شهید عارف حاج اصغر عبداللهی
بسمه تعالی مجلس روضه هفتگی در منزل جانباز شهیدحاج اصغر عبداللهی همراه باجشن ولادت امام زمان علیه ال
توجه
باتوجه به برگزاری جشن ولادت
شروع مراسم ،ازحدودساعت۴بعدازظهرمیباشد
یک روز عصر حسابی دلم برای حاجی تنگ شده بود. همان لحظه زنگ خانه پدر به صدا در آمد،
خانم سیده ای وارد خانه شدند. ایشان را می شناختم. حاج اصغر بارها به او کمک کرده بود. ایشان با چشمانی اشکبار به من گفتند:
«به سفارش پدرتون راهی کربلا شده بودم در کربلا به شما و فرزندان تان خیلی دعا کردم.
شب آخر حاج اصغر را در خواب دیدم، از من بسیار تشکر کردند بخاطر دعایی که در حق فرزندان و همسرشان داشتم.
اما مهمتر از این خواب اینکه قبل از رفتن، شبی خواب شهید عبداللهی را دیدم.
ایشان به من گفتند: شما به کربلا می روید.
در همان عالم خواب گفتم: من در نان شبم هم مانده ام کربلا کجا بود؟!
فردا صبح خیلی به این خواب فکر کردم. یعنی چه تعبیری دارد. شهید که اشتباه نمیگوید!
در همین افکار بودم که شخصی به منزل ما زنگ زد. ایشان از اوضاع مالی ما با خبر بود. بی مقدمه گفت: من نیت کرده ام شما را رایگان به کربلا بفرستم...
افراد مختلف در همین مدت کوتاه بارها اظهار کرده اند که شهید عبداللهی روزی کربلا را به ایشان عطا کرده اند!
📙جان باز. خاطرات مجاهد فرهنگی شهید حاج اصغر عبداللهی
#جان باز
#کتاب
#شهیدعبدالهی
#کرامات
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
مادر شهید عبداللهی
به نیابت از فرزند عزیزشان
رأی دادند💔
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
کوچه دل تنگ عبور توست ...
دل تنگ آرام آرام ذکر گفتن هایت .
دل تنگ آرام آرام رفتن تارسیدن به مسجد...
زمین مسجد، روزی سه بار برچرخهای ویلچر که نه، بر پاهای بی حرکت تو بوسه میزد.
زودتر از بقیه وارد مسجد میشدی
دورت را پسر بچه ها می گرفتند
هرکدام قرآن به دست
برای تک تک آنها حوصله داشتی
حوصله ی غلط خواندن ها واصلاح آنها
حوصله ی شلوغ بازیهایشان .....
اگر قرآن رامرتب هررروز میخواندند،
جایزه ی نقدی داشتند
در تمام این سالها ،یکبار هم موقع اهدای جایزه ،اجازه ندادی اسمی از تو گفته شود ویاعکسی گرفته شود
#شهید_اصغر_عبداللهی
#سبک_زندگی_شهدا
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
اینجا مزار شهید جانبازیست که سنش ۷۰سال بوده
اما چرا شهادتش دل نوجوانان و جوانان را عجیب سوزانده ؟؟!
چرا در مراسم وداع وتشییع اشک چشم بچه ها قطع نمی شد؟
چرا حتی غریبه ها میگویند با شنیدن خبر شهادت این عزیز داغ دلمان تازه شد؟🧐
✅ جواب بسیار ساده است
هر روز ۳ نوبت با تن مجروح و جسم ضعیف ۴۱ سال مقید بودند به شرکت در نماز جماعت اما نه فقط برای نماز جماعت و برای ثواب ...
دین منفعلانه را قبول نداشتند
نماز جماعت بهانه ای بود برای ارتباط با جوانان و کار فرهنگی ...
از یک ساعت قبل از اذان در مسجد بودند و نوجوان و جوان بود که دورشان می چرخیدند.
اغلب قبل از اذان بچه ها زنگ خانه را میزدند که پشت چرخ آقای عبداللهی را بگیرند و ببرندشان تا مسجد
و صدای خواندن قرآن بود و شوخی و شلوغی بچه ها....
و صدای مباحثه کتاب اصول عقاید
و صدای مباحثه کتاب احکام جوانان
....
و صدای خسته و بریده شهید عبداللهی 😭
#شهید_جانباز_اصغر_عبدالهی
#کار_فرهنگی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
بسمه تعالی
درآخرین دوشنبه ماه مبارک شعبان
مجلس روضه هفتگی
در منزل جانباز شهیدحاج اصغر عبداللهی
به قصد تعجیل فرج
دوشنبه ۲۱ اسفند
از حوالی یک ساعت به اذان مغرب
ویژه خواهران وبرادران
✅مکان خیابان هشت بهشت غربی خیابان ملک شمالی کوچه شماره ۷ منزل شهید
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
پدرش در دوران دفاع مقدس به شهادت رسید. مزار پدرش در کنار شهید آیت الله اشرفی اصفهانی در گلستان شهدای اصفهان بود.
این خانم با خانواده ما در ارتباط بود، تا اینکه مدتی پس از شهادت حاج اصغر، شب جمعه ای به سر مزار آمد. پس از قرائت فاتحه گفت: حاج خانم باید مطلبی را با شما در میان بگذارم.
ایشان گفت: چند روز قبل، مادرم که همسر شهید است به شدت مریض شد، ایشان را در بیمارستان بستری کردیم. پزشکان گفتند باید برای عمل آماده شویم، ولی هیچ تضمینی برای بهبودی نیست.
از نگرانی بلافاصله راهی گلستان شهدا شدم. بر سر مزار پدرم اشک می ریختم و التماس میکردم که ما بعد از شما، به همین مادر دل بسته بودیم و... پس از کلی گریه و زاری، چشمانم سنگین شد و...
پدر را دیدم که گفت: مادرت باید این دوره بیماری را سر کند. اما اگر حاجتی داری برو سراغ شهید حاج اصغر عبداللهی که پاک وارد برزخ شده است. از او بخواه.
بلافاصله به سر مزار شهید عبداللهی رفتم و با التماس از ایشان خواستم تا نزد خدا واسطه شود.
به خانه برگشتم تا برای فردا و بیمارستان و عمل آماده شوم.
همان شب شهید عبداللهی را در عالم رویا دیدم که با دست اشاره کرد و بی مقدمه گفت: حال مادرت خوب شد!
صبح فردا وقتی تیم پزشکی آخرین آزمایش های را قبل از عمل انجام دادند، با تعجب اعلام کردند نیازی به عمل نیست و این مشکل با دارو درمان میشود!!
📙جان باز. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy