پدر و مادر و برادر و خواهران عزیزم؛
بعد از شهید شدن من ،در هر لباس و در هر کجا که هستید و به هر صورتی که می توانید راهی را که من رفتم شما هم ادامه دهنده این راه باشید.
چون راهی است که به سوی سعادت و خوشبختی می رود.
🌷شهید #احمد_کریمی🌷
شهادت: ۶۵/۱۰/۲۴
کربلای ۵ ،شلمچه
🔰وصیت نامه ای متفاوت:
« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین.
من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
🌷شهید محمود صدیقی راد🌷
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ ،عملیات بدر
گلزار شهیدآباد دزفول
#مذاکره
🔴 راه تشرف خدمت امام زمان (عج)
🔵 یكی از شاگردان آیت الله انصاری همدانی از ایشان سؤال میكند:
چه زمانی ما میتوانیم خدمت صاحب الزمان ولیعصر(عج) برسیم؟
🟢 آیت الله انصاری جواب میدهند: «زمانی كه حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نكند.
#امام_زمان
#وظایف_منتظران
@ostad_Shojaeمسلمانِ صورتی!.mp3
زمان:
حجم:
11.6M
ثابت میکنیم :
آنان که شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل و ...» را خشونت و ضدصلح میدانند؛ خودشان خشنترین و نامهربانترین انسانهای زمینند‼️
🎙استاد_شجاعی
#امام_خامنه_ای
#ایران🇮🇷
#امریکا
#سالگرد_شهادت
▪️نقل از همسر شهید مدافع حرم هادی کجباف
هادی روحیه حماسهطلبی و شجاعت خاصی داشت. توی همه حوادث و اتفاقات جهان اسلام بخصوص منطقه به شدت احساس مسئولیت میکرد. اینطور نبود که بگوید بازنشسته شده و دیگر هیچ دینی بر گردنش نیست. اخبار تهدید داعش به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در سوریه را که میشنید برایش قابل هضم نبود. نمیتوانست بیاحترامی داعش را به حرمین تحمل کند. تصاویرش را که از تلویزیون میدید اشک از چشمانش جاری بود. من خودم میدیدیم که از فکر سوریه شبها حتی خوابش نمیبرد.
📸شهید مدافع حرم
#هادی_کجباف
#شوشتر
🗓شهادت ۳۱ فروردین ۹۴
📿هدیه به روحشان #صلوات
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
3.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠آمریکا همین امشب به ایران حمله خواهد کرد؛ اگر...
🎙دکتر فؤاد ایزدی
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#حاج_حسین_بصیر
#قسمت_اول
احساس تنهایی تمام وجودم را گرفته بود. همین تنهایی و احساس غربت سبب شد تا در این مدت حضورم در منطقه، آرام و قرار نداشته باشم. داشت برایم خسته کننده میشد. خودم را به ستاد تیپ رساندم. میخواستم با فرمانده تیپ صحبت کنم. چند روزی منتظرش بودم. رفته بود زیارت خانهی خدا و برگشته بود. همین دیروز. بچهها گفته بودند، فقط چند ساعتی رفت به خانوادهاش سر زد و آمد منطقه. من هم تا شنیدم آمدم تا مشکلم را با او در میان بگذارم. مشکل که نه. همان احساس، تنهایی و دوری از دوستانم که درگردان یارسول(ص) بودند.
نیم ساعتی زیر آفتاب سوزان بعدازظهر، کنار سنگر ستاد به کیسههای شنی تکیه داده بودم که ناگهان صدای فرمانده تیپ را شنیدم. از جایم کنده شدم. «حاج بصیر» * داشت از سنگر بیرون میآمد. فرماندهان گردانها هم با او بودند. صبرکردم تا آنها بروند و حاجی تنها شود. لختی دیگر انتظار کشیدم، همه رفتند. حاجی تنها شده بود. رفتم به سمتش.
سلام کردم. حاجی به رویم لبخند زد و من بیهیچ مقدمهای اصل ماجرا را گفتم: «حاجآقا! من مدت زیادی است منتظر شما بودم. راستش من در گردان مسلم هستم. حال آنکه اکثر دوستانم و همشهریانم در گردان یارسولاند.»
و بعد نامهی درخواستم را که تا آن لحظه در دستم بود به حاجی دادم و ادامه دادم: «خواستم اگر برای شما مقدور است، دستور بفرمایید تا به گردان یا رسول بروم.»
راوی :
ابراهیم اسفنجاری
#ادامه_دارد....
🌹 🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#حاج_حسین_بصیر
#قسمت_دوم
اینگونه تصور میکردم که حاجی به خاطر شناختی که از من دارد، همین الان خودکارش را در میآورد و در حاشیهی نامه به فرمانده گردان دستور میدهد تا انتقال من هرچه زودتر انجام بگیرد امّا برخلاف انتظار من، حاجی دستهایش را باز کرد و مرا در آغوش خود جای داد و گفت: «پسرم! برای چه احساس تنهایی میکنید. شما که تنها نیستید. چهار نفرید: خودتان، خدا و دو ملک آسمانی. تازه از همه مهمتر، در جایجای این منطقه فرشتگان روی زمین زندگی میکنند، امام زمان(عج) هم حضور دارند. یک رزمندهی اسلام هیچ وقت نباید احساس تنهایی کند.»
میخواستم چیزی بگویم که حاجی خودش را از آغوشم جدا کرد و کاغذ را به من برگرداند و گفت: «این را هم از من به یادگار به خاطرت بسپار. خدا همیشه با بندهاش است. خودش فرموده: اگر میخواهید با خدا صحبت کنید، نماز بخوانید. بله! نماز بخوانید و اگر میخواهید خدا با شما صحبت کند، قرآن تلاوت کنید.»
با این حرفهای آسمانی حاجی قوت قلب گرفته بودم، رفتم تا دستهای حاجی را ببوسم که حاجی نگذاشت و دستهایش را کشید و سر مرا نوازش کرد و دوباره لب گشود: «پسرم! ما را هم فراموش نکنید. من از همه شما بچههای خوب و پاک که نزد خدا جایگاه خاصی دارید، التماس دعا دارم.»
صفای حاجی مرا جذب کرده بود. نمیتوانستم از حاجی دل بکنم. دیگر برایم سخت بود. ولی چارهای نداشتم، باید برمیگشتم گردان مسلم امّا اینبار احساس تنهایی نمیکردم. قوت قلب گرفته بودم. خداحافظی کردم و راه گردان را در پیش گرفتم.
راوی :
ابراهیم اسفنجاری
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🕊🥀
36.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺توصیه مهم شهید ابراهیم هادی:
❌به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید
☑️به فکرِ مثل شهدا زندگیگردن باشید.
🍃🌼🌼🍃