eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
214 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃از بعضی ها فقط یک دانه در دنیا وجود دارد. 🍃دیگر هرگز مثل‌شان پیدا نمی‌شود... 🍃دیگر هرگز جای خالی شان "پر" نمی‌شود... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸 (ع)🌸🍃 💢 کار خارق‌العاده امیرالمومنین علیه السلام در دوران حکومتش چه بود؟‌ ‌ برای مایی که از تاریخ آنچنان نمی‌دانیم، حکومت حضرت را نهایتا در سه جنگ داخلی خلاصه می‌کنیم اما آنچه پیش از حکومت علی علیه السلام رخ داد این بود که منطق به تو چه (امر به معروف و نهی از منکر یا عدالت‌خواهی) وجه شرعی پیدا کرده و کسی حق انتقاد از حاکمان را نداشت؛ علی علیه السلام این منطق را شکست تا مردمان بتوانند بدون لکنت حق خود را از صاحبان قدرت بستانند‌ تا جاییکه معاویه بعدها گفت علی شما{مردم} را پررو کرد که می‌آیید و انتقاد می‌کنید. 🎞ویدئو بازنشر سخنانی از است. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🌷
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
🍃🌸 #امام_علی(ع)🌸🍃 💢 کار خارق‌العاده امیرالمومنین علیه السلام در دوران حکومتش چه بود؟‌ ‌ برای
متاسفانه هستند هنوز کسانی که فکر می کنند چون مالک جایی هستند و اموالی دارند؛ به کمتر برخوردارها می تونند زور بگن و لقب پررو بودن رو روشون می ذارند. مثلا از حقوق به حقش دفاع می کنه، یک دفعه می بینه طرف مقابل چه جلوی رو چه پشتش میگه این رو فلانی روداده. بعد 1400 سال هنوز انسان هایی هستند که اگر در مقابلشون از حقت دفاع کنی روت خیلی زیاده به تعبیرشون و از سمتشون اذیت میشی... کاش خدا ظالم جماعت رو هدایت کنه، اگر هم قابل هدایت نیستن ریشه اش رو بزنه. واقعا فیلم جالبی بعد یه اتفاقی که برای عزیزی افتاد به دستم رسید و این بهم القا شد که اگر دل عزیزی از رفتار زننده ی کسی شکسته، علی(ع) از اون سمت داره میگه این قصه سر دراز داره و زمان من علی هم اینا بوده! کاش معاویه نباشیم. به قول شهید مطهری یزید زمان امام حسین(ع) مرد؛ یزید زمانه ات را بشناس. خدا عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه.
معلوم بود موقع رفتن زِ چشمهاش در سینه رازهای عجیبی نهفته داشت این روضه های عام که مردُم شنیده اند صدها نمونه سخت ترش را نگفته داشت... (س)🏴 🏴 💔🖤تسلیت خدمت (عج) و دوستداران حضرت زینب(س) @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. حرمت عرش معلاى خدا نیست که هست بحث تو از همه افلاک جدا نیست که هست بی‌جهت نیست که او خـونِ خداوند شده نـام او ذکـر جـلالـهَ ست و سـوگـنـد شده آرمان صائمی🖌 عکس از: خضیر فضاله📸 . . . السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن 🚩 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🏴🍃 یک روز صبح که برای نماز صبح بیدار شدم، بعد از نماز خواندن، بدون آنکه همسر عزیزم بفهمد، به بی غیرتی خویش گریه کردم. چرا که داعش کثیف و حرامزاده به حرم دختر علی(ع) حمله کرده بود و من بی غیرت به راحتی خوابیده بودم و خیلی از امیرالمومنین خجالت کشیدم و از ایشان خواستم که مرا به سوریه ببرد تا من فدای دختر عزیز ایشان شوم که الحمدلله این امر برای من محیا شد و من به سوریه رسیدم. بعد که به زیارت ایشان مشرف شدم، حال عجیبی داشتم. فهمیدم که عنایت خاص به من شده است و خواستم که من و تمام اعضای خانواده ام فدای ایشان شویم که اِن شاءالله این اتفاق خواهد افتاد. در حرم حضرت رقیه(س) احساس خاصی داشتم، ناخودآگاه یاد حضرت زهرا(س) افتادم... 📝دست نوشته روحانی شهید، مدافع حرم ✍نشر مجدد به مناسبت سالروز (س)/ (س) @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
