eitaa logo
شهرستان ادب
1.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
371 ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻جور شمع (شعری از استاد ) ▪️در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو می‌سوزم و خوشم خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم باور مکن که طعنه طوفان روزگار جز در هوای زلف تو دارد مشوشم سروی شدم به دولت آزادگی که سر با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی تا بشنوی نوای غزل‌های دلکشم ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار این کار تست من همه جور تو می‌کشم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻روایتی مشترک از دنیا‌هایی متفاوت (یادداشت بر رمان اثر ) ▪️«"وضعیت بی‌عاری" روایتی مشترک از دنیا‌هایی متفاوت است، که توسط قدرت نجات‌بخش و ویرانگر عشق، زیر و رو شده‌اند. شاید خلاصه‌ترین راه معرفی کردن این داستان همین جمله است وضعیت بی‌عاری یک داستان عاشقانه است و با این‌که داستان‌های عاشقانه به قدمت بشریت هستند، اما انگار باز هم هر قدر تکراری یا شبیه، همچنان جذاب‌اند. این جذابیت شاید به این علت است که عشق همزمان با انسان متولد شده و شاید هم برای این است که این موضوع بزرگ‌ترین سوال جهان خلقت است. چیست؟ چطور به وجود می‌آید؟ اصلاً چرا هست؟ و با ما چه می‌کند؟ در دنیای "وضعیت بی‌عاری" نویسنده تلاش می‌کند در پس تفاوت‌های شخصیت‌هایش، شباهت انسان‌ها و دنیاهایشان را نشان بدهد...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11690 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/وضعیت-بی-عاری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت سرکار خانم غزاله شریفیان ▪️با نهایت تاسف و تاثر با خبر شدیم خانم شاعر جوان و عضو دوره آفتابگردان‌ها به سوگ درگذشت مادر خویش نشسته است. موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، خود را در این داغ شریک می‌دانند و مصیبت تازه را به سرکار خانم شریفیان و دیگر اعضای خانواده محترم ایشان تسلیت می‌گویند. امید که آمرزش و رحمت واسعه خداوند متعال شامل حال آن بانوی گرامی شود و خداوند مهربان، شکیبایی و مرحمت را به این خانواده داغ‌دیده عطا کند. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت مؤسسۀ شهرستان ادب خدمت جناب آقای مجید زارع ▪️بانهایت تأسف و تأثر باخبر شدیم پدر گرامی جناب آقای ، دار فانی را وداع گفته است. مؤسسه شهرستان ادب این ضایعۀ دردناک را به آقای زارع و خانوادۀ محترم ایشان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از خدای متعال رحمت و مغفرت طلب می‌کند. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دلتنگی (شعری از در پرونده ) ▪️بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگیست کجایی صبح من؟ شامِ ملال‌انگیز دلتنگیست کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟ به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگیست اگر چیزی به دست آورده‌ام از عشق، می‌بخشم غزل‌هایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگیست در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگیست نسیمی شاخه‌هایم را شکست و با خودم خواندم: بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییزِ دلتنگیست ☑️ @ShahrestanAdab
🔻به منطق روایی رمان عمل کردم ( در گفت‌وگو پیرامون رمان ) ▪️«...قبل از رفتن نقشۀ راهم را می‌دانستم. در واقع نقشۀ رمانم مشخص شده بود. جایی دیدم که دوستی به اشتباه در یک مصاحبه از من نقل کرده بود که وقتی به خوزستان رفتم، صابئین را شناختم. در حالی که من پیش از سفر، در تحقیقات کتابخانه‌ای اطلاعات جامعی در مورد صابئین جمع‌آوری کرده بودم. نقشۀ رمان را می‌دانستم، شخصیت‌ها را هم تا حدود زیادی می‌شناختم، می‌دانستم که قرار است این‌ها داستان را روایت کنند و هر کدام چه قصه‌ای دارند. اما چیزی که در طی سفر به خوزستان بدست آوردم، عنصر واقع‌نمایی در داستان بود. یعنی اگر به خوزستان سفر نمی‌کردم، شخصیت‌هایی مصنوعی و مجسمه‌وار خلق می‌کردم؛ در این صورت خوانندگان یک قصۀ جذاب، اما مصنوعی و باورناپذیر می‌خواندند. پس از سفر به خوزستان، همۀ اجزای داستان، رنگ گرفتند و شکل و حجم پیدا کردند و شخصیت‌ها اکتیو شدند و جان گرفتند. حتی آن‌جا با چیزهای جدیدی آشنا شدم که در تحقیقات کتابخانه‌ای نمی‌توانستم آن‌ها را بدست بیاورم...» 🔗 متن کامل این گفت‌وگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11696 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/وضعیت-بی-عاری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دومین نشست از سلسله گفتگوهای «داستان و ایران معاصر» با موضوع رمان با حضور ، شنبه ۵ مهر ساعت ۱۹، از حساب رسمی اینستاگرام موسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. 🔗 instagram.com/shahrestanadab ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دیوان «کمال‌الدین اهلی ترشیزی» با تصحیح و تحقیق دکتر «سیدوحید سمنانی» منتشر شد ▪️جناب آقای دکتر ، موسسۀ شهرستان ادب و همکارانتان در این موسسه، انتشار دیوان با تصحیح و تحقیق شما را تبریک می‌گوید. امیدواریم در راه خدمت به فرهنگ و ادب این مرز و بوم همواره موفقیت‌های بیشتری کسب کنید. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻آواره و کلبه (این شعر را سروده است. امّا بعدها فیلسوف بلندآوازه آن را در مقالۀ «نطق»‌ دست‌مایۀ تفسیری از ذات زبان کرده است. این شعر را به مناسبت زادروز هایدگر با ترجمۀ دکتر منتشر می‌کنیم) ▪️چون برف بر دریچه می‌بارد، آواز ناقوس غروب بلند می‌شود. سفره بسی را آماده است و خانه سراسر مهیا است. آوارگانی چند از پی راهی تاریک به درگاه می‌رسند. زرفام شکوفه می‌دمد، بر درخت مبارک از زمین می‌جوشد آب خنک. خاموش قدم به درون می‌گذارد آواره؛ درد ‌سنگ‌ بسته بر آستانه. آنجا می‌درخشند در نور ناب بر سفره نان و شراب. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻سپتامبر خشک (داستانی کوتاه از به مناسبت زادروز خالق ) ▪️«چو، یا خبر، یا هر چه بود، در آن غروب خونین ماه سپتامبر، که از پی شصت و دو روز بی‌باران می‌آمد، مانند آتشی که به علف خشك بیفتد در شهر پیچیده بود. صحبت از میس مینی‌کوپر و يك نفر سیاه پوست بود. حمله کرده، اهانت کرده، تهدید کرده: هیچ کدامشان درست نمی‌دانستند چه اتفاقی افتاده است؛ همه‌شان در آن شب يكشنبه در آن مغازۀ سلمانی جمع بودند و بادبزن سقفی کار می‌کرد، بدون آن که هوا را خنك كند، و هوای کثیف را، در امواج مکرر بوی ماندۀ پماد صورت و روغن سر و نفس و عرق تن خود آن‌ها، روی سر آن‌ها برمی‌گرداند. سلمانی گفت: "منتها ویل‌میز نبوده." مرد میانه سالی بود، لاغر، به رنگ ماسۀ صحرا، با چهره‌ای ملایم، که داشت صورت يك مشت را می‌تراشید. "ویل‌میز رو من می‌شناسم. سیاه خوبیه. میس مینی‌کوپر رم من می‌شناسم"...» 🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11700 ☑️ @ShahrestanAdab