eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد😢 عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد... #شهید_صادق_عدالت_اکبری
شهادت نام گرفت ... ! وقــتـے خـــدا ڪسـے را ڪشــت از شــدت عشـــق ... 💓 از همہ دست ڪشیدم ڪہ تو باشے همہ ام ✋ با تو بودن از همہ دست ڪشیدن دارد #شهید_گمنام_ابراهیم_هادے #روزتون_شهدایے🌷
┄┅═══🍃🌼🍃═══┅┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ▪هیئت جوانان در محل راه افتـاد. ابـراهیـم جز ارکـان هیئت بود امـا هیچ گاه مسئولیتی قبول نمی کرد. برخلاف او ما عاشق پست ومسئولیت بودیم او هم به ما کارهای هیئت را واگذار می کرد. 🎤ابـراهیـم خیلی عـادی و ساده و بی ریـا مداحی می کرد بـارها دیده بودم که یک نوجوان می خواست مداحی کند،... ابـراهیـم وسط مداحی مجلس را به او تحویل می داد و خودش او را کمک می کرد تا بهتر بتواند مجلس را اداره کند. ⚡اگر هم می شنید یک مداح و ذاکر دیگری در مجلس حضور دارد به هیچ وجه مداحی نمی کرد تعریف او از مجلس امـام حسین(ع) چیزی بود که بـا تعاریف مـا سازگاری نداشت. 💎او فقط به قصد استفاده وارد مجلس اهل بیت (ع) می شد. یادم هست در منزل مصطفی تقوایی پدر حـاج مصطفی هر چه اصرار کرد... ابـراهیـم مداحی نکرد. ابـراهیـم می گفت: اینجا حاج ماشاءالله عابدی حضور دارد من نمی خوانم. 📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
هدایت شده از 🍁زَخـــــــمیٰانِ عِــــــــــشقْ 🍁
#کلام_شهید پروردگارا مرا در راهى که قدم گذاشته‌ام ثابت قدم و استوار بگردان... اى معبود من اى امید آرزوى من آرزوهایم این است که در دنیا زیارت حسین ابن على (ع) و در آخرت شفاعت امام حسین (ع) را نصیبم گردانی... پروردگارا مرگم را شهادت و زندگیم را قدم گذاشتن در راه شهیدان قرار بده... 🌹شهید غلامرضا حطم #کانال_زخمیان_عشق
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
انداختم روی دوشمو اومدیم بریم که یک لحظه یادم افتاد. به بچه ها گفتم:اِ...تیر چی؟ تیر هم باید برداریم
بخش دوم: ...دور گردنم،دستم،کمرم! گفتند :نزدیک ترین مقر نیرو ها تو خیابون گرگانه.. .همه جا سنگر بندی شده بود، مجبور بودیم با آنهمه وزن اسلحه ها از روی پشت بوم ها بپریم. حتی یک قسمت که تیر اندازی می کردن رو باید سینه خیز می رفتیم. با هر سختی که بود بالاخره رسیدیم به سنگر بچه ها. همه اسلحه هایشان را تحویل دادند. نیرو ها برای اینکه شناسایی نشوند صورتشان را با پوشانده بودن. وقتی آمدم اسلحه ها رو تحویل بدم اون مردی که اون طرف میز ایستاده بود چفیه اش رو با خنده برداشت و گفت: باز هم که تویی!مگه نگفتم جنگ رو بسپرید به ما خانوم کوچولو😅؟.. .عصبانی شده بودم. اسلحه ها رو دادم بهش. گفت:پس فشنگش کو؟ اینا رو چی کارش کنم؟... با یه 😏پوز خند پشتم رو کردم و به دوستم گفتم:"اشرف" رو نگه دار... شروع کردم به باز کردن قطار فشنگ! آنقدر پیچیده بودم که هر چی می چرخوندم تموم نمی شد! ( بعد ها گفت:فرشته آن روز وقتی قطار را باز می کردی چشمام داشت از حدقه در می یومد😮😳!مانده بودم داری چی کار می کنی؟!!) برگشتم و قطار فشنگ رو دادم دستش. یهو شروع کرد به خندیدن که نگاه فشنگ دوشکا رو آورده برای ژسه!! 📎( دوشکا یه اسلحه ایسست برای حملات ضد هوایی. هر کدوم از فشنگ هاش به اندازه خشاب ژسه است!) آخه من اینو چی کار کنم؟ با دست بندازمش؟... منم جو گرفته بودم! گفتم: بله! خدا تو قرآن می فرماید: 🌺"و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی (8-17)"!!!🌺 همون موقع یهو رگبار آتش رو گرفتند طرف ما... منوچهر ،چادر منو گرفت و انداختم زمین... تیر از بغل صورتم رد شده بود و صورتم رو پاره کرده بود. بردنم یه جایی پر مجروح، نخ بخیشون تموم شده بود، صورتم رو که نصف پوستش کاملاً بلند شده بود با نخ قرقره (!!!) بخیه زدن،بدون بیهوشی!!!... ...ادامه دارد..
