7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖با وجود چنین ضامنی باز هم
ازدواج نمیکنی؟؟؟!!!!
🎥مصاحبه مردمی
#پیشنهاد_دانلود 👌
@shahidmosavinejad
به خودت نگاه کن در طول روز چند تا گناه میکنی؟!
چه لذتی تو گناه وجود داره؟ وقتی بدونیم با این #گناه نافرمانی کسی رو کردیم که یه عمر نمکش رو خوردیم...
چه لذتی تو گناه میتونه وجود داشته باشه ؟!وقتی در پس هر گناهی قلب مبارک اماممون رو میشکنیم و ظهورش رو عقب میندازیم
به خدا قسم #غیبت_امام_زمان عج همون خونه نشینی علیست...فقط چند سالی طولانی تر...
میگفت: باید برای خودمون ترمز بذاریم
اگه فلان کار که به گناه نزدیکه، ولی حروم نیست رو انجام بدیم ، تا گناه فاصلهای نداریم...
#شهید_مسعود_عسگری🌷
🔰عشق و ارادت شهید حیدر بیدخام به امام رضا (ع)
آخرین باری که آمد مرخصی، قصد داشت برود زیارت امام رضا (ع). آماده رفتن شده بود که از پایگاه خبر دادند که زودتر باید برگردد منطقه. در همان عملیات هم شهید شد. خیلی دلم برایش سوخت که نتوانسته بود زیارت امام رضا (ع) برود.
بعد از شهادت آمد به خوابم. خیلی سرحال و خوشحال بود. گفت: مادر جان! ناراحت نباش. من به یک چشم بر هم زدن رفتم مشهد؛ زیارت امام رضا (ع) .
@shahidmosavinejad
✍امام صادق علیهالسلام فرمود:
هرکس میخواهد
از یاران مهدی باشد،
علاوه بر #ترک_گناه،
باید از شُبَهات هم دوری کند.
یعنی مواظب باشد که هر چیزی
که در آن شُبهه گناه است
مرتکب نشود.
📚مکیال المکارم/ جلد۲
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
@shahidmosavinejad
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
😍 یه آقایی داره میاد!
💽 ازدرودیوارداره میباره که خدا
شتاب داره برای تحقق فرج
🎤 #استاد_پناهیان
👌بسیار زیبا و دلنشین
@shahidmosavinejad
#مناجات شهید دهہ هفتادی
روحمان از بین رفته ،
سرگرم بازیچه دنیاییم ،
« الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ»
ما هستیم .
مردهام ، تو مرا دوباره حیات ببخش ،
خوابم ، تو بیدارم ڪن
خدایا ... !
بہ حرمت پای خسته ی رقیه (س) ،
بہ حرمت نگاه خسته ی زینب (س) ،
بہ حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر (عج) ؛
بہ ما حـرڪت بده .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر
@shahidmosavinejad
🔰شهید نادر عبادی نیا و عملیات کربلای ۴
کنار رودخانه گتوند توی اردوگاه غواصی بودیم. چهل روز مانده به عملیات کربلای چهار . خیلی از بچه ها داخل چادر بودند. لامپ چادر را شل کردم و صدای پرسوز نادر با صدای ناله بچه ها در هم آمیخت: «بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته».
در عین حالی که همه توی حال خودمان بودیم، منتظر بودیم نادر دعا را شروع کند. ناگهان نادر سر از سجده برداشت و از عمق جانش حضرت زهرا (س) را صدا کرد و به سرعت از چادر خارج شد.
پشت سرش بودم، اما یارای صدا کردنش را نداشتم. عمامه اش را روی رمل ها اندخت و سر به سجده گذاشت و های های گریست. دست به شانه اش گذاشتم به نشانه اینکه بگو دردت را تا آرام شوی. گفت نه.
گفتم: امشب چه شده این طور به هم ریختی؟ توی دلت چه گذشته مرد؟ من غریبه نیستم.
در چشم هایم “نه” ای گفت و با قدم های بلند حرکت کرد.
صدایش کردم “نادر”. فقط یک جمله گفت: «امتحان سختی در پیش داریم. خیلی سخت. فقط همین را می توانم بگویم».
داخل بلم نشست و پارو کنان از من دور شد؛ اما هنوز صدای ناله بچه های چادر بدون اینکه نادر روضه ای برایشان خوانده باشد به گوش می رسید.
بعد از عملیات کربلای ۴، وقتی اسیر عراقی ها شده بودم، با دیدن پیکر خون آلود و چشم های نیمه باز نادر معنی امتحان سخت برایم تفسیر شد.
@shahidmosavinejad