eitaa logo
جوانی فراتر از زمان
353 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
215 ویدیو
2 فایل
بسمه تعالی این صفحه با هدف معرفی شخصیت شهید دکتر عبدالحمید دیالمه و زیر نظر مستقیم خانواده ایشان نگاشته می شود. ✅ سایت: ehya-e-saghalain.ir ✅ ارتباط با : @heydari69
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت چمران چهره درهم و بغض در گلوی او در جلسه بعد از شهادت چمران را فراموش نمی كنم. با صورتی برافروخته و بسيار غمگين از چمران و خصوصياتش ياد كرد وگفت : متأسفانه هميشه بعد از مرگ افراد است كه از آنها تجليل می كنيم و بعضی نيز در تجليل از چنين افرادی سعی در مطرح كردن خود دارند !! در همين جلسه بود كه گفت : احساس می كنم ظرفی برای بيان آنچه در دل دارم پيدا نمی كنم. #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #منش_شهید_دیالمه #شهادت_چمران #تیزبینی_شهید #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
عروسک كوكی برنامه داشتيم كه گاهی با شهيد به روستاهای اطراف مشهد و خانواده های سطح پائين سر بزنيم. آن روز قرار بود به ديدار خانواده ای برويم كه پدر آن كارگر و از اهل روستا و دارای چند فرزند بود . شهيد از افراد خانواده خود عروسكی را گرفته بود كه در آن روزگاران بديع بود، چهار دست و پا راه می رفت و گريه می كرد. قصد كرد تا آن را برای آن بچه ها بياورد، به او گفتم : به نظر من اين به درد اينها نمی خورد اصلاً نمی فهمند كاربردش چيست؛ بهتر است چيز ديگری ببريم. اما او همچنان اصرار داشت و نپذيرفت. چون به ديدار آن خانواده رفتيم و ايشان عروسک را به بچه ها دادند چند دقيقه نگذشت كه ديديم عروسک را چند تكه كرده اند هر كسي تكه ای از آن را با نخ بسته و روی خاكها می كشد رو كردم به او و گفتم : حالا ديدی گفتم اين به دردشان نمی خورد؟! او گفت: مهم اين است كه اين بچه ها از اين بازی لذت بردند. حتماً لازم نيست كه به همان طريقی كه پولدارها لذت می برند اينها هم استفاده كنند !! #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #منش_شهید_دیالمه #اختلاف_طبقاتی #تیزبینی_شهید #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
عضويت برای يک روز حرف ها و شايعات درباره ی دكتر ديالمه و گروه مجمع احياء تفكرات شيعی زياد بود. درباره آنها گفته می شد كه مرتجع و با تفكرات سنتی و از انجمن حجّتيه و ... هستند. اين سخنان علاوه بر يک تصوير نامناسب در ذهن من ، كنجكاوی زيادی ايجاد كرده بود تا از نزديک ايشان را ببينم و حرف هايش را بشنوم. اتفاقاً روزی كه برای ثبت نام و عضويت در سازمان مجاهدين خلق به دفتر مركزی آنها رفته ، و با پركردن فرم، ثبت نام نمودم؛ در بازگشت به اطلاعيه ای حاكی از سخنرانی دكتر ديالمه در دانشكده ادبيات برخوردم. بدون تصميم قبلی، از همان جا مسير خود را به سمت محل سخنرانی تغيير دادم تا برای اولين بار در جلسه ايشان شركت نمايم . جالب اينكه همان جلسه آغاز آشنايی و حضور مستمر من در كلاس های ايشان گرديد و در همان اولين روز عضويت در سازمان مجاهدين ، مرا از گرفتاری در دام اين تشكيلات انحرافی نجات بخشيد. 🆔 @shahid_diyalame
غمی كه پايانی نداشت ساعت ۷ صبح از راديو خبر انفجار حزب را شنيدم ، با شنيدن نام ديالمه احساس كردم دنيا برايم به پايان رسيده چون راديو نام كوچک شهيد را اشتباه گفت، نمی خواستم قضيه را باور كنم مرتباً با خود می گفتم حتماً كس ديگری است . تا اينكه با تلفن يكی از دوستان مطمئن شدم بدون اغراق بدترين خبری بود كه در تمام عمرم شنيدم و آن لحظه تكان دهنده را هرگز فراموش نمی كنم. سوز دل و ثلمه ای كه هرگز جبرانی نخواهد داشت را برای اولين بار درک كردم . بعدها هرچه گذشت نه تنها آن غم و اندوه كم نشد كه فقدان او در شرايط حساس زندگی ، غم دوری اش را سنگين تر می كرد. 🆔 @shahid_diyalame
جوانی فراتر از زمان
فقدان استاد باور نمی كردم و نمی خواستم باور كنم . تازه او را يافته بودم و برای تمام سؤالها و ندانسته هاب خود مأوايی . نمی دانم چگونه احساسی بود كه فكر می كردم او می تواند به جای همه برای من باشد . زمانی كه خبر را شنيدم گفتم شايعه است . نذر كردم . نمی دانم چرا از خدا خواستم همه را از من بگيرد ولی اين خبر دروغ باشد . ولی حالا می دانم چرا اين را از خدا خواستم . چرا كه من بدون همه باز هم می توانستم زندگی كنم ولی مسلمانی كه تا آن روز نمی دانست كيست و دينش چيست ؟ چه می خواهد و چه می گويد ؟ چه می طلبد و چرا زندگی می كند ؟ حال كسی را يافته بود كه قطره قطره او را از دريای دينش سيراب می كرد و قدم به قدم او را به صراط مستقيم خدايش نزديک می كرد ، ناگهان او را رها كرده و او هنوز تشنه است و نادان . بی پناه است و حيران. پس حق دارد كه همه چيزش را بدهد و دوباره دستگيری پيدا كند . تا آن روزها نمی دانستم سوختن و اشک ريختن چه معنايی دارد . هميشه يا از درد گريه كرده بودم يا ....... . تنها خاطرات آن روزها اشک بود و اشک. دلم می خواست فرياد بزنم و از خدا بپرسم چرا حالا ؟ ناله های آن روزها را هرگز فراموش نمی كنم . گاهی پيش خود فكر می كردم كه ديگران در مورد ما چه فكر می كنند ؟ چرا پدر و مادرم چيزی به من نمی گويند ؟ چرا اعتراضی نمی كنند ؟ چرا با من هم دردی می كنند ؟ آنها كه او را نمی شناختند . گويا آنها هم می فهميدند كه اين اشكها از سر بدبختی از دست دادن كيست. من دست غيبی خدا را كه برای هدايتم فرستاده بود از دست داده بودم و شايد تنها كسی كه می توانست تسكينی برای ما باشد مادر شهيد بود. وقتی مادر او را می ديدم و خود را جای خواهران او می گذاشتم می فهميدم كه هنوز زود است تا بفهمم سوختن يعنی چه ؟ به خصوص وقتی او را از زبان آنها تازه می شناختيم..... 🆔 @shahid_diyalame
كتابخانه برعكس او معمولاً در مشهد كتابهای كتابخانه ی خود را در خانه برعكس می چيد يعنی كتابها را آن طور كه همه می چيدند قرار نمی داد بلكه كتابها را از سمت اوراقش در كتابخانه قرار می داد تا معلوم نشود كه چه كتابی است. می گفت شايد لازم نباشد همه كسانی كه به خانه من می آيند از نوع كتابها مطلع شوند . به علاوه بعضی ها فكر می كنند هر كتابی در كتابخانه من است بايد بخوانند در حالی كه شايد مناسب آنها نباشد. #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #کتابخانه #دوراندیشی #مطالعه #کتاب #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
گريه ای سازنده اولين دعای كميل بود كه در كنارش می خواندم ، آن روزها سن كمی داشتم و معانی دعا را نمی فهميدم. شايد فقط به خاطر اينكه در كنار او باشم برای دعا آمده بودم ، نوار دعای كميلی داشت كه با صوت زيبایی قرائت می شد، وقتی به جمله "الهی و ربی من لی غيرک" رسيد ، مانند مار به خود می پيچيد و گريه امانش نمی داد. من كه از معانی دعا چيزی نمی فهميدم؛ شدت گريه او به حدی بود كه من از گريه ی او گريه ام گرفت. شروع كردم به هق هق كردن !! 🆔 @shahid_diyalame
موقعيت يا مسئوليت ! پس از اعلام آراء و نتايج انتخابات از مشهد و رأی بالای ايشان ، به محض ديدار در اولين برخورد ، بی اختيار به او گفتم تبريک می گويم. يادم نمی رود كه چهره اش درهم رفت و گفت : مسئوليت كه تبريك ندارد! 🆔 @shahid_diyalame
مهلت خواستن جلسات نقد كتاب تبيين جهان سازمان مجاهدين خلق شور ديگری در انسان به وجود می آورد. او بر خلاف ديگران عادت نداشت كه صرفاًدر باره رفتارهای سياسی گروه ها سخن بگويد، بلكه از انديشه ها و نگرش اعتقادی آنان سخن می گفت هر چند كه رفتارهای سياسی آنان نيز از ديد او پوشيده نبود. در يكی از جلسات نقد افكار منافقين، شهيد را تهديد كرده بودند.ايشان اول جلسه با جمله زيبا و پرسوزی خطاب به آنان گفت : همان گونه كه امام حسين (ع) يک شب از دشمن مهلت می خواست، من هم از شماها مهلت می خواهم تا حرف هايم را بزنم شايد بتوانم يك نفر را هدايت و روشن كنم. 🆔 @shahid_diyalame
نگرانی از آينده آن روز با عجله به كلاس آمده بودم، كمی دير شده بود اما به هر حال خوشحال از اين كه يک بار ديگر در آن فضا قرار گرفتم. معمولاًدر مباحث كلاس پيوند عجيبی ميان مسائل اعتقادی و مسائل جاری جامعه وجود داشت و آن روز نيز بحث از تداوم انقلاب بود. جمله ی ايشان را فراموش نمی كنم كه درباره اهميت كار اعتقادی سخن می گفت و اشاره كرد كه : بايد به روی مبانی اعتقادی مردم كار جدی بشود ، اگر عقائد آنان تقويت نشود من برای ۲۰ سال آينده ی انقلاب نگرانم كه مانند انقلاب چين نگردد!! 🆔 @shahid_diyalame
شهادت چمران چهره درهم و بغض در گلوی او در جلسه بعد از شهادت چمران را فراموش نمی كنم. با صورتی برافروخته و بسيار غمگين از چمران و خصوصياتش ياد كرد وگفت : متأسفانه هميشه بعد از مرگ افراد است كه از آنها تجليل می كنيم و بعضی نيز در تجليل از چنين افرادی سعی در مطرح كردن خود دارند !! در همين جلسه بود كه گفت :احساس می كنم ظرفی برای بيان آنچه در دل دارم پيدا نمی كنم. 🆔 @shahid_diyalame
جوانی فراتر از زمان
فقدان استاد باور نمی كردم و نمی خواستم باور كنم . تازه او را يافته بودم و برای تمام سؤالها و ندانسته هاب خود مأوايی . نمی دانم چگونه احساسی بود كه فكر می كردم او می تواند به جای همه برای من باشد . زمانی كه خبر را شنيدم گفتم شايعه است . نذر كردم . نمی دانم چرا از خدا خواستم همه را از من بگيرد ولی اين خبر دروغ باشد . ولی حالا می دانم چرا اين را از خدا خواستم . چرا كه من بدون همه باز هم می توانستم زندگی كنم ولی مسلمانی كه تا آن روز نمی دانست كيست و دينش چيست ؟ چه می خواهد و چه می گويد ؟ چه می طلبد و چرا زندگی می كند ؟ حال كسی را يافته بود كه قطره قطره او را از دريای دينش سيراب می كرد و قدم به قدم او را به صراط مستقيم خدايش نزديک می كرد ، ناگهان او را رها كرده و او هنوز تشنه است و نادان . بی پناه است و حيران. پس حق دارد كه همه چيزش را بدهد و دوباره دستگيری پيدا كند . تا آن روزها نمی دانستم سوختن و اشک ريختن چه معنايی دارد . هميشه يا از درد گريه كرده بودم يا ....... . تنها خاطرات آن روزها اشک بود و اشک. دلم می خواست فرياد بزنم و از خدا بپرسم چرا حالا ؟ ناله های آن روزها را هرگز فراموش نمی كنم . گاهی پيش خود فكر می كردم كه ديگران در مورد ما چه فكر می كنند ؟ چرا پدر و مادرم چيزی به من نمی گويند ؟ چرا اعتراضی نمی كنند ؟ چرا با من هم دردی می كنند ؟ آنها كه او را نمی شناختند . گويا آنها هم می فهميدند كه اين اشكها از سر بدبختی از دست دادن كيست. من دست غيبی خدا را كه برای هدايتم فرستاده بود از دست داده بودم و شايد تنها كسی كه می توانست تسكينی برای ما باشد مادر شهيد بود. وقتی مادر او را می ديدم و خود را جای خواهران او می گذاشتم می فهميدم كه هنوز زود است تا بفهمم سوختن يعنی چه ؟ به خصوص وقتی او را از زبان آنها تازه می شناختيم..... 🆔 @shahid_diyalame