شهرستان ادب
🔻بازخوانی گزیده مطالب منتشر شدۀ سایت شهرستان ادب با موضوع #جلال_آل_احمد
(به بهانه چهل و نهمین سالروز درگذشت او)
goo.gl/Ld5yUh
▪️چهل و نه سال پیش در چنین روزی مرگ مشکوک جلال آل احمد در اسالم گیلان رقم خورد. سید جلال آل احمد، داستاننویس، متفکر، مترجم و روشنفکر ایرانی بود که بسیاری او را بزرگترین داستاننویس و روشنفکر معاصر ایرانی میدانند. بیشتر چهرههای شاخص ادبیات معاصر ایران در همه یا بعضی از آثارشان تحت تاثیر نثر و شیوه تفکر این نویسنده بودند. اگر شیوه تفکر و نویسندگی جلال آل احمد در نیمه نخست زندگیاش سرمشق روشنفکران ایرانی بود، شیوه تفکر و نویسندگی او در نیمه دوم زندگیاش سرمشق مبارزان و نخبگان مذهبی و انقلابی شد. از اینرو سخنان بسیاری که در اهمیت او گفتهاند بیش از اغراق و مبالغه به حقیقت و واقعیت نزدیک میشود.
از جمله آثار داستانی مشهور او میتوان به #نفرین_زمین (۱۳۴۶)، #سنگی_بر_گوری (۱۳۴۲)، #نون_والقلم (۱۳۴۰)، #مدیر_مدرسه (۱۳۳۷)، #سرگذشت_کندوها (۱۳۳۷) و #از_رنجی_که_می_بریم (۱۳۲۶) اشاره کرد. همچنین کتابهایی چون #غرب_زدگی (۱۳۴۱)، #ارزیابی_شتاب_زده (۱۳۴۳)، #در_خدمت_و_خیانت_روشنفکران (۱۳۵۶)، #اسرائیل_عامل_امپریالیسم (۱۳۵۷) از جمله مهمترین آثار تحلیلی و فکری او هستند. این دو سلسله، جدا از سفرنامهها و دیگر آثار این نویسنده هستند.
با گرامی داشت سالروز درگذشت مرحوم جلال آل احمد، شما را به خواندن گزیده مطالبی که پیش از این با موضوع این نویسنده بزرگ ایرانی در سایت شهرستان ادب منتشر شده بود دعوت میکنیم:
🔸شانه به شانه تا سوژه ایرانی |یادداشتی از #محمدقائم_خانی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7319
🔸سید جلال آل احمد |یادداشتی از #احمدرضا_رضایی
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/7318
🔸اولین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3045
🔸دومین جشن تولد شهرستان ادب برای جلال آل احمد + گزارش تصویری
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6042
🔸نقد داستان بچه مردم جلال آل احمد در کارگاه مجازی شهرستان ادب
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/1648
🔸داستان کوتاهی از جلال آل احمد: گلدستهها و فلک
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/3040
🔸روایت جلال آل احمد از «حج»، «منا» و «سعودیها» در کتاب #خسی_در_میقات
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/5855
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 یادداشت #محمدرضا_شرفی_خبوشان درخصوص #علی_اصغر_عزتی_پاک
(در پروندهی ویژهی روزنامهی قدس برای مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب)
▪️ «... اعتقاد و باور عزتی پاک مثال زدنی است و نگاهش بشدت عدالت محور است. یعنی هر کس توان نوشتن دارد و باور دارد نوشتن میتواند به زیستن ما ایرانیان کمک کند عزتی پاک بدون اینکه بداند او کیست و چه فکری دارد، سعی میکند او را کمک کند و این دستگیری با حضورش در شهرستان ادب به خوبی نمایان است؛ با طرح و پیاده کردن برنامههای هدفمندی که برگزار میکند.
محصول کار او را به عینه میتوان دید. نتیجه حضور عزتی پاک در تولیدات ادبیات داستانی این ادعا را ثابت میکند. آثار تولید شده در مدرسه رمان تاکنون جایزههای معتبری را به دست آورده و هر کدامشان پنجرهای رو به ادبیات داستانی باز کرده است.
عزتی پاک جزو آن دسته نویسندگانی است که برای نوجوانان و کودکان هم قلم میزند. در واقع او خلأ موجود در این حوزه را به خوبی درک کرده و در دورهای که چرتکه کمیت آثار ادبی در حوزه نوجوانان بشدت به نفع آثار ترجمهای است که رنگ و بوی فرهنگ ما را ندارد، وارد این حوزه شده و آثار برجستهای از خود به یادگار گذاشته است.
