•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
به کوچه های غریبی که گرم و سوزان است.
هنوز بوی غم و غربتت نمایان است.
هنوز ناله لب تشنه گان رسد بر گوش.
هنوز زینب(س) خونین جگر پریشان است.
هنوز رآس حسین شهید (ع) بر سر نی.
هماره بر لب او ذکر و صوتِ قران است.
هنوز مآمن دلخستگان حاجتمند.
دیار عشق و وفا تربت شهیدان است.
اگر چه رفته از این فصل داغ صدها سال.
هنوز قصه ی این غصه درد هجران است
هنوز از غم بابا رقیه (ع) می سوزد.
به آسمان ز عطش ناله شهیدان است.
به کوچه کوچه ی این شهر غم نشسته هنوز.
و باز دیده آزاد پر ز باران است.
📜شاعر :جناب آقای سعید آزاد
#شعر_محرم
#کربلا
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
سفر طولانی است نمی دانم کی می رسیم
پاهایم دیگر یارای راه رفتن ندارند.
نمی خواهم بگویم خسته ام
نه من هرگز خسته نمی شوم
سفر با چنین همسفرانی هرگز خستگی ندارد .
امانمی دانم به کجا می رویم و
انگار این تنها سوال من نیست.
همه می خواهند بدانند به کجا می رویم و امیر کاروان چه زمان دستور توقف می دهند.
هر طور که باشد برایم فرقی نمی کند چون با چنین همسفرانی حالم خیلی خوب است.
هوا گرم است انگار آتش از آسمان می بارد گویا آفتاب همه نیرویش را بر سر ما فرود آورده است.
همه تشنه ایم
ولی غمی نیست ذخیره آب کافی است و تا رسیدن به مقصد کفافمان را می دهد.
اما اتفاقی می افتد.
رهگذرانی خسته و تشنه از راه می رسند.
در دلم آشوب است نکند برای ذخیره آبمان اتفاقی بیافتد.
آخر این مخزنهای آب را به من سپرده اند، باید بیشتر مواظب باشم.
امیر می آید و آبها را در ظرف می ریزد آنها با ولع آبها را می نوشند.
در دلم غرغر می کنم؛ می گویم:
این چه کاریست که امیر می کند.
تا ایستگاه بعدی مسافت زیاد است.
اگر دیگر آب یافت نشود چه؟
از این همه مهربانیش انگشت به دهان مانده ام!!!
باز حرکت می کنیم
می رویم و می رویم
اما ولوله ای در بین مسافران افتاده است.
خدایا نکند گم شده ایم!
نامش را نمی دانیم، امیر نامش را می پرسد و هرکسی چیزی می گوید.
باز می پرسد و کسی جوابی می دهد.
اما نمی دانم چرا دیگر نمی توانم قدم از قدم بر دارم.
دست خودم نیست زانوهایم قفل شده و یارای حرکت کردن ندارم.
به امیر نگاه می کنم.
شیهه ای می کشم شاید بیاید به سویم و دستی بر زانویم بکشد تا قدرت راه رفتن بگیرم.
به چهره اش می نگرم غمگین است.
همسفران را از زیر نگاهش می گذراند.
اشکهایش بر گونه های زیبایش می غلطد.
نگران می شوم در دلم آشوبی به پا می شود، به ابراز همدردی سرم را روی خاک می کشم.
خاک بوی عشق می دهد.
دستی بر سرم می کشد.
می گوید:
بار بگشائید:
اینجا کربلاست
✍🏻 به قلم: سرکار خانم مریم رضایت
#داستانک
#کربلا
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
2.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمین کربلا با تمام اراضی دنیا فرق میکند
فقط قدمگاه عاشقان است
بارانش قطرات اشک است
نسیمش، بازدم زائران مشتاق است
دریایش دلهای بهم پیوسته ی قومیتها و ملتهاست
خورشیدش حرارت سینه های داغدار است
قمرش، چشم امیدوار گناهکاران است
و هوایش، استشمام بوی بهشت است
این است که خاک نینوا را ناب و شیفتگانش را خاص میکند.
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیــــــــلی
#حال_خوب
#اربعین
#کربلا
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💎💎💎💎💎💎💎💎
✅ راهکارهای کاهش #ترس کودکان از صدای انفجار و...
1️⃣ شنیدن و در آغوش گرفتن
یکی از کارهای خوب، بودن کنار کودک و شنیدن حرفهایش است. اجازه بدهید #احساسات و ترسش را تعریف کند و بگوید که چه چیزی او را میترساند؟
به او اطمینان بدهید کنارش هستید و با بیان تاریخ به زبان ساده و داستانهای کودکان #کربلا و... نشان بدهیم که ما قوی هستیم.
2️⃣ بیان واقعیت متناسب با سن کودک
شرایط را صادقانه اما با زبان ساده و متناسب سن توضیح دهید. مثلاً: گاهی صداهای بلندی میشنویم؛ این صداها ترسناکاند، اما ما کارهای مهمتری داریم. بیا بریم با هم #وضو بگیریم برای سربازهامون و مردم دعا کنیم.
سعی کنید به جای پنهان کردن، واقعیت را نرم و قابل درک بیان کنید تا #کودک دچار خیالپردازی شدید و ترسهای مبهم نشود.
3️⃣ ایجاد فضای آرامشبخش
محیط خانه را تا حد امکان آرام و عادی نگه دارید؛ پخشکردن قرآن و دعا (خانوادگی مناجاتکردن) یا قصهگویی میتواند به کاهش #اضطراب کمک کند.
4️⃣ آموزش تنفس
به کودک آموزش #تنفس عمیق بدهید؛ مثلاً: «با هم نفس عمیق میکشیم و آهسته بیرون میدیم تا دلمون آروم بشه.»
#مشاوره
#روانشناسی_کودک
#آرامش
╔═🍃🌺🍃══════╗
🆔 ♥┄•●❥ @tarino
╚══════🍃🌺🍃═╝