رهبر معظم انقلاب: من کارهای بزرگی را به او محوّل کردم چراکه به همه #اطمینان نمیکردم محول کنم، ایشان از #بهترین‌های من بود! حاج قاسم سلیمانی: احمد عصاره و خلاصه ای از شخصیت #امام_خمینی در ابعاد مختلف بود #سردارشهید_حاج_احمد_کاظمی 🌷 🍃🌹🍃🌹
همش میگفت: توکلم اول به خدا و بعد به بی بی جونم #رقیه (س) ست. شب سوم محرم باهم #حرم بی بی جان بودیم، روضه و #عزاداری که تمام شد، گفت: عجب شبی بود امشب، انگار خود حضرت رقیه (س) بین #عزادارا بود... و تک بیت گر دخترکی پیش پدر ناز کند… را #زمزمه میکرد و با خانم درد دل می کرد. الحمدلله نازدانه ارباب با همان دستان کوچک زخم خورده گره از کارش باز کرد... #شهید_نوید_صفری🌷 🍃🌹🍃🌹
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
. . . یکشنبه بود قراربود شب ساعت8 حرکت کنیم ؛ ظهر بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی . جلوی در اداره گذرنامه بودم حسین زنگ زد +سلام داداش خوبی نوکرم توخوبی +گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم😔 داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس +باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه باشه چشم قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن وگرنه فردا... . بابغض زنگ زدم حسین بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شمابرید حسین گفت: این چه حرفیه ماقرارگذاشتیم باهم بریم توکل داشته باش درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم گفتم ن برنامه هاتون خراب میشه گفت نه نهایتش بچه ها روراهی میکنیم منوتوبا اتوبوس میریم دلمو گرم کرد . . داخل جانبود بشینم ایستاده بودم ساعت شد ۶ عصر حسین پیام داد چه خبر گفتم داداش هنوز ندادن هربیست دقیقه اسم ۱۰ نفرمیخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تااینجا اومدی بقیشم ارباب ردیف میکنه گفتم دارم ازاسترس میمیرم گفت ی ذکر بهت میگم هربار گیرکردی بگو من خیلی قبول دارم گره کارمنم همین باز کرد( اخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت) گفتم باشه داداش بگو گفت تسبیح داری گفتم اره گفت بگو الهی به رقیه س حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم قطع کردم چشممو بستم شروع کردم الهی به رقیه س الهی به رقیه س... 10 تانگفتم که یهو گفت این 5 نفر اخرین لیسته بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم خوندن بغضم ترکید باگریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد اشک توچشمش حلقه زد گفت الهی به رقیه س .
زائـران #اربـعیـن، یادتان باشد که ستون به ستون را مدیون قـطره قـطره خون شهدانـید🌹 آنـها که پشت پـیراهـن خاکی نوشتند: «مســــافـــر کربلـــا» و راه امام حســـین را ادامه دادند 📸شهيد مدافع حرم #عادل_سعد در پیاده روی #اربعین 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🍃🌹 یڪ لحظہ چشم دیدن خود را بہ من ببخـش آیینہ هاےروشن خود را بہ من ببخـش✨ پـرواز را تو تجربہ ڪردے مبارڪتــــــ حالا پرِ پریدن خود را بہ من ببخـش... 📸شهيد مدافع حرم طلبه بسیجی #احمد_مکیان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان