😏😏 حالاکاش افسانه ساختنش اینجا تموم میشد 😬پسره ی انگل گفته هدف خلقت علی محمد این بود که بیاد مژده اومدن بابای منو بده و دیگه هیچی تا اینجای قضیه رو داشته باشین تا بعد......... #قسمت اول #بهاییت مسیح کردستان 1401/7/21 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI

😎😎من وارد میشوم دوباره با بهاییت😁 خوب قبلا گفتم که داش حسین علیمون که دانشمندا هنو کشف نکردن که با استفاده از چه موادی به صورت ناگهانی به فضا میرفت ادعای (خدا بودن) کرده😎😐 مشنگ اعظم (داش علی محمد😐) ملتو به ظهور یکی بعد از خودش بشارت داده ☺️که نه گذاشت نه ورداشت بدون هیچ تخفیفی اسمشو گذاشته «من یظهر الله» اونم تقریبا دوهزار سال بعد مرگ خودش😕😕 آقا آب کفنش خشک نشده چنان بحثی شد سر این «من یظهرالله» که اون سرش ناپیدا😐😬بیس پنج نفر تو بغداد ادعاشو کردن فقط🙄😂😂که همه این بیس پنج نفر با پیگیری های حسین علی و داش گلش (یحی که به صبح ازل ) معروف بود به دیدار عزرائیل شتافتند😒اوناییم که نشتافتند به غلط کردم افتادن😢😢 الگو قرار دادن هیتلربرا خودشون و علاقه شدیدشون به کشت و کشتارو دس کجیشون که هی دارایی ملتو کش میرفتن😂😂 باعث شد عراقی ها و زائرهای ایرانی کفرشون دربیاد 😬😬و شکایتشونو ببرن پیش حکوت عثمانی☹️دولت عثمانیم طی اقدامی همه پسند بهشون گف از کشور من گم میشین یا گم تون کنم؟ 🤨🤨 یکم مقاومت کردن که فایده نداشت و دولت عثمانی با یه حرکت پرتشون کرد استانبول 🤣🤣🤣🤣آآآما داش حسین علی تو راه پرت شدن به استانبول اعلام کرد که من همون (من یظهرالله) هستم😎😎😎 این وسط یه عده گفتن داش دهنو ببند تا نیومدیم ببندیمش (مخالفان با این ادعا) که شدن «ازلی » که از قضا سر دستشونم داش کوچیکه حسین علی بود🙄🙄(هم اکنون جنگ داشا شکل میگیرد📣📣دیری ری رین⚔) یه عده هم گفتن قربون دهنت گل گفتی😍😍و شدن (بهایی) چک و چک کاری بین این دو گروه زیاد بود😬😬کلا هم همو میزدن هم با الفاظ رکیک همدیگرو مستفیض میکردن🤭🤭این وسط بها الله هر چی از دهنش در اومد نثار داش گلش کرد😶😶😶و هر خرابکاری قبلا با هم به صورت اشتراکی انجام میدادن و مث مدال ی انداخ گردن داشش😑😑 تا همین جا بسه دیگه🙄🙄مگ ما فضول مردمیم دوتا داش بودن دعوا کردن🤨🤨به ما چه؟ بحث خانوادیگه 🤨 اینو بگم و تامام........ حکومت عثمانی اومد پا در میونی کرد مستر «بهالله» و دار و دستشو فرستاد فلسطین داش گلشو فرستاد قبرس🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀ آآما آتیش کینه خاموش نشد و از راه دورم دس از چک و چک کاری نکشیدن 😏😏😏😡 بها الله نه سال تو قلعه «عکا» زیر ذره بین بود و پونزده سال آخر عمرشم تو همون شهر گذروند🎅🎅آما ناگهان تو هفتاد و پنج سالگی با عزرائیل وارد جنگ شد و شیکست خورد و به فنا رفت⚰⚰⚰⚰⚰⚰⚰ خودافظ تا بعد............ #فصل اول #قسمت دوم 1401/7/23 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI