eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸همیشه روی لبش لبخند بود، نه از این بابت که هیچ مشکلی نداشت، اما هادی مصداق همان حدیثی بود که می‌فرمایند: مومن شادی‌هایش در چهره است و حزن و اندوه‌اش در درونش می‌باشد. 🔹همه‌ی رفقای ما او را به همین خصلت می‌شناختند، اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته بود، چهره‌ای بود که با لبخند آراسته شده بود، از طرفی هم بذله‌گو و اهل شوخی و خنده بود، رفاقت با او هیچ‌کس را خسته نمی‌کرد، در این شوخی‌ها دقت می‌کرد که هیچ گناهی از او سر نزند. 🌷 @seedammar
‍ 💠شهادت با لب تشنه💠 🟡مادر شهید سجادطاهرنیا میگوید: به گوش من رسونده بودن که سجاد ‏لب ‏تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش خون میرفت، درخواست ‏آب کرد، ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم، تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست... لذا بهش ندادن و سجاد لحظات بعد به شهادت رسید... 🟢وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم، همش به خودم میگفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب میدادن... 🔴خواب دیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه، سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم میرفتم سمتش که بهش آب بدم... تا یکم رفتم جلو دیدم که یک ‏خانم ‏چادری باعصا داره میره سمتش... 🟠‏حضرت زهرا (س) بود. ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده... من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتیکه این خواب رو دیدم،خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است..‌. 💐شهید مدافع حرم،سجاد طاهرنیا @seedammar
💠با تو میشود به خدا رسید...💠 ‍ 🌸سوگند به نامت که در این وادیِ حیران شده ای آرامِ جانم 🌼شده ای وصف حالِ مَحالم...شده ای انتهای حالِ بی انتهایم!! 🌹شده ای مسبب تمامِ افکارِ خوشِ روز و شبم 🌷شده ای همدمِ تنهایی هایم، همپای قدم هایم.. 🌺این جماعت گرگند! مرا نگاه دار زِ دستِ گرگان و به خودت بسپار. به خدایمان بسپار. حال پریشانم را بنگر و نزدِ خودش رهسپارم کن... 🍀چند روزی میشود اینگونه حیرانم!میشود مرا هم با خود به انتها ببری؟ انتهای انسانیت، مردانگی، شهادت... 💐راستش میخواهم ذره ای از "تو" را در "منی" بیابم که حتی برای بر زبان آوردنِ نامت هم شرم دارد. 🌻میدانی؟! برای این "من" همانند "تو" شدن غیر ممکن است و سخت! اما قلبم صدای قدم هایش را در همین حوالی مژده میدهد. 🌴میشنوی؟ حسش میکنی؟ میگوید اگر بمانی حالِ دلِ نالانم بهتر میشود... 🍃می گوید: با تو، تا ابدیت و تا رسیدن به خدایمان دیگر فاصله ای نیست.. رفیق شهیدم @ @seedammar
