eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️ واسه رفیقت وقت بذار، برای همدیگه داشته باشید! 📌 پیامبر اکرم(ص) از قول خداوند متعال فرمودند: بر خود واجب كرده‌ام دوست داشتن كسانى را كه به خاطر من به ديدار يكديگر مى‌روند... (صحيح ابن حبّان، ج۲، ص۳۳۸)
💢در تام، قیامت هر شخص قیام میکند.. ۱_قلم اول 🔸 ، یکی از دستور العمل هاست. آنهایی که به حرف آمدند، از ناحیه به حرف آمدند. رحمت رحیمه ی الهی است. 📙شرح اسفار اربعه 🔸کاری کنیم که وجودمان همه الهی باشد، گفت و شنودتان همه الهی باشد . ، یکی از دستور العمل هاست، باید تن به کار برد. 📒صدو ده اشاره ۲_ قلم دوم 🔸در بسیاری از موارد در برای انسان حالاتی پیدا می شود که در غیر از این موقع امکان ندارد پیدا شود! 📒مهرتابناک ۳_ قلم سوم 🔸صَمت یعنی، . حرفهایی که فایده ندارد ، نزن! خداوند متعال می فرماید؛ هیچ کلامی از دهان شما بیرون نمی آید ، مگر اینکه نگهبانی آماده است و آن را ضبط می کند. ۴_ قلم چهارم 🔸در تام، قیامت هر شخصی قیام می کند. 📒شرح دروس معرفت نفس 🔸دلیل اینکه ما به جایی نمی رسیم به خاطر اینست که نمی کنیم؛ باید مهر را بر لب بزنیم و حرکت کنیم. 📒شرح دروس معرفت نفس ۵_ قلم پنجم 🔸خوش دارم که در نیمه‌های شب در مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم و با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را..
🔰 #هادی_دلها 🌸يك هفته بعد از #شهادت ، خوابش را ديدم. در خواب نمی دانستم #هادی یا همان #ابراهیم_تهرانی شهيد شده. گفتم: شما كجايی، چی شد، نيستی؟ 🔴👈گفت: الحمدلله به آرزوم رسيدم. 🔹شهادت شهادت همه آرزومه 🔹شهادت شهادت رویای ناتمومه 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
○●○ #شهیدمدافع_حرم_بالاسرمادر🔺 👈《 #شھیــــــد از #مجاهدانــــے بود که برای دفاع از #حرم_حضرت_زینبۜ و مبارزه با _تروریست‌هاےتکفیرے به شهر #حمــــــاه سوریه رفت و حین مجاهدت #در_راه_خدا_شهید شد.》 ــ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° #شھیدحامــــــدبافنــــــــده💔🍃 @seedammar #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
⛔️ ⛔️ اینایی که دارن واسه کریسمس خودشونو آماده میکنن همونایی هستند که عید غدیر میگفتن این عید عرب هاس به ما چه!!! ولی کریسمس عید باباشونه
شهيد مدافع حرم 💠استاد رحیم پور ازغدی : (برای شهدا) مرگی نیست. قرآن می فرماید: وقتی راجع به شهادت حرف می زنید دورِ مرگ،خط قرمز بکشید "لاتحسبن الذین قتلوا...." مبادا ، راجع به شهدا طوری حرف بزنید که انگار راجع به اموات صحبت می کنید، اینها اموات نیستند!! 🌷"بَل اَحیاء" شهید اوج زندگی ، اصلِ حیات است. اینها منشاء و سَمبل زندگی اند. راجع به شهید حرف می زنیم باید راجع به زنده ترین آدمها حرف بزنیم. 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
این نسخه فقط و فقط برای من پیچیده شده... من خیبری ام  اهل نی  هور  آب  خیبری ساکته  دود نداره  سوز داره...  #جانبازان_اعصاب_و_روان
🍃🌸در محضر شهید ⚡همه کار هایش درس بود مصطفی شب های جمعه ابتدا این دعای معروف را می خواند . 📖《یا دائم علی البریه یا باساط الیدین بالعطیه یا صاحب المواهب السنیه صل علی محمدو آله خیر الوری سجیه و اغفرلنا یاذا العلی فی هذه العشیه》. 🗣بعد می گفت :می دونید این دعا چقدر ثواب دارد؟از ائمه روایت شده هر کس شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند در نامه عمل او هزار هزار حسنه نوشته شده و هزار هزار گناه او پاک می شود درجه او در بهشت هزار هزار درجه بالا می رود و خداوند می فرماید :من خدا نیستم اگر او را نیا مرزم و.... این دعا رو هدیه ای از طرف آقا مصطفی بدانید .... #شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت بیست ویکم 🔶 #شناسایی زمستان سال 1366 بود. دورههای سخت آ
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت بیست ودوم 🔶 اواخر زمستان 1366 بود. برای عمليات والفجر 10 در كردستان عراق آماده ميشديم. بچه ها با خوشحالی آماده عملیات بودند. سوار بر خودروها به سمت کردستان حرکت کردیم. در منطقه تعیین شده از خودرو پیاده شدیم. به دستور مجتبی دو چادر اجتماعی برپا کردیم. هوا بسیار سرد بود. همه بچه ها به سختی داخل همان چادرها خوابیدند.برای من و مجتبی داخل چادر جا نبود. مجتبی نگاهی به من کرد. گفت: آقا رضا چه کار کنیم!؟ به هر حال آن شب هر طور بود خوابیدیم. روز بعد هم بچه ها کمی استراحت کردند. همه آماده حرکت بودیم. ِشب عملیات ساعت شش و سی دقيقه غروب بود. دستور حرکت صادر شد.گفتم بچه ها آماده حركت شوید. شور عجيبي بين بچه ها به وجود آمد. همان موقع از طرف فرماندهی گردان اعلام کردند به دليل دشواريهای زيادی كه در مسير حركت وجود دارد، آنهايی كه كهولت سنی و يا مشكل جسمی دارند یا كم سن و سال هستند با خود نبريم. بعدها مجتبی ميگفت: در آن وضعيت ماندم، اين دستور را چگونه به دو بزرگواری كه سنشان زياد بود و آقا كامران كه مشكل جسمی داشت بگويم. با آن همه شوق كه داشتند چگونه آنها را بگذاريم و همراه خود نبريم. جرئت نكردم به آنها چيزی بگويم. ساعت هفت و سی دقيقه بود كه همه سوار كاميونها شديم. بايد توسط كاميونها تا محلی ميرفتيم و از آنجا به بعد را پياده حركت ميكرديم. بين راه به بچه ها نگاه ميکردم. يك عده نماز مستحبی ميخواندند يك عده ذكر ميگفتند،يك عده هم توی حال خودشان بودند، بعضی هم خوابيده بودند و استراحت ميكردند. اما ما همچنان در اين فكر بوديم كه چگونه آن چند نفر را راضی كنیم كه نيايند. ساعت ده و سی دقيقه از كاميونها پياده شديم. راهی به ذهنم رسيد. به صورت زمزمه و شايعه يك طوری به گوش آن برادرها رساندم كه نميتوانند بيايند. يكي از آنها آمد و گفت: چرا ما نميتوانيم بياييم؟!گفتم: راه خيلي دشوار است، جاده كوهستانی است و اصلًا ماشين رو نيست. خود ما هم چند شب قبل، وقتی از شناسايی برميگشتيم، ديديم که چند نفر به علت سختی راه و سرمای شديد به شهادت رسيدند. خلاصه به هر طريقی كه بود آنها را راضي كرديم تا در عقبه بمانند.كاروان عشق با شور خاصی به حركت افتاد. همه با صلوات و ذكر تسبیح خداوند به راه افتاديم. ساعت شش صبح به شيار وشكناق رسيديم، يعني حدود هشت ساعت پياده روی. نماز را خوانديم و کمی صبحانه خوردیم.دوباره راه افتاديم. رسيديم به مقری كه بايد استراحت ميكرديم. همين كه بچه ها رفتند استراحت كنند ناگهان ديديم شخصی به سمت ما می آيد. كمي كه نزديك شد متوجه شديم آقا كامران است. بچه ها با ديدن او خيلی خوشحال شدند. روحيه بچه ها مضاعف شد. به آقا كامران گفتیم: شما با اين پا چطور آمدی؟! او هم با لهجه خاصش شوخی كرد و خنديد و گفت: شما كه راه افتادين من هم پشت سرتان بدون آنكه متوجه شويد آمدم.اين اراده و روحيه رزمندگان اسلام در جبهه بود. ساعت دوازده ظهر بود. بعد از چند ساعت استراحت و نماز و ناهار دوباره حركت كرديم. دیگر محلی برای استراحت نبود. از شیارهای بین کوهها و در میان برف شدید به حرکت خودمان ادامه دادیم. فراموش نميکنم. آخر شب برای استراحت در جایی توقف کردیم. دقایقی بعد دستور حرکت صادر شد. من به شخصی که در کنارم نشسته بود گفتم: پاشو!اما خوابش برده بود. دوباره او را صدا کردم. اما بی فایده بود. نبضش را گرفتم. باورکردنی نبود. در همان چند دقیقه از شدت سرما به شهادت رسیده بود! من هم مجبور شدم به دنبال بچه ها حرکت کنم. ساعت پنج صبح روز بعد رسيديم به نقطه شروع عملیات. درست در زیر ارتفاعات دشمن بودیم. همه اين مسير سخت را بچه ها پياده طی كرده بودند، يعني بچه ها حدود بيست تا بيست وپنج ساعت راه رفته بودند. و تازه رسيده بودند به جايي كه بايد مبارزه را شروع ميكردند.پنج پاسگاه بود كه بايد آنها را ميگرفتيم. پاسگاهها به صورت خطی و پشت سر هم قرار داشت. تسخیر و پاكسازی پنجمین پاسگاه را به گروهان ما يعنی گروهان سلمان سپرده بودند. طبق دستور فرماندهی بقيه نیروها بايد طی عمليات به ترتيب در اطراف پاسگاه يك تا چهار مستقر ميشدند. قرار بود بدون آنكه دشمن بويی ببرد پیشروی کنیم. گفتند كسی حق تيراندازی ندارد تا به پاسگاه پنج برسيم. آن موقع يك حمله غافلگيرانه خواهيم داشت. @seedammar 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
📃 شهید ڪاید خورده جالب و فقط در دو خط میباشد: 👈پیـــرو۰ فـــقــــیـــہ وشــــہـــدا باشـیــد، 👈قــیامــت یــقـــہ تان را مــیـگــیـرم اگـــر ولایت فـقـیـہ را تـنـہـا بگـذاریـد... 19-04-1396
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar