🔻 اگر زینب نبود...
( #قادر_طهماسبی ،#فرید، از جمله شاعران بزرگ آیینی است که شعر معروف او برای #حضرت_زینب (س) سالهاست زبانزد است. گفتنیست فرید پیش از این در مصاحبۀ اختصاصیاش با شهرستان ادب درخصوص این شعر نیز توضیحاتی داده بود که میتوانید این گفتگو را آدرس زیر بخوانید.)
▪️سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
چهرۀ سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابرى از ریا، مىماند اگر زینب نبود
چشمۀ فریاد مظلومیتِ لبتشنگان
در کویر تَفته جا مىماند، اگر زینب نبود...
ذوالجناح دادخواهى، بىسوار و بىلگام
در بیابانها رها مىماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها مىماند، اگر زینب نبود
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6036
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ای فرشتۀ باران!
در روزهای آغازین سال 1398 بسیاری از هموطنانمان در استانهای گلستان و فارس گرفتار سیل شدند. موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه فرهیختگان همراه با این موسسه، خود را در اندوه آندسته از هموطنان ایرانی که سوگوار و داغدار درگذشت عزیزان خود هستند شریک میدانند.
▪️ستون شعر سایت شهرستان ادب و پرونده بهاریه را با شعری از شاعر جوان خانم #فاطمه_عارف_نژاد در همدردی با سیلزدگان بهروز میکنیم:
رنگ خزان گرفته چرا نوبهارمان؟
تازه جوان شدهست غم کهنهکارمان
دل زخمیِ دوبارهی دردی نگفتنیست
داغی نشسته بر جگر روزگارمان
دنیا که با شکوفه کفنپوش میشود
خون میدود به چهرهی باغ انارمان
ما چتر بستهایم و تو با سیل آمدی
این بود ای فرشتۀ باران! قرارمان؟
اینبار با گذشته چرا فرق میکند
روبوسی همیشگی آبدارمان
دردا که باز دسته گلی آب دادهای
در کوچههای خاکی شهر و دیارمان
از هفت سین عید چه ماندهست غیر سیل؟
عیدی چه بود غیر غم بیشمارمان؟
امشب صدای گریه میآمد به گوش دشت
از روستای گمشدهی همجوارمان
ما آه سرد و خستهی دیماه نیستیم
نوروز! از تو بیشتر است انتظارمان
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«تزکیۀ گناه» به روایت #ویلیام_فاکنر
(در #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفتهایم و صفحهای از آن را با یکدیگر خواندهایم. اینبار نیز در شانزدهمین صفحه به سراغ رمانِ #گور_به_گور رفتهایم از ویلیام فاکنر)
▪️«...یک روز داشتیم صحبت میکردیم. اَدی هیچوقت اونقدر مذهبی نبود. حتی بعد از اون تابستونی که تو اردو برادر ویتفیلد با روحش کلنجار رفت او رو از میون همه سوا کرد و با اون خودبینیِ توی دلش جنگید. من هم صدبار بهش گفتم: "خداوند اولاد بهت داده که هم تسلّیبخش محنت این دنیات باشند، هم نشونهای از رنج و محبت خودش؛ چون که تو اینها رو با محبت بار گرفتی و زاییدی." این رو برای این گفتم که محبت خداوند و وظیفۀ خودش رو در قبال او یک امر عادی تلقی میکرد، درصورتیکه یک همچو طرز رفتاری در پیشگاه خداوند مقبول نیست. گفتم: "خداوند به ما زبون داده که ستایش ذات لایزال او رو به صدای بلند ادا کنیم." چون که گفتم در عرش اعلا شادی و شعفی که از ندامت یک فرد گناهکار به وجود میآد، بیش از رستگاری صد تا آدمی است که هرگز مرتکب گناه نشدهاند...»
ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10369
☑️ @ShahrestanAdab
🔻حسین جلالپور شاعر و ویراستار درگذشت
(پیام #تسلیت موسسه شهرستان ادب)
▪️با نهایت تأسف و تأثر با خبر شدیم #حسین_جلال_پور شاعر، ویراستار و مصحح ارزشمند، امروز دار فانی را وداع گفت.
حسین جلالپور متولد سال ۱۳۵۵ در بندر گناوه، از شاعران شناختهشدۀ دهۀ هشتاد و فارغالتحصیل رشتۀ زبان و ادبیات فارسی بود که امروز در یک حادثۀ رانندگی عالم خاک را وداع گفت.
تنها مجموعه شعر جلالپور با عنوان #کلاغ_بعد_از_باغ در سال ۱۳۹۵ منتشر شده بود و همچنین بسیاری از آثار شاعر شهیر «خواجوی کرمانی» توسط او تصحیح شده بودند.
گفتنیست حسین عزیز با هنر ویراستاری خود، از همکاران حرفهای موسسه شهرستان ادب در دفتر انتشارات این موسسه بود و از این روی درگذشتش برای مجموعه شهرستان ادب بسیار تلخ و جبراننشدنی است.
مؤسسۀ فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، این ضایعه را به خانوادۀ محترم جلالپور و جامعهی ادبی کشور تسلیت میگویند و غفران الهی را برای روح دوست عزیز خود آرزو میکنند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پرندهٔ دریایی
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با غزلی از زندهیاد #حسین_جلال_پور که روز گذشته ما را برای همیشه تنها گذاشت بهروز میکنیم)
▪️بيا پرندۀ دريايي كه تا سپيده نميپايم
اگر چه بال و پرم سنگی، ولي مسافر دريايم
دلم به يمن كبوترها، به مرز عشق رسيد اما
هنوز خواهش يك پرواز، نشسته در رگ پرهايم
اگر در آتش توفانم، دلم به عشق گره خوردهاست
كه بين آتش و خاكستر، هنوز سبز و شكوفايم
تمام وسعت بالم را، به آسمان تو ميبخشم
به سمت با تو گره خوردن به سمت حادثه مي آيم
تو از كرامت باراني و من اگر چه تو ميداني
به زير بارشي از زخمم و تا سپيده نميپايم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیام تسلیت #علی_محمد_مودب مدیر عامل شهرستان ادب در پی درگذشت #حسین_جلال_پور
▪️همه از خداییم
به سوی خدا میرویم
صدای حسین جلالپور در بندرگاه گناوه خدایی بود وقتی آمده بود به استقبال من و بچههام
سکوتش و نگاه صمیمی جنوبیاش خدایی بود
دقتهایش و غیرتش درباره کلمهها خدایی بود
عشقش به ادبیات و شوقش برای ترویج کتابهای خوب خدایی بود
صبر و سکوتش خدایی بود
امروز در کوچههای پنجتن مشهد در داغ حسین گریه کردم و راه رفتم، راه رفتم و گریه کردم
خدا حسین را رحمت کند
این داغ را به خانواده شریفش، به علی هوشمند، به ابراهیم اسماعیلی، به حسن صادقیپناه و مهدی فرجی، به استاد محمدعلی بهمنی ،به محمدحسین نعمتی و همه بچههای شهرستان ادب، به غلامرضا طریقی و علی داودی... به همه یادش بخیرهای کنگره چهارم شعر جوان- بندرعباس - تسلیت می گویم
دریای رحمت بیکران الهی نصیب شاعر خوش لهجه ساحل نشین ما باد
فروردین ۹۸ . مشهد الرضا
علیمحمد مودب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻۱۰ خبر از جذابترین خبرهایکتاب و ادبیات در سال ۱۳۹۷
(در اخبار نبشتهاست... | ویژه پرونده «سالنامه شهرستان ادب»)
▪️ نیم دوم امسال بود که ستون #در_اخبار_نبشته_است را راه انداختیم و حالا به پایان سال رسیدهایم. به مناسبت نوروز فرخنده، تصمیم گرفتیم گزیدهای از خبرهای این ۲۴ هفته را در قالب پرونده #سالنامه_شهرستان_ادب مروری کنیم. پیش از آن، خوب است یادی کنیم از نویسندگانی که سال گذشته از دست دادیم، بخصوص #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد، شاعر و طنزپرداز بینظیر که روحش شاد باد. همچنین #علی_شاه_علی، نویسنده جوان و همکار و همراه شهرستان ادب و دوست عزیز همه ما که دفتر عمرش در سالهای آغازین حیات ادبی بسته شد و خاطرات او را از یاد نخواهیم برد. برای همه درگذشتگان حوزه ادبیات از درگاه الهی طلب آمرزش میکنیم. بهویژه #حسین_جلال_پور عزیز که در آغازین روزهای سال ۱۳۹۸ از کنار ما رفت.
