eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
Ahd.mp3
زمان: حجم: 2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
🍃🌼 یا صاحب الزمان عج بارها از همه جا و همه کس رانده شدم این تو بودی که مــــرا باز پناهـــــــم دادی این همه قلب تو را با گنهـــــم خون کردم باز تا آمــــدم از راه، تـــــو راهــــــم دادی ┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄ 💖اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج سلام پدر مهربان ما صبحت بخير❤️
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️درخواست رهبر از فعالان فرهنگی سراسر کشور ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @seedammar @ebrahim_hadi_mallasani
@EbrahimHadi1_2941484.mp3
زمان: حجم: 13.19M
#صوتی نماهنگ کمیل در آتش به یاد شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•~ فَأَحیِنی حَیاةً طَیِّبَةً تَنتَظِمُ بِما اُریدُ ~• 🕊 مرا به زندگی ای پاکیزه زنده بدار با آنچه دلخواه من است... #صحیفه_سجادیه #یاس_فاطمی ...♡🍁♡...
❌حرفای یه دختر چادری تو شبکه مجازی که بیشترین لایک راگرفت 😔 . . . شما ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙﯽﮐﻪ ﺗﻮ خیابون ﻣﻨﻮ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ!ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ ... ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮَﻣﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺗﺮِ! ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﮐﻮﻟﺮ ﮔﺎﺯﯼ ﺭﻭﺷﻦ ِ... ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﻣﻪ! ﺍﺻﻦ ﺩﺍﻏﻪ ! ﻻﮎ ِﻗﺮﻣﺰ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﺭﻡ ﻻﮎ ﭼﯽ ﭼﯿﻪ ﻫﺎ! ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﺒﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯽ ﻻﮎ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﻮﺑﻢ، ﺑﻠﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ، ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺘﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﺗَﻨَﻤﻪ ﺯﺷﺘﻪ، ﻧﭻ! ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﭘﻮﻝ ﻣﺎﻧﺘﻮﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ! ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺑﯿﻨﯿﺶﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻫﯿﭽﯽ..ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ؟؟ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﺳﺮ ﻧﮑﺮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺻﺮﻓﻪ ﺗﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻝ ﻣﯿﺨﺮﯼ ۵ ﺗﻮﻣﻦ٬ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺎﻝ ﺑﺨﺮﻡn ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﭼﺮﻭﮎ ﻧﺸﻪ! ﮐﻪ ﺑﺎﻓﺘﺶ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻟﺒﻪ ﺍﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺍﯾﺴﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﻔﺶ ﻗﺮﻣﺰﻡُ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺳﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻏﺭﻭﺭِ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡﻭ ... ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﻪ " ﺧﺎﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ" ﺑﺎﺷﻢ ... ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﺷﻢ چون بهم ثابت شده ک هرچی تنگتر بپوشم بالاتر نیستم...بلکه کالاترم....چون یادگرفتم که (( جنس ارزون مشتری های زیادی داره ) ⛔️هر روز شالهایتان عقب ‌تر ⛔️مانتوهایتان چسبان ‌تر ⛔️ ساپورتتان تنگ‌ تر ⛔️رژ لبتان پررنگ‌تر میشود ❓بنده‌ی کدام خداییید؟🔴 ❓دل چند نفر را لرزانده‌اید؟🔴 ❓کدام مرد را از همسر خود دلسرد کرده‌اید؟🔴 ❓اشک چند پدر و مادر و همسر شهید را درآوردید؟🔴 ❓چند دختر بچه را تشویق کرده‌اید که بعدها بی حجابی را انتخاب کند؟🔴 ❓چند زن را به فکرانداخته‌اید که از قافله مد عقب نمانند؟🔴 ❓آه حسرت چند کارگر دور از خانواده را بلند کرده‌اید؟🔴 ❓پا روی خون کدام شهید گذاشتید؟🔴 ❓باعث دعوای چند زن و شوهر، بخاطر مدل تیپ زدن و آرایش کردن شدید؟🔴 ❓چند زوج را بهم بی اعتماد کرده‌اید؟🔴 ❓ نگاه‌های یواشکی چند مردی که همسرش دارد کنارش راه میرود، به تیپ و هیکلت افتاد؟🔴 ⛔️نگاه های هوس آلود چند رهگذر و... 🔥 🔥 🔥 🚫چطور؟ 🔥بازهم میگویی، دلم پاک است! 🚫چادری ها بروند خودشان را اصلاح کنند؟ 😑بازهم میگویی، مردها چشمشان را ببندندنگاه نکنند؟ 🚫جامعه چاردیواری اختیاری تو نیست❗️ 🔻 من اگر گوشه ای از این کشتی را سوراخ کنم، همه غرق میشوند. 🔥میتوانم گاز سمی اسپری کنم و بعد بگویم،شما نفس نکشید؟ ⛔️چرا انقدر در حق خودت و دیگران ظلم میکنی؟⛔️ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﻋﻠــﻲ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ "ﺣﺴﻴـــﻦ(ﻉ)" ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ ، ﻟﻌﻨﺖ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ؛ ﻭﺍﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻣﻬـــﺪﻱ(ﻋﺞ) ﻏﺮﻳﺐ ﺑﻮﺩ، ﻟﻌﻨﺘﻤﺎﻥ ﻣیکنند… ...اللہم عجل لولیڪ الفرج... اگریک نفررابه اووصل کردی برای سپاهش توسرداریاری یک نکتــــه مهم : نگو که دستم بنده ... همجوره پخشش کن.بسم الله 🌹یادگارمادرم زهرا(س)
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞فیلمی از خانه‌های تخریب شده روستای #ورنکش بخش ترکمانچای میانه این روستا بیشترین خسارات را متحمل شده 😔 #زلزله ...♡
💖🕊💖🕊💖🕊💖 همان کتابهای📚 پالتویی روایت فتح,خاطرات همسران شهدا🌷 می گفت:خوشم میادشما این کتابارونخوندین,بلکه خوردین. فهمیدم خودش هم دستی برآتش🔥 دارد. می گفت:(وقتی این کتابارومی خوندم ,واقعاًبه حال اوناغبطه می خوردم که اگه پنج سال ده سال یاحتی یه لحظه باهم زندگی کردن,واقعاً زندگی کردن ایناخیلی کم دیده می شه,نایابه✅) من هم وقتی آن هارامی خواندم,به همین رسیده بودم که اگرالان سختی می کشند,ولی حلاوتی راکه آن هاچشیده اند,خیلی هانچشیده اند 👌این جمله راهم ضمیمه اش کردکه(اگه همین امشب جنگ بشه,منم می رم. مثل وهب) می خواستم کم نیاورم,گفتم: (خب منم میام.)منبرکاملی رفت. مثل آخوندها,ازدانشگاه 🏦ومسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی اش. ازخواستگاری هایش گفت واینکه کجاهارفته وهرکدام راچه کسی معرفی کرده. حتی چیزهایی که به آن هاگفته بود. گفتم:(من نیازی نمی بینم ایناروبشنوم) می گفت:(اتفاقاًبایدبدونین تابتونین خوب تصمیم بگیرین✅)گفت:(ازوقتی شمابه دلم نشستین,به خاطراصرارخانواده بقیه خواستگاریاروصوری می رفتم. می رفتم تابهونه ای پیداکنم یابهونه ای بدم دست طرف)می خندیدکه(چون اکثردختراازریش بلندخوششون نمیاد,این شکلی می رفتم. اگه کسی هم پیدامی شدکه خوشش میومدومی پرسید که آیاریشاتون رودرست ومرتب می کنین,می گفتم:نه من همین ریختی می چرخم.) یادم می آیدازقبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم❌مادرم در زد وچای ومیوه آوردوگفت:(حرفتون که تموم شد,کارتون دارم‌.)ازبس دلشوره داشتم,دست ودلم به هیچ چیزنمی رفت. یک ریزحرف می زدو لابه لایش میوه🍎🍊 پوست می کندومی خورد. گاهی باخنده به من تعارف می کرد:《خونه خودتونه بفرمایین. 》زیادسوال می پرسید. بعضی هایش سخت بود. بعضی هم خنده دار خاطرم هست که پرسید:(نظرشمادرباره ی حضرت آقاچیه?) گفتم:(ایشون روقبول دارم وهرچی بگن اطاعت می کنم✅)گیرداده بودکه دارید?درآن لحظه مضطرب بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید. گفتم:(خیلی)خودم را راحت کردم که نمی توانم بگویم چقدر. زیرکی به خرج دادوگفت:(اگه آقا بگن من رابکشید,می کشید❓)بی معطلی گفتم اگه آقابگن ,بله ❗️)نتوانست جلوی خنده اش رابگیرد. @seedammar
💖🕊💖🕊💖🕊💖 اوکه انگار از اول بله راشنیده ,شروع کرد درباره ی آینده ی شغلی اش حرف زد. گفت:دوست دارد برودتشکیلات سپاه,فقط هم سپاه قدس. روی گزینه های بعدی فکرکرده بود,طلبگی یامعلمی,هنوزدانشجوبود. خندید وگفت که ازدار دنیافقط یک موتور🏍تریل داردکه آن هم پلیس ازرفیقش گرفته وفعلاً توقیف شده است پرروپرروگفت:(اسم بچه هامونم انتخاب کردم: امیرحسین,امیرعباس,زینب وزهرا) انگارکتری آبجوش ریختندروی سرم. کسی نبودبهش بگه هنوزنه به باره نه به داره)یکی یکی درجیب های کتش دست می کرد. یادچراغ جادوافتادم هرچه بیرون می آورد,تمامی نداشت. باهمان هدیه ها 🎁جادویم کرد. تکه ای ازکفن شهیدگمنام که خودش تفحص کرده بود. پلاک شهید,مهروتسبیح📿 تربت باکلی خرت وپرت که ازلبنان خریده بود. مطمئن شده بودکه جوابم مثبت است‌✅ تیرخلاص رازد. صدایش راپایین ترآوردوگفت: (دوتانامه💌 نوشتم براتون: یکی توی حرم امام رضا"علیه السلام"یکی هم کنارشهدای گمنام بهشت زهرا)برگه هاراگذاشت جلوی رویم. کاغذکوچکی هم گذاشت روی آن ها. درشت نوشته بود. ازهمان جاخواندم. زبانم قفل شد: تومرجانی,تودرجانی,تومرواریدغلتانی اگرقلبم❤️ صدف باشدمیان آن توپنهانی انگاردراین عالم نبود. سرخوش! مادر وخاله ام آمدندوبه اوگفتند:(هیچ کاری توی خونه بلدنیست‌🚫 اصلاً دورگاز پیداش نمی شه. یه پوست تخمه جابجا نمی کنه! خیلی نازنازیه!) خندید وگفت:(من فکرکردم چه مسئله مهمی می خواین بگین! اینهامهم نیست!) حرفی نمانده بود. سه چهارساعتی🕰 صحبت هایمان طول کشید. گیردادکه اول شما ازاتاق بروید بیرون. پایم خواب رفته بودونمی توانستم ازجایم تکان بخورم. ازبس به نقطه ای خیره مانده بودم,گردنم گرفته بودوصاف نمی شد التماس می کردم:(شمابفرمایین,من بعدازشمامیام.) ول کن نبود. مرغش یک پا داشت. حرصم درآمده بودکه چرا این قدریک دندگی می کند خجالت می کشیدم بگوییم چرابلندنمی شوم. دیدم بیرون برو نیست. دل به دریازدم وگفتم:(پام خواب رفته) ازسرلغزپرانی گفت:(فکرم می کردم عیبی دارین وقراره سرمن کلاه بره) دلش روشن بودکه این ازدواج سرمی گیرد. ادامه دارد... @seedammar