🔻 انقلاب از دریچۀ نگاه زنان
(#فاطمه_رضازاده در یادداشتی به معرفی کتاب #جشن_باغ_صدری پرداخته است. این یادداشت را در پروندهکتاب جشن باغ صدری با یکدیگر میخوانیم.)
▪️ «... جشن باغ صدری عنوان مجموعهداستانی است که موضوعات آن حول محور مبارزات مردمی برای پیروزی انقلاب اسلامی میباشد. در این داستانها احساسات زنانی که بهنحوی در زندگیشان درگیر با مسائل انقلاب شده و یا ظلم و استبداد شاهنشاهی را لمس کردهاند، به گونهای بیان میشود که این وقایع را برای هر زنی ملموس نموده و احساسات هر خوانندهای، خصوصاً بانوان، را درگیر میکند.
مثلاً در داستان اول با عنوان «یک بررسی موشکافانه» علاوه بر نشان دادن خودباختگی افراد شاهدوست، احساسات و واکنش زنی که فردی از بستگانش به او خیانت نموده و فرزند نوجوانش را به ساواک معرفی کرده بود نیز بیان می شود. حس انتقامجویی، خشم و حسرت از دست رفتن سلامتی فرزند و اینکه عملکرد این زن تا چه حد در مرد خائن اثر گذاشته و چه پیامدی را برای او به همراه دارد، مسائلی است که در این داستان به آن پرداخته شده است... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9960
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 آدمبرفی
( به سراغ کتاب #گاهی_حواست_نیست از شاعر گرامی، آقای #علی_داودی، رفتهایم و شعری زمستانی از این کتاب را به پروندۀ #برفیه سایت شهرستان ادب، میافزاییم.)
▪️نمنم و کمکم
ردّپای برف روی شانهها پیداست
سوز میآید
ببین! سرماست
زیر بار آسمانها باد پارو میکند برف خیالم را
هیچکس جز تو نپرسیدهست حالم را
*
ما دو آدمبرفی کوچک
باز میبندی تو شالم را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 جمالزاده و تجدد ایرانیزه
(روز گذشته، زادروز پدر #داستان_کوتاه فارسی بود؛ #محمدعلی_جمالزاده. نویسندهای که بنیان داستان کوتاه فارسی را نهاد و داستان فارسی تا ابد مدیون قلم اوست. #علیرضا_سمیعی، منتقد و پژوهشگر، در یادداشتی به بررسی این موضوع پرداخته است که جمالزاده چگونه با مددگیری از سنتهای ادبیات گذشتۀ فارسی، اقدامی در جهت تجدد ادبیات انجام داد. این یادداشت خوب را با یکدیگر میخوانیم.)
▪️ «... مثلاً در سیرالموک بحث و خطابه، طولانیتر است و کمتر از قصه استفاده شده، در عوض گلستان بر مدار قصه و اشعاری میگردد که سعدی نوشته و سروده است. ولی کتب قدیم، درکل بر همین منوال نوشته میشد. باببندی که میراث طبقهبندی ارسطویی بود، میتوانست معقول بودن سخن را ضمانت کند. استناد به مآثر دینی به منظور نشان دادن حقیقت متعالی میآمد و وظیفۀ شعر و قصه، نفوذ بخشیدن به حقیقت، در قلب مخاطب بود. به این ترتیب ما جشنوارهای از نمایندگان حقیقت داشتیم که به نحو قانعکنندهای دور هم جمع شده بودند.
اما نویسندۀ داستان کوتاه، درست مانند رماننویس، ماجراها را از منظر خود میبیند؛ نویسندۀ رمان نمیخواهد داستانهای گرانبار از حقیقت را که پیشاپیش وجود دارند، تذکر دهد؛ بلکه میخواهد داستان را همانگونه که در ضمیرش تجربه کرده، بیان کند تا مخاطب در احساسش شریک شود... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9987
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 ردّپای برف
(در پروندۀ #برفیه سایت شهرستان ادب، جا دارد از کتابی یاد کنیم که #سیدحبیب_نظاری آن را با نام #تنها_برای_تو_میبارد سروده است؛ کتابی در حال و هوای زمستان، برف، آدمبرفیها، دانههای برف و... که در این روزهای زمستانی خواندنش لذت مضاعفی دارد. چند شعر کوتاه از این مجموعهشعر را در ادامه تقدیم شما خوانندگان محترم میکنیم.)
▪️نیامدنت را
به گردن زمستان میاندازند
و پرپر شدن کبوتران سفید را در آسمان
برف مینامند
*
بیهوده برفها میبارند
و بارانها
بیهوده بر دریچههای بسته میکوبند
تنها گریۀ تو
چترها را باز میکند
*
شگفتانگیز است
ردپای تو بر برفها
ردپای رفتن بود
بیآنکه آمده باشی!
*
درها و پنجرهها را نمیبندم
و پردهها را نمیکشم
شاید یکی از یک میلیون دانۀ برف تو باشی
به خانهام بیایی
برایت چای بریزم
آخرین دوبیتیهایم را بخوانم
و از تو بخواهم راز اینهمه دوستت دارم را فاش کنی
از دهان تو بخار بیرون بیاید
و از دهان من دود سیگاری که بعد از چهلسال
تازه به نیمه رسیده است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 خدا در بخش کودکانِ بیمارستان
( #اسکار_و_خانم_صورتی عنوان کتابیست نوشتۀ #اریک_امانوئل_اشمیت. #سیده_زهرا_محمدی در یادداشتی به معرفی این رمان پرداخته است.)
▪️ «... روانشناسان بر این باور هستند؛ افرادی که دارای باورهای مذهبی هستند کمتر دچار افسردگی و ناامیدی میشوند. این موضوع بهخوبی در این کتاب دیده میشود. هرچقدر در کتاب پیش میرویم و اسکار وجود خدا را با آن معیارهای کودکانهاش بیشتر باور میکند نشاط و سرزندگی او هم بیشتر میشود و با اتفاقات پیش رویش منطقیتر برخورد میکند. همچنین کتاب رگههای از طنز دارد که از تلخی رنجهایی که اسکار کوچولو تحمل میکند، میکاهد و این امتیاز بزرگی است برای کتاب.
کمتر کتابی است که دلم بخواهد همه آنها را بخوانند؛ همۀ آدمها. مگر آدم چند سال عمر میکند که کتاب بد بخواند؟ کتاب خوب را باید به همه معرفی کرد و حتی یک وقتهایی خواهش کرد: آهای مردم لطفاً این کتاب را بخوانید. این کتاب را بخوانید تا کیفور شوید از خواندش... .»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9990
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پنجمین نشست #از_هندوکش_تا_البرز
▪️پنجشنبه 27 دی ماه پنجمین برنامه از سلسله نشست های «از هندوکش تا البرز» با حضور داستان نویسان افغانستانی و ایرانی در موسسهء فرهنگی هنری شهرستان ادب برگزار خواهد شد. در این نشست که با هدف همگرایی فرهنگی - ادبی دو ملت ایران و افغانستان برگزار میشود، دو داستان نویس افغانستانی و دو داستان نویس ایرانی ( معصومه امیری، محمود حسینی، محمد طلوعی و اعظم عبدلهیان) به قرائت آثار خود خواهند پرداخت. دبیری این جلسه نیز بر عهده جناب آقای سید احمد مدقق خواهد بود.
همچنین دکتر حسن انوشه، نویسنده کتاب «فارسی ناشنیده» سخنران این نشست خواهد بود.
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9991
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شاعر برف و زمستان
(پروندۀ #برفیه را با شعر زمستانی دیگری بهروز میکنیم. این شعر زیبا از #موسی_عصمتی، شاعر کتاب #بی_چشمداشت در انتشارات شهرستان ادب، است. شما را به خواندن این شعر دعوت میکنیم)
▪️مثل یک کودک بیحوصله، آدمبرفی
دارد از این همه آدم گله آدمبرفی
مدّتی هست که او عاشق خورشید شده است
عاشق داغترین مسأله، آدمبرفی
آب میگردد از این رابطه نورانی
شاعر برف و زمستان؛ بله، آدمبرفی
کاش بال و پری از جنس پریدن میداشت
میگرفت از همهمان فاصله آدمبرفی
میگذشت از ته یک درّه بینیلوفر
با دو تا پای پر از آبله، آدمبرفی
دوست دارد که دلش آب شود، چشمه شود
سر راه عطش قافله، آدمبرفی
دوست دارد بنشیند لب این چشمۀ سرد
عصرها دستهای از چلچله، آدمبرفی
عکس خورشید سراپا همهاش قاب شود
در دل کودک بیحوصله، آدمبرفی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻زمستان است
(تازهترین مطلب پرونده #برفیه را، به بازخوانی شعر معروف «زمستان» سرودهی زندهیاد #مهدی_اخوان_ثالث اختصاص میدهیم)
▪️«...زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟...»
متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9994
☑️ @ShahrestanAdab