این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10394
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در حدیبیه
(ضمن تبریک عید #مبعث پیامبر اسلام #حضرت_محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه برگزیده جشنواره خاتم از سرکار خانم #سوانا_مهرابیان نویسندهی ارمنیتبار بهروز میکنیم)
▪️«چشمهاش را باز کرد. لبخندی به پهنای صورت بر لبش نقش بسته بود. حس خوبی از دیدن آن رویا داشت. دیده بود با سری تراشیده و لباس سفید احرام بر تن، کلید کعبه را به دست گرفته و در مقابل آن ایستاده است. همانطور که دراز کشیده بود، دستی به ریش زبر و پرپشتش کشید و به فکر فرورفت.
بر خلاف همیشه که برای انجام کارها با یارانش مشورت میکرد، محمد این بار خود تصمیم نهایی را گرفت. مطمئن بود این رویا از طرف پروردگار بر او نازل شده تا بتواند شش سال پس از هجرتش با آرامش به زیارتِ خانهی خدا برود.
امسلمه را صدا کرد و گفت: "بار سفر ببندید. میخواهم به زیارت کعبه بروم. قصد دارم از میان همسرانم شما را با خود ببرم. یارانم را صدا کنید تا از شرایط سفر برایشان بگویم."
مسلمانان کمکم جمع شدند. محمد در کوچه داشت با پسربچهای بازی میکرد. او را بر شانهاش سوار کرده بود و میدوید پسر میخندید و میگفت: "حالا شتر حالا شتر". یکی از یاران به محمد نزدیک شد و آرام در گوشش گفت: ای رسول، بچه را رها کنید. مسلمانان منتظرند...»
متن کامل این داستان زیبا را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10400
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 آیا پروین اعتصامی زن بود؟
(یادداشت #حسن_صنوبری دربررسی نسبت زنانگی در شعر #پروین_اعتصامی در سالروز درگذشت این بانوی شاعر)
▪️«...استاد من آن روز گفت شعر زنان با فروغ فرخزاد آغاز میشود. استاد گفت ما در تاریخ ادبیاتمان قبل از فروغ چیزی به نام شعر زنان و زنی که شاعر باشد و شعرش زنانه باشد نداریم. در پاسخ سخن ایشان وقتی شاگرد _که من باشم_ از پروین اعتصامی سخن گفت، استاد برآشفت و تصریح کرد: پروین اصلا زن نبود، مرد بود؛ چون شعرش مردانه بود و نتوانسته بود از سایۀ شعر مردان روزگار خود و همچنین تاریخ بیان مردانه در ادبیات کهن بیرون بیاید...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10402
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نفرین قنات حاج میرزا میر
(اینروزها که همهجا صحبت از سیل و مسئله آب است، مجموعه داستان گروهی #ویلای_کاکایی_ها بیشتر از قبل خواندنی شده است. مخصوصا داستانی که آقای #مهدی_کفاش در این مجموعه نوشتهاند و اختصاصا درباره همین موضوع است. تازهترین مطلب ستون داستان سایت شهرستان ادب را به این داستان خواندنی اختصاص میدهیم)
▪️«...نماز صبح که تمام شدهبود یکی از خدام حرم رفتهبود پشت بلندگو و از کسانی که ماشینشان را در رودخانه گذاشتهبودند؛ خواهش کردهبود که ماشینها را به سرعت از مسیر رودخانه خارج کنند. گفتهبود بارندگی زیاد است و احتمال سیل وجود دارد. همه به هم نگاه کردهبودند اما رودخانه قم با آن دیوارهای بلند و کف آسفالت همیشه خشکش را نمیتوانستند با آب خروشان و سیل تصور کنند. تا اینکه پیرمردی بلند شدهبود و گفته بود: «خدا رحمت کند آقا مرعشی نجفی را. یادش بخیر یکبار توی مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام نماز خواند تا آب رودخانه قم که طغیان کردهبود، وارد شهر نشود. هرچه کیسه سنگ و شن میگذاشتند لب رودخانه، آب بالاتر میآمد. جماعت تا این حرف پیرمرد را شنیدند همه انگار یاد چیزی افتاده باشند بلند شدند و آرام راه افتادند به سمت در خروجی شبستان. ناگهان مردی بلند شد و به سمت در شبستان دوید. جمعیت انگار دنبال بهانهای برای شروع مسابقه باشند به سمت در دویدند...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10404
☑️ @ShahrestanAdab