Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
زمان:
حجم:
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#شهید_رمضان_ملکی درسال۱۳۴۹ درخانواده ای مذهبی ساکن #روستای_جدیدان ،کودکی چشم به جهان گشود که او را رمضان نام نهادند.
دوران کودکی و نوجوانی اش را درهمان #روستا گذارنید وبسیار زیباروی،دوست داشتنی و محبوب بود و همه اهالی روستا اورا به نیکی نی شناختند.
#رمضان_ملکی ،با #شهید_هادی_اصغر_نژاد رابطه ای بسیار دوستانه داشت. اعزام هادی دوست ویار دیرینه اش برایش دردناک و تحمل تنهایی بسیار مشکل بود چرا که به دلیل داشتن سن کم ازاعزام #شهید_ملکی خودداری کرده بودند.
اما این فراق و تنهایی زیاد طول نکشید و #شهید_رمضان_ملکی توانست درسال۱۳۶۵ بایار دیرینه و دوست وفادارش #شهید_هادی_اصغر_نژاد به جبهه اعزام شود وهر دو #شهید در #عملیات_کربلای_۲ منطقه عملیاتی #حاجی_عمران به فیض عظیم شهادت نائل آمدند و روح ملکوتیشان به آسمان ها پیوست و جسم مطهرش درمنطقه باقی ماند.
پس از گذشت سالها از #عملیات_کربلای_۲ استخوان های پاک و مطهرش رابه زادگاهشان منتقل کردند ودرکنارهم به خاک سپردند تا آرامگاه این دو شهید بزرگوار زیارتگاه رهروان طریق پاکشان باشد.
#معرفی_شهید
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه
قانون دوم:
پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم .
(تاریخ اجراء 69/5/11)
4_5861798359450255482.mp3
زمان:
حجم:
6.16M
دلم هواتو کرده...😔❤️
#مهدی_رسولی #فارسی و #ترکی
التماس دعا
1_31335178.mp3
زمان:
حجم:
3.23M
#شور
دلم سفر کربلاته
به این تنم آقا رخت عزاته
این اربعین کاشکی میشد ببینم
مرغ دلم روی گنبد طلاته
با نوای آسمانی :
#شهید_حامد_بافنده🌷
🍃🌹🍃🌹
🍃┄┅═✼🌸🌼🌸✼═┅┄🍃
🔹بالا ترین ویژگی آقا ابراهیم این بود که بعد از عبادت و بندگی خدا برای
#هدایت_و_کمک_به_مردم_همه_گونه_تلاشی_می_کرد
کاری نداشت که دیگران چه می گویند و چه چیزی مد نظر دارند
برخی مواقع برای هدایت دیگران خود را در خطر تهمت و.... قرار می داد.
📌یادم هست یک روز در باشگاه ابومسلم بودیم.
ابراهیم متوجه شد که چند نفر از دوستان ورزشکار و هم سن او شب ها با برخی بزرگتر ها
به دنبال فساد هستند وبه محله های خراب تهران می روند !
آن ها راحت از این مسائل حرف می زدند .
ابراهیم خیلی با آن ها صحبت کرد اما فایده ای نداشت
تصمیم گرفت یکبار با آن ها همراه شود و تا محل فساد آن ها را ارشاد کند !
🌌 یک شب که ورزش تمام شد ، خیلی جدی به آن ها گفت : شما اینقدر با عجله کجا
می روید ؟ خب یه بار هم من رو ببرید...
آن ها با تعجب به هم نگاه کردند و گفتند : خب تو هم بیا .
ابراهیم با آن ها همراه شد
من هم که کوچکتر بودم فقط شاهد این ماجرا بودم فراد عصر ابراهیم را در باشگاه دیدم و پرسیدم :چه خبر ، شما هم رفتی ؟
💪ابراهیم قبل از اینکه ورزش را شروع کند
آهی از سر درد کشید و گفت خدا همه ما را هدایت کند
من در راه که رفتیم خیلی با این رفقا حرف زدم
اما تمام توجه آن ها به این رفیق بزرگسالشان بود آن ها با یک نفر بزرگتر از خودشان که منبع فساد بود رفیق شده اند و....
🖇 ابراهیم ادامه داد : من فکر نمی کردم که اوضاع این رفقا اینقدر خراب باشد
آن ها به راحتی وارد محله ی فساد گمرک تهران شدند
💥 هرچه برایشان حدیث و آیه گفتم بی فایده بود دوست بزرگتر آن ها که همه را مثل خودش فاسد کرده بود تا متوجه حرف های من شد داد زد و گفت : این ابراهیم را بگیرید که
فرار نکنه به زور باید او را هم ببریم !
تا خواستند مرا بگیرند از دستشان فرار کردم دنبالم دویدند اما نتوانستند به من برسند .
راست می گفت در دویدن حریف نداشت خیلی تند و تیز بود .
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