رفیق شفیق حاج محمد و حاج اصغر، شهیدی که به جای عزیز ترور شد و حاج قاسم از این بابت بسیار گریه کرده بود... 🍃🖤روح شهدای گلگون کفن مدافع حرم بالاخص سیدالشهدا مقاومت، شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس شاد @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
ایران صدا | @shahid_hajasghar_pashapoorدوباره بغل كردم این پیرهنو، دارم خاطراتت رو بو می كنم.mp3
زمان: حجم: 7.11M
دوباره بغل كردم این پیرهنو دارم خاطراتت رو بو می كنم... مهدی رسولی🎤 (س)🏴 طاقت داری گوش کن...💔 روضه بی بی زینب تقدیم به شهدای مدافع حرم▪️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🥀🕊
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب: ما دیر یا زود به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای نیاز مبرم خواهیم داشت و اگر امروز اقدام نکنیم ۲۰ سال دیگر دیر خواهد بود. دشمن روی مسئله صلح‌آمیز هسته‌ای ما تکیه ظالمانه می‌کند. ما دنبال سلاح هسته‌ای نیستیم، دنبال بهره‌مندی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای هستیم. بیانات رهبر معظم انقلاب در سالروز (س) و سالگرد قیام مردم تبریز ۱۴۰۰.۱۱.۲۸ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر) #قسمت_چهارم ساعتی به بی قراری های #مادرانه من و غمخواری های ع
💠 | (آخر) چیزی به اذان نمانده و مشغول تهیه بودم که موبایل مجید به در آمد. از پاسخ و احوالپرسی اش فهمیدم است و همچنان که را در روغن تفت می دادم، گوش میکشیدم تا ببینم با مجید چه کاری دارد، ولی صدای هر لحظه آهسته تر می شد و دیگر نمی فهمیدم چه می گوید که با دلواپسی غذا را رها کرده و از بیرون آمدم. کلافه دور اتاق می چرخید و با کلماتی کوتاه، صحبت های طولانی عبدالله را می داد که بلاخره کرد و من بلافاصله پرسیدم: «چی شده؟» به سمتم که چرخید، رنگ از پریده بود و لبهایش تکان خوردن نداشت. قلبم سخت به تپش افتاد و با صدایی بلند، اوج را نشانش دادم: «چی شده مجید؟ چرا حرف نمی زنی؟» موبایلش را روی انداخت و می خواست خونسردی اش را حفظ کند که با لحنی گرفته کرد: «چیزی نشده...» در برابر نگاه وحشتزده ام روی نشست و با صدایی که از شدت ناراحتی افتاده بود، آغاز کرد: «عبدالله بود، گفت یکی از بچه های نیرو انتظامی که از زمان باهاش رفیق بوده، په خبری از ابراهیم بهش داده ...» و تا نام را شنیدم، بند دلم پاره شد و پیش از آنکه بپرسم، خودش خبر داد : «ابراهیم رو موقع ورود به تو مرز ترکیه گرفتن، مثل این که می خواسته وارد کشور بشه، الانم بازداشته. زنگ زده بود که بده داره میره اونجا، ببینه چه شده.» دیگر نتوانستم بایستم که روی مبل نشستم و با صدایی که از به لکنت افتاده بود، پرسیدم: «ابراهیم که رفته بود ، ترکیه چی کار می کرده؟» و مجید هم از چیزی خبر نداشت که نفس کشید و پاسخ داد: «نمیدونم. عبدالله هم بود، تازه برای امشب گرفته بود که بره اونجا ببینه چه خبره ...» و هنوز به آخر نرسیده، با دستپاچگی کردم: «حالا چی میشه؟ زندانی اش میکنن؟» از روی تأسف تکان داد و گفت: «نمیدونم الهه جان! بلاخره می خواسته غیرقانونی وارد کشور بشه.» و می دید رنگ از پریده و دستانم می لرزد که مستقیم نگاهم کرد و با حالتی مردانه نهیب زد: «آروم باش الهه! چرا انقدر کردی؟ چیزی نشده! خدا رو شکر که بلاخره به خبری شد. حداقل الان میدونیم زنده اس و تو کشور !» زبانم آمده و نمی توانستم چیزی بگویم که از آنچه می ترسیدم به برادرم آمد؛ به طمع پول و به فریب پدر راهی شد و زندگی اش را چه ساده تباه کرد و باز دل لعیا و برادرزاده عزيزم بودم که با پریشانی پرسیدم: «لعیا هم خبر داره؟» و مجید با ناراحتی پاسخ داد: «نه! عبدالله هم خیلی تأکید کرد که چیزی نفهمه تا تکلیف ابراهیم مشخص شه.» ادامه دارد... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷مزار مطهر و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