eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر یک #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸✨ سوره‌ی مبارکه توحید ✨🌸 🌿 نیت: تعجیل در ظهور آقا صاحب‌الزمان (عج) 🌿 📿 سهم هر عاشق منتظر: ۳ مرتبه تلاوت با حضور دل 📿 💖 هر «قُل هُوَ اللهُ أَحَد» نوری می‌شود در مسیر ظهور 💖 💫 بخوان تا دل امام زمانت شاد شود 💫 🌺 و نامت در دفتر یاران مهدی (عج) نوشته شود 🌺 🕊️ اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻💐
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را یاد کنید با صلوات و لعنت کنید آنهایی را که خون شهدا را پایمال می‌کنند 🌷
هدایت شده از شوق پرواز🕊🇮🇷
28.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔🥺 دوست دارم برم به زیارت مزار شهید علی هاشمی.... @ShugheParvaz
- زمان، بر امتحان من و تو ميگردد؛ تا ببينند كه چون صدای «هل من ناصر» امام عشق برخيزد چه می‌كنيم... 🤍 | ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 لحظات آخر قرارگاه نصرت- علی هاشمی ۴ تیرماه ۱۳۶۷ خاطرات سردار گرجی ▪️▫️ صدای حاج عباس هواشمی بلند شد و گفت حاج علی خوب گوش کن من دارم سه هلی کوپتر می بینم که به سمت قرارگاه می آیند. هر دقیقه چند گلوله جنگی و شیمیایی به زمین می خورد. حالت تهوع داشتم. چفیه را خیس کردم و روی صورتم گذاشتیم. علی دو دستش را پشت کمرش گره کرده بود و در سنگر قدم می زد. بعد پیراهنش را توی شلوار کرد و فانسقه اش را محکم بست و گفت گرجی بچه ها را آماده کن به عقب برویم. احساس خوبی ندارم. حوالی ظهر بود. وضو داشتیم. به امامت علی نماز ظهر و عصر رو خوندیم. صدای زنگ تلفن درآمد. صدای غلامپور را شنیدم که با عصبانیت می گفت گرجی مگر تو آدم نیستی؟ حرف حساب سرت نمی شود؟ چطور بگویم بیایید عقب؟ ▪️▫️ صدای حاج عباس هواشمی بلند شد و گفت حاج علی خوب گوش کن من دارم سه هلی کوپتر می بینم که به سمت قرارگاه می آیند. هر دقیقه چند گلوله جنگی و شیمیایی به زمین می خورد. حالت تهوع داشتم. چفیه را خیس کردم و روی صورتم گذاشتیم. علی دو دستش را پشت کمرش گره کرده بود و در سنگر قدم می زد. بعد پیراهنش را توی شلوار کرد و فانسقه اش را محکم بست و گفت گرجی بچه ها را آماده کن به عقب برویم. احساس خوبی ندارم. حوالی ظهر بود. وضو داشتیم. به امامت علی نماز ظهر و عصر رو خوندیم. صدای زنگ تلفن درآمد. صدای غلامپور را شنیدم که با عصبانیت می گفت گرجی مگر تو آدم نیستی؟ حرف حساب سرت نمی شود؟ چطور بگویم بیایید عقب؟ ▪️▫️ لامذهب ها بس کنید بیاید عقب. شما اعصاب مرا خرد کردید. از قرارگاه بیرون رفتیم. ناگهان صدای غرش هلی کوپتر را شنیدم. آنها در فاصله پانصد متری ما روی جاده در حال پرواز بودند. علی صدا زد همه به طرف ماشین ها. به محض اینکه راننده دنده یک را زد و حرکت کرد، در یک صد متری ما هلی کوپترهای عراقی به زمین نشستند و سه موشک به طرف ما شلیک کردند. راه بسته شده بود. علی فریاد زد بروید میان نیزارها. من با وزن زیاد نمی تونستم مثل علی سریع بدوم. من و علی حدود پانصد متر میان نیزارها همراه هم بودیم. یکی از هلی کوپترها موشکی به طرف ما شلیک کرد.با انفجار موشک من و علی، هر یک به سمتی پرتاب شدیم. به دنبال علی و بچه های دیگر گشتم. خبری از علی نبود. شروع کردم به فریاد، ولی دریغ از شنیدن صدای علی!!!! آنقدر میان نیزار علی را صدا زدم که دیگر صدایم درآمد. برای آرامش خودم گفتم "حاج علی! هر جا هستی به خدا می سپارمت"....
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌آی مردم شما رو با فیلم عروسی پسر یا دختر شمخانی سرگرم نکنند با حرف‌های پسر رفسنجانی که میگه بابام شهیده سرگرم نکنند اصل قضیه اینه ازش غافل نشید. تا می‌توانید این کلیپ را نشر دهید ┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
این از ظریف و روحانی عوضی تره
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«مادری که هر غروب، نگاهش را به افق می‌دوخت، به امید بازگشت پسر... سال‌ها گذشت و تنها صبرش ماندگار شد. مادر شهید علی هاشمی، روایت زنی است که انتظار را به زیباترین شکل، به حماسه بدل کرد.»