eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشق حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی اکبـر(ع) بود تا حدی که یک شب بهم گفته بود:هر وقت #شهید شدم به مداح🎤 بگو برام روضه حضرت عباس(ع) یا روضه حضرت علی اکبــر(ع) بخونه. هر وقت هم که #روضه ی این دو عزیز شروع می شد،زار زار گریه میکرد😭. منم #ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل(ع) داشتم و همیشه از ایشون میخواستم یه همسر پاک و مذهبی✨ برام انتخاب کنه.من #علیـرضا رو از خودِ حضرت گرفتم. همسرشهید #شهید_علیرضا_بریری 🌹🍃🌹🍃
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت هفتاد وچهارم 🔶 #ضمانت خیلی دوست داشتم با مریم به این سف
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد وپنجم 🔶 پسرم پنج ساله بود كه مريض شد. اصلًا غذا نميخورد. دكترها گفتند اگر تا فردا غذا نخورد بايد در بيمارستان بستری شود. همان شب در مسجد چال مراسم داشتيم و سيد مجتبی مداحی ميكرد. ماه مبارك رمضان بود، پيش خودم گفتم: در اين ماه عزيز از سيد بخواهم كه براي پسرم دعا كند. به او گفتم. سيد هم كه ذكر مداحيهايش يا زهرا سلام الله و يا حسين علیه السلام بود برای پسرم در آن مجلس دعا كرد. بعد از مراسم به منزل رفتم. همه ناراحت بودند. گفتم: سيد دعا كرده، انشاءالله خوب ميشود. موقع سحری همه مشغول خوردن بوديم كه پسرم از خواب بيدار شد. بعدگفت: غذا ميخواهم! مقدار زيادی غذا خورد. ما در عين تعجب بسيار خوشحال شديم. رفته رفته حال او خوب شد. به طوری که تا ظهر دیگر مشکلی نداشت. شب بعد موضوع را به سيد گفتم و از او تشكر كردم. ميدانستم اين دعای سيد بود كه كار خودش را كرده. چند سال بعد از شهادت سيد، خداوند به من فرزندی عطا كرد. خيلی از پزشكان خبر بدی به من دادند. لگن فرزندم دچار مشكل بود. خوشحال بودم. اما باز به تمام پزشكان حاذق چه در تهران و چه در مازندران مراجعه كرديم. آنها راهی برای درمان نميديدند. مدتی پسرم را در دستگاه قرار دادند؛ اما بی فايده بود. قرار بود دوباره پسرم را به بیمارستان ببريم وبستری کنیم. شب قبل از آن، در عالم رؤيا سيد را ديدم. چهره ای بسيار نورانی داشت. پيراهن سياه و شالی سبز بر گردنش داشت. من ناراحت فرزندم بودم. به سمت من آمد و گفت: فرزندت شفا گرفته، فرزندت بيمه حضرت زهرا سلام الله شده صبح كه از خواب بيدار شدم، بسيار اشك ريختم. از خدا خواستم به آبروی سيد مجتبی خوابم را به حقيقت تبديل كند.وقتی وارد مطب ميشدم تمام بدنم ميلرزيد. دكتر پسرم را خوب معاينه كرد. بعد از مدتی فكر كردن رو به من كرد و گفت: از نظر علم پزشكی فرزند شما انگار كه شفا گرفته! اثری از بيماری در او نيست من به همراه خانواده بسيار گريه كرديم و خدا را شكر كرديم. بعد از آن ديگر پسرم مشكلی نداشت. من معتقدم سيد مجتبی آنقدر به خدا و ائمه نزديك بود، آنقدر به بی بی فاطمه زهرا سلام الله ارادت داشت كه به واسطه آنها نزد خداوند صاحب آبرو بود كه خداوند درخواست سيد مبنی بر شفا يافتن فرزندم را رد نكرد. 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