. بسم الله الرحمن الرحیم . _همچین تجربه ای داشتید؟ :) . _ماجرای این تصویر رو (که بر اساس واقعیته) میدونید؟ . کنار کوچه‌مون بود یه عکس از یک شهید می‌شد که توو نگاهش امید و پاکی‌ُ دید💕 . پرسیدم از باباجون با شوق و شور و شادی: «او کیه؟» خندید و گفت: «جانم! "شهید هادی"...❣ . او، مردِ جبهه‌ها بود، قلبش، نترس و بی‌باک؛ با یه دل خدایی 💚 جُون داد پای این خاک... . او، مثل دوستانِش اون‌روزا توو جبهه‌ها نذاشت این وطن رو دشمن بگیره از ما»🖐 . می‌گفتم از همون روز توو راه کودکستان، تا اون عکسو می‌دیدم: «سلام بر شهیدان...»🌈 . یه شب به خوابم اومد با چهره‌ای پر از نور✨ به من نگا کرد و گفت با شادی و پر از شور: . «هرچی سلام کردی دادم به تو جوابِت قلب من ای فرشته! خوشحاله با حجابِت💗 . برات دعا می‌کنم برای آرزوهات... الهی که حجابت همیشه باشه باهات...»☘ . نعیمه آقانوری شیرینیِ دوستی با شهدا را از کودکی به بچه ها بچشانیم:))) برای آشناییِ فرزندتون با شهید جاویدالاثر می توانید کتاب مهمان خدا (براساس کتاب سلام بر ابراهیم) از انتشارات شهید ابراهیم هادی رو تهیه بفرمایید...این کتاب برای مخاطبِ کودک تهیه شده است. @seedammar
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستاورد‌ جدید سپاه سردار سلامی: این دستگاه تمام ویروس‌ها در سطوح و حتی بدن انسان‌ها تا فاصله ۱۰۰ متر را در عرض ۵ ثانیه کشف می‌کند 👌 الان اگه ارتش آمریکا اینو ساخته بود بی‌بی‌سی تیتر میزد آیا معجزه در راه است! 🌷
عصر جدید در جبهه😉
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔰مسافر تاکسی!🔰 🔷سردار سلیمانی میگفت: یک بار از ماموریت برمیگشتم منتظرنماندم که ماشین بیاد دنبالم از فرودگاه مستقیم سوار تاکسی شدم، راننده تاکسی جوانی بود. یه نگاه معنا داری به من کرد بهش گفتم: چیه؟آشنا بنظر میرسم⁉️ بازم نگاهم کرد، گفت: شما با نسبتی دارین؟ برادر یا پسر خاله ی ایشان هستید؟ گفتم: من خود سردار هستم.😊 جوان خندید و گفت: ما خودمون اینکاره ایم شما میخواهید منو رنگ کنی؟ 😏 خندیدم و گفتم: من سردار سلیمانی هستم. باور نکرد. گفت: بگو بخدا که سردار هستی! 😳 گفتم: بخدا من هستم. سکوت کرد، دیگه چیزی نگفت. گفتم:چرا سکوت کردی؟ حرفی نزد. گفتم: چطوره زندگیت با گرونی چه میکنی؟ چه مشکلی داری⁉️ جوان نگاه معنا داری بهم کردو گفت: اگه تو سردار سلیمانی هستی من هیچ مشکلی ندارم... 🔹راوی:یکی از مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🔸ارتقا به درجه سرلشکری توسط فرمانده کل قوا سال ۱۳۸۹ بود که سردار سرتیپ پاسدار حاج قاسم سلیمانی به جهت خدمات فراوان خود از سوی آیت الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا و رهبر انقلاب اسلامی با یک درجه ارتقاء به درجه سرلشکری رسید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#کتاب_عارفانه 🌙 #قسمت_سی_و_ششم ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت الله حق
سادات سجادی: ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙 🌹آیینه ورزان (راوی:حجت الاسلام اسلامی فر) چندسالی است که برای تبلیغ از طرف حوزه علمیه ی قم به منطقه ی دماوند می روم. ماه رمضان ومحرم رادرخدمت اهالی باصفای روستای آیینه ورزان هستم. به دلیل ارادتی که به شهدا دارم همیشه روی منبر از آن ها یادمی کنم. اولین روزهایی که به این روستا آمدم متوجه شدم مردم مؤمن اینجا پانزده شهید تقدیم اسلام وانقلاب کرده اند. من همیشه ازشهدا برای مردم حرف می زنم و نام شهدای روستارا روی منبر می برم.اما برای من عجیب بود. وقتی به نام شهیداحمـ🌹ــد علی نیری می رسیدم مردم بسیارمنقلب می شدند! چرام ردم بایاد این شهید این گونه اند؟ مگر او که بوده؟! ازچندنفر قدیمی های روستا سؤال کردم. گفتند : اودر اینجا به دنیا آمد اما ساکن تهران بود. فقط تابستان ها به اینجا می آمد و حتی این سال های آخر هم کمتر احمـ🌹ــد علی را می دیدیم. ✨✨✨ اما نمی دانیدکه این جوان چه انسان بزرگی بود. هرچه خوبی سراغ داشتیم در وجود او جمع بود. یکی ازقدیمی های روستا که از مالکان بزرگ منطقه و از بزرگان دماوند به حساب می آمد را دیدم. به ظاهراهل مسجدو...نبود.جلورفتم و سلام کردم. گفتم:ببخشیدشما ازشهید احمـ🌹ــد نیری خاطره ای داری؟ نگاهی به من کرد و باتعجب گفت:احمدعلی رومیگی؟! با خوشحالی حرفش را تأییدکردم.نگاهی به چهره ام انداخت. اشک درچشمانش حلقه زد. چندبار نام او را تکرارکرد و شروع کرد با صدای بلندگریه کردن! ناراحت شدم. کمی که حالش سرجا آمد دوباره سؤالم را مطرح کردم. بابغضی که درگلو داشت گفت:«احمـ🌹ــد را نه من شناختم،نه اهالی اینجا،نه هیچ کس دیگر. احمـ🌹ــد را فقط خدا شناخت. احمـ🌹ــد یک فرشته بود در لباس انسان. او مدتی به اینجا آمد تا بچه های ما و اهالی این منطقه خدا را بشناسند و از وجود او استفاده کنند.» دوباره اشک ازچشمانش جاری شد. بعدادامه داد : وقتی احمـ🌹ــدعلی به اینجا می آمد همه ی بچه ها را جمع می کرد. آن هارا می برد مسجد و برایشان صحبت می کرد. قرآن به بچه ها یاد می داد.احکام می گفت.بابچه هابازی می کرد و... بیشتر این بچه ها از لحاظ سنی از احمدعلی بزرگتر بودند اما همه او را قبول داشتند. همه اهالی او رادوست داشتند.احمـ🌹ــد استاد جذب جوان ها به مسجد و خدا و دین بود. بچه ها دور او در مسجدجامع آیینه ورزان جمع می شدند و یک لحظه از او جدا نمی شدند.خیلی ازاهالی اینجا را احمـ🌹ــدعلی هدایت کرد.چندتا از آن ها راه خدا و دین را رفتند و بعد از احمـ🌹ــد شهیدشدند. یادش به خیراحمـ🌹ــدچه آدمی بود.مابزرگترها هم تحت تأثیر او بودیم. نمی دونید چه گوهری ازدست رفت! خدا می داند وقتی توی این کوچه وباغ ها راه می رفت انگارهمه در و دیوار به اوسلام می کردند! پیرمرد اینها را گفت و دوباره اشک ازچشمانش جاری شد. همسر همین آقاوقتی اشک ریختن شوهرش را دید با تعجب پرسید:حاج آقاچی شده؟! من پنجاه ساله باحاجی زندگی می کنم. تا به حال ندیدم حاجی گریه کنه ! شما چی گفتید که اشک حاجی رو در آوردید!؟ خلاصه سراغ هر کسی ازقدیمی های این روستا رفتم همین ماجرا بود.کوچک وبزرگ از احمـ🌹ــدآقا به نیکی یاد می کردند.حتی بعضی ازبچه ها احمـ🌹ــد آقا را می شناختند. می گفتند از پدرمان شنیدیم که آدم خیلی خوبی بوده و... ✨✨✨ شهید ابراهیم هادے
پدرم گفت: گل از رنگ و لعابش پیداست🌹 دختر مومنه از طرز حجابش پیداست ♥•° راستے بانو حجابٺ زهرایـے ست ؟ یا توهم درگیر رنگ و لعاب ها شده اے؟ چادر بپوشے اما حرمتش را نگه ندارے؟ #لبخند‌ماد‌ر‌مان‌‌حضرت‌زهرا(س) نصیبتان‌↓ #دختران‌محجبه‌اے‌که‌حرمت‌نگه‌میدارید 💛•° #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا