Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
زمان:
حجم:
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
🍃🌸
#یااباعبدالله
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم...
#کربلا
اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین...🙏
صبحتان بخیر و متبرک به نگاه شهدا
#حاج-عمار
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت چهاردهم 🔸 #ایام_انقلاب #ابراهیم از همان کودکی عشق وارادت
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت پانزدهم
🔷 #هفده_شهریور
صبح روز هفدهم بود با موتور 🏍رفتم دنبال #ابراهیم وبه همان جلسه مذهبی در اطراف میدان ژاله رفتیم
جلسه تمام شد سر وصدای زیادی از بیرون میآمد. شب قبل حکومت نظامی اعلام شده بود وبسیاری از مردم خبر نداشتند تا چشم کار میکرد از هرطرف جمعیت به سمت میدان میآمد
کم کم صدای شلیک گلوله آمد وعده ای شهید ومجروح روی زمین افتادند
من و #ابراهیم موتور رو گرفتیم ومجروح ها🤕 رو به سمت بیمارستان میبردیم
شعارهای #درودبرخمینی✊ به #مرگ_برشاه تغییر یافته بود تا نزدیک ظهر ۸بار رفتیم وبرگشتیم
یکی از مجروحین نزدیک پمپ بنزین⛽️ انداخته شده بود مامورها از دور نگاه میکردند کسی جرات نداشت برای نجات مجروح جلو تر برود #ابراهیم میخواست به سمت پمپ بنزین⛽️ بره که من دستش رو گرفتم گفتم مامورها اون رو تله کردند #ابراهیم گفت اگه #برادرت_هم_بود این حرف رو میزدی
#ابراهیم سینه خیز سمت مجروح رفت واون رو روی کولش گذاشت وسینه خیز برگشت وبه همراه یک نفر دیگر اون مجروح رو به بیمارستان برد در راه برگشت مامورها کوچه را بستند و من #ابراهیم رو ندیدم
#ابراهیم تا عصر به خونه بر نگشته بود ومادرش نگران بود اما شب خبر اومد که #ابراهیم تونسته از دست مامورین فرار کنه
فردا با #ابراهیم رفتیم بهشت زهرا برای تدفین شهدا😔
وبعد ۱۷ شهریور هرشب خانه یکی از بچه ها بود وبرای هماهنگی مدتی پشت بام خانه #ابراهیم محل تشکیل جلسه بود...
🌷تا اینکه امام آمد....
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
چقدر سخت است که داستان پرواز را؛
هزاران بار خوانده باشی!
اما تجربه آن را؛
مانند پرندگانِ در قفس!
هر لحظه از خدا تمنا کنی...
و چقدر سختتر است آن هنگام که میلههایِ
این قفس همان دلبستگی های تو باشد...
.
.
.
خوش آن روزی کاین قفس شکند!
استخوان تَنِ پُر هَوَس شِکَند...
به پرواز آید کبوترِ دِل...
در هَوای زینبیه
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
❗مـادر که به دیدن زن همسایه رفته بود.
بـا تعجب پرسید...
«همسایه کے لباساتو شسته رو بند انداخته!؟»
💨خانم همسایه جواب داد:
من کـه کسے رو ندارم خودم هم کـه
زمینگیرم کـارے ازم برنمےآد.
خدا خیرش بده آقـا مهدے شما را!
دیروز آمد اینجا کلے کار کرد.
و لباس شست، خدا ایشالا حفظش کنه
راستے الآن کجـاست؟
💢مادر جواب داد: بچم مرخصیش تموم شد.
امروز صبح دوباره رفت جبهه.
#شهید_محمد_مهدے_مرشدے🌷