eitaa logo
شهرستان ادب
1.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
371 ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻 صدای اتاق‌های خالی ( ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه از به‌روز می‌کنیم. این داستان پیش از این در جلسۀ شهرستان ادب خوانده شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.) ▪️ « زن چادرش را گرفت جلوی صورتش و دم گوش مرد چیزی گفت. هر دو رفتند توی آشپزخانه. زن در کابینت‌ها را باز کرد و یکی‌یکی دیدشان. بعد هم فضاهای خالی بین کابینت‌ها را دید و به مرد چیزی گفت. مرد هم گفت: «آقا چرا دو تا جای خالی داره؟». گفتم: «یکیش ماشین ظرفشوییه، یکیش لباسشویی!». مرد گفت: «ماشین ظرفشویی؟» گفتم: «آره. از این بزرگ‌ها! دوازده نفره‌ها!» باز هم مات‌شان برد. محسن آمد سمت من و روبه‌رویم ایستاد: «حیفت نمیاد خونه دسته‌گلتو بدی دست اینا! حتی نمی‌دونند ماشین ظرفشویی چیه!». تلاش کردم با دست بزنمش کنار. اما هنوز جلویم ایستاده بود: «حاجی اذیتشون نکن! چرا این‌طوری می‌کنی! بعد آخه اینا قیافه‌شونش شبیه این حرف‌ها نی...». گفتم: «بابات یه چیزی می‌دونه که تو نباس بدونی. پس بهتره صداتو ببری». محسن شوکه شد! چشم‌هایش چهار تا شد! تا حالا باهاش این‌طوری حرف نزده بودم. آرام از جلویم رفت کنار و نزدیک آشپزخانه شد... .» ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9944 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزارش تصویری دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9902 ☑️ @Shahrest
🔻گزارش مشروح دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9946 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی #سیاه_مست_سایه_تاک سروده‌ی #مرتضی_امیری_اسفندقه در خبرگزاری مهر 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9952 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 «تکبیر خداوند» به روات «ماشادو د آسیس» (در ، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفته‌ایم و صفحه‌ای از آن را با یکدیگر خوانده‌ایم. این‌بار به سراغ رمان رفته‌ایم از .) ▪️ «... «چشم، سویِ آسمان کردم که دم ‌به دم گرفته‌تر می‌شد، اما معلوم نبود که ابری است یا صاف است. روحم را به آسمانی دیگر پرواز دادم؛ به آن پناه‌گاه، به دوستم. بعد با خود گفتم: «اگر ژوزه دیاس به دادم برسد و به مدرسۀ علمیه نروم، صبح و شب آن‌قدر دعا و نماز می‌خوانم که به هزار دور تسبیح برسد». سنگ بزرگی برداشته بودم. دلیلش این بود که بار کلی نذر ادا نشده، بر دوشم بود. آخرین بار، دویست دور تسبیحِ تکبیرِ خداوند و دویست دور، سلام بر مریم بود، نذر این که بعد از ظهری که قرار بود برای گردش به سانتا ترزا برویم باران نبارد. باران نبارید، اما من نماز و دعا را فراموش کردم. از همان بچگی، عادت داشتم که از خداوند چیزهایی طلب کنم و برای اجابت آن نذر کنم. بار اول دعاهام را خواندم، دفعۀ بعدی هی عقب انداختم و وقتی آن ‌همه نذر روی هم انبار شد، فراموش‌شان کردم. به این ترتیب از بیست به سی و پنجاه رسیدم. بعد به صد رساندمش و حالا دم از هزار بار می‌زدم. این جوری با تعداد دعا و نماز به مشیت الهی، رشوه می‌دادم... » ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9943 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 باز باران با ترانه ( شعر «باز باران با ترانه» از ، مانند خاطره‌ای از کودکی در ذهن همۀ ما ایرانی‌ها ماندگار شده است. گلچین گیلانی شاعر این سرودۀ خاطره‌انگیز 109 سال قبل (یعنی در سال 1288) در چنین روزی چشم به جهان گشود. به این بهانه به بازخوانی شعر معروف او می‌پردازیم. گفتنی‌ست شعر «باز باران» در کتب درسی ما به صورت خلاصه آمده است و در زیر متن کامل آن را منتشر می‌کنیم.) ▪️«باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می‌خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک پُرگو باز هر دم می‌پرند، این‌سو و آن‌سو می‌خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل‌های گیلان. کودکی ده‌ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک از پرنده از خزنده از چرنده بود جنگل گرم و زنده. آسمان آبی، چو دریا یک دو ابر، اینجا و آنجا چون دل من روز روشن. بوی جنگل تازه و تر همچو می مستی‌دهنده. بر درختان می‌زدی پر هر کجا زیبا پرنده. برکه‌ها آرام و آبی برگ و گل هر جا نمایان چتر نیلوفر درخشان آفتابی. سنگ‌ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را بس وزغ آنجا نشسته، دم‌به‌دم در شور و غوغا. رودخانه با دو صد زیبا ترانه زیر پاهای درختان چرخ می‌زد، چرخ می‌زد، همچو مستان. چشمه‌ها چون شیشه‌های آفتابی، نرم و خوش در جوش و لرزه توی آنها سنگ‌ریزه، سرخ و سبز و زرد و آبی. با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو، می‌پریدم از سر جو، دور می‌گشتم ز خانه. می‌کشانیدم به پایین شاخه‌های بید مشکی دست من می‌گشت رنگین از تمشک سرخ و مشکی. می‌شنیدم از پرنده، داستان‌های نهانی از لب باد وزنده رازهای زندگانی هر چه می‌دیدم در آنجا بود دلکش، بود زیبا شاد بودم می‌سرودم: «روز، ای روز دلارا! داده‌ات خورشید رخشان این‌چنین رخسار زیبا ورنه بودی زشت و بی‌جان. این درختان با همه سبزی و خوبی گو چه می‌بودند جز پاهای چوبی گر نبودی مهر رخشان؟ روز، ای روز دلارا! گر دلارایی ست، از خورشید باشد. ای درخت سبز و زیبا! هر چه زیبایی‌ست از خورشید باشد.» اندک‌اندک، رفته‌رفته، ابرها گشتند چیره. آسمان گردید تیره، بسته شد رخسارۀ خورشید رخشان ریخت باران، ریخت باران. جنگل از باد گریزان چرخ‌ها می‌زد چو دریا دانه‌های گرد باران پهن می‌گشتند هر جا. برق چون شمشیر بران پاره می‌کرد ابرها را تندر دیوانه غران مشت می‌زد ابرها را. روی برکه مرغ آبی، از میانه، از کرانه، با شتابی چرخ می‌زد بی شماره. گیسوی سیمین مه را شانه می‌زد دست باران بادها، با فوت خوانا می‌نمودندش پریشان. سبزه در زیر درختان رفته‌رفته گشت دریا توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا. بس دلارا بود جنگل به، چه زیبا بود جنگل! بس فسانه، بس ترانه بس ترانه، بس فسانه. بس گوارا بود باران به، چه زیبا بود باران! می‌شنیدم اندر این گوهرفشانی رازهای جاودانی، پندهای آسمانی. «بشنو از من، کودک من پیش چشم مرد فردا، زندگانی – خواه تیره، خواه روشن - هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.» ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پروندۀ #شعر_نیمایی همزمان با سالگرد درگذشت #نیما_یوشیج در سایت شهرستان ادب بازگشایی می‌شود صفحه این پرونده: 🔗 shahrestanadab.com/پرونده-شعر-نیمایی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻در اخبار نبشته‌است... | شماره پانزدهم (گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات در ایران و جهان به روایت شهرستان ادب) ▪️این هفته در چهاردهمین مطلب #در_اخبار_نبشته_است، خبرهایی داریم از تأثیر سال نوی میلادی بر ادبیات، سفر یک نویسنده مشهور به ایران، پیش‌بینی ظهور دیکتاتوری ترامپ، انتشار یک فرم جنجالی در یکی از انتشاراتی‌ها، حاشیه‌ای تازه برای استاد شفیعی کدکنی و اعلام سرانه مطالعه در کشورمان. از شما دعوت می‌کنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید. مطالب این هفته، از نوشته‌های هفته گذشته خبرگزاری ایسنا، مهر، ایبنا، ایندیپندنت، نیویورک‌تایمز و با همکاری #گروه_ترجمه_شهرستان_ادب گردآوری شده است. این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9958 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻فراخوان یازدهمین جشنواره بین‌المللی شعر و داستان انقلاب منتشر شد. ▪️مهلت ارسال آثار : ۳۰ بهمن۱۳۹۷ ▪️جزئیات فراخوان و اطلاعات بیشتر: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9959 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 عکس یادگاری (پروندۀ را با شعری از خانم به‌روز می‌کنیم؛ شعری که به جانبازان دفاع مقدس تقدیم شده است.) ▪️عشق باید آن‌چه را با خویش داری، می‌گرفت تا تنت را رنگ و بوی سربداری می‌گرفت پانزده سالَت که شد، برداشت پاهای تو را داشت جایش صندلی چرخداری می‌گرفت نیمی از تو در بهشت و نیم دیگر منتظر خنده‌ات کم‌کم دَم ابر بهاری می‌گرفت بال‌ها را بستی و با ما نشستی در قفس سال‌ها صبر از تو درس بردباری می‌گرفت ایستادن تا ابد، کار کسی غیر از تو نیست کوه باید با تو عکس یادگاری می‌گرفت ☑️ @ShahrestanAdab