ما نویسندگان برجستهای در حوزه کودک و نوجوان داریم اما این تعداد کم است و باید بیشتر از اینها نویسنده حوزه کودک و نوجوان داشته باشیم... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9479/
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 چارهی بیجاری
( یادداشت #محمدقائم_خانی دربارهی #بیژن_بیجاری)
▪️ «... زبان بیجاری رنگارنگ و موسیقایی است و این، نهتنها تناسبی با مضمونهایی که گِرد تنهایی بشر مدرن میگردند ندارد، بلکه در تضادّ با آن هم هست. نکته همینجاست که این تضادّ، دلیل محکمی دارد و بهنظر میرسد با هدف بیجاری همخوانتر است، تا زبانی خشک و عصا قورتداده که بهظاهر، مناسب چنان مضمونهایی هستند. مسأله اینجاست که تنهایی برای بیجاری، یک درد تمامنشدنی و یک معضل حلّناشدنی است. بیجاری از تنهایی انسان مدرن، شادان نیست و با نظر مثبت به آن نمیپردازد، تا این پذیرش، خود را در نثر او نیز نشان دهد. بیجاری به این تنهایی اعتراض دارد و میخواهد آن را کنار بزند. او به نبرد این تنهایی میرود و در این نبرد، تنها سلاحش، نثر اوست. او با نثر رنگارنگ و موسیقایی خویش میخواهد به جنگ تنهایی انسان جدید برود، و الحق هم که در حین خواندن کار، موفّق میشود؛ او حدّاقل، برخی سلائق میان مخاطب خویش را راضی نگه دارد؛ امّا وقتی داستان پایان می پذیرد و نثر، قوّت خویش را در ذهن از دست میدهد، همۀ تلخی تنهایی باز میگردد و چه بسا اینبار دو چندان هم میشود... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9401/
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 احیای قصیده
(نظر استاد #بهاءالدین_خرمشاهی درباره کتاب #سیاه_مست_سایه_تاک سروده استاد #مرتضی_امیری_اسفندقه)
▪️ «... وقتی در اولین فرصت دیوان را گشودم و چند قصیده، یا به قول خود شاعر «قصیدهواره» را خواندم، حال و هیجان شگرف پیدا کردم...
به قول مرحوم مجتبی مینوی که در حق نظم یا نثر کسی گفته بود: «مثل شکرپنیر در دهان آب میشود». درباره این همه شعر و شط شهد و شهود شاعر شگفتیآفرینی چون جناب مرتضی امیری اسفندقه، جای سخن بسیار است. شاعری که توازن و تعادلی بس هنرمندانه بین صورت و محتوا، و «جوشش و کوشش» دارد. اما در بضاعت صاحب این قلم نیست و در مجال این مقال هم نیست. اصولا قصد من از نوشتن این مقاله، معرفی اجمالی این جمال جميل است و سپس طرح دو قصيدة اخوانیه یکی و نخست سروده از بنده، و دوم از استاد اسفندقه که به نحوی پاسخ آن است... »
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9480/
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻فرداست، روز وعدهی دیدار
(ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام عزای سید شهیدان و آزادگان #امام_حسین علیه السلام و محرمالحرام سال ۱۴۴۰ هجری قمری، شعری میخوانیم از کتاب #گلنفسی_ها سرودهی بزرگ شاعر آیینی کشورمان استاد #محمدعلی_مجاهدی)
▪️فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود، جلوهزارمان
فردا که کهکشان تجلّی است، نیزهها
گَردش کند زمین و زمان بر مدارمان
فردا که روزِ سرخِ عروج من و شماست
بر روی نیزههاست، قرار و مدارمان
فردا که سرفرازی ما را رقم زنند
خورشید و ماه میشود، اخترشمارمان
فردا که روز عرضهی عشق و شهادت است
حیرت کنند، عالم و آدم ز کارمان
فردا که از تبار تبر، زخم مانْد و داغ
غیرت، شقایقی بُوَد از لالهزارمان
فرداست، روز وعدهی دیدار و دیدنی است
بر نیزهها، تجلّی پروردگارمان
منظومهی بلند شهادت، سرودنیاست
فردا که عشق، خیمه زند در کنارمان
وارونه نیست، طالعِ خونِ من و شما
قد میکشد به عرش خدا، آبشارمان!
در ما عیان، جمال خدا، جلوه میکند
چشمی کجاست تا شود آیینهدارمان؟
رنگِ پریدهایاست به چشم سپهر، مِهر
وقتی سپیده میدمد از شام تارمان
کاملْ عیارِ سنگ محکخوردهایم ما
غیر از خدا کسی نشناسد، عیارمان
ما هر چه داشتیم، به پای تو ریختیم
ای عشق! ای تمامی دار و ندارمان!
چشم امید ماست به فردای دوردست
بر تکسوار مانده به جا از تبارمان
☑️ @ShahrestanAdab