💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#پارت_یازدهم
آن ها هم بعد از روضه,مسخره بازی شان..
سرجایش بود👌
شروع کردندبه خواندن شعرِ《رفتندیاران چابک سواران...》
چشمش برق می زد😍گفت:(توهمونی که دلم💝
می خواست,کاش منم همونی شم که تودلت💝 می خواد.)
مدام زیرلب می گفت:
《شکر که جورشد,شکرکه همونی که می خواستم شکرت
شکرکه همه چیز طبق میلیم جلو می رود,شکر🙏)
موقع امضای سندازدواج دستم می لرزید,
مگرتمامی داشت
شنیده بودم بایدخیلی امضابزنی,ولی باورم نمی شد.
تااین حدامضاهامثل هم درنمی آمد
زیرزیرکی می خندید☺️:(چرادستت می لرزد!?)نگاه کن!همه امضاهاکچه کوله شده!بعدازمراسم عقد💞,رفتم آرایشگاه.
قرارشد خودش بیاید دنبالم.
دهان خانواده اش بازمانده بود😱که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه.
اصلاًخوشش نمی آمد.
وقتی دیدمن دوست دارم کوتاه آمد.
ولی وقتی آمد آنجا قصه عوض شد.
سه چهارساعت⌚️ بیشترنبودکه باهم محرم شده بودیم.
یخم بازنشده بود,راحت نبودم🙈 خانم عکاس 📸برایش جالب بودکه یک آدم مذهبی با آن ظاهر,
این قدرمسخره بازی درمی آوردکه درعکس هابخندم☺️
همان شب🏙 رفتیم زیارت شهدای🌷 گمنام دانشگاه آزاد.
پشت فرمان بلندبلند🗣می خواند:《دست من وتونیست اگرنوکرش شدیم/خیلی حسین زحمت ماراکشیده است.😍》کنارقبورشهدا🌷شروع کردبه خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل.
یادروزهایی افتادم که بابچه ها آمدیم اینجا واوهمیشه خدا اینجاپلاس بود.
بودنش بساط شوخی رافراهم می کردکه( این بازاومده سراغ ارث پدرش)
سفره خاطراتش رابازکردکه به این شهدا🌷متوسل شده یکی راپیداکنند که پای کارش باشد.
حتی آمده وازآن هاخواسته بتواندراضی ام کند,به ازدواج .
می گفت قبل ازاینکه قضیه ازدواجمان مطرح شود,خیلی ازدوستانش می آمدند ودرباره ی من ازاومشورت می خواستند.
حتی به اوگفته بودندکه برایشان ازمن خواستگاری کند.
غش غش می خندید
که( اگه می گفتم دخترمناسبی نیست بعداً به خودم می گفتن پس چراخودت گرفتیش⁉️)
اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبودتوبله بگی)
حتی گفت:(اگه اسلام دست وپام را نبسته بود,دلم میخواست شما رو یه کتک مفصل بزنم.)
آن کَل کَل های قبل ازدواج شدندبه شوخی وبذله گویی آن شب هرچه شهیدگمنام درشهربود,زیارت کردیم.
فردای روزعقد رفتیم خونه خاله مادرش,آنجاهم یک سرماجراوصل شدبه شهادت🌷همسرشهیدبود.
شهیدموحدین.
روزبعدازعقدنرفتم امتحان بدم.
محمدحسین هم ظهرش امتحان داشت.
بااعتمادبه نفس درس نخونده رفت سرجلسه قبل ازامتحان نشسته بودپای یکی از رفیقاش که کل درس رادرده دقیقه⏳ برایش بگوید.
جالب اینکه آن درس راپاس کرد😳
قبل ازامتحان زنگ زد📞که:
(دارم میام ببینمت)
گفتم:بروامتحان بده که خراب نشه.
پشت گوشی خندید😅:(که اتفاقاً میام که امتحانم خراب نشه!)
آمدگوشه حیاط ایستاده چنددقیقه ای باهم صحبت کردیم.
دوباره این جمله راتکرارکرد:(توهمونی که دلم خواست.
کاش منم همونی باشم که تودلت می خواد😍)
رفت🚶 که بعدامتحان زودبرگردد.
📚 @seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#پارت_دوازدهم
تولدش روز بعد از عقدمان بود. هدیه 🎁خریده بودم. پیراهن👕, کمربند, ادکلن, نمی دانم چقدر شد. ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم همه را مارک دار خریدم وجیبم خالی شد.
بعد از ناهار ,یک دفعه باکیک🎂 وچند تا شمع رفتم داخل اتاق. شوکه شد خندید: (تولد منه? تولد توئه? اصلاً کی به کیه?) وقتی کادو بهش دادم گفت: (چرا سه تا?) خندیدم☺️ که (دوست داشتم.)
نگاهی به مارک پیراهن انداخت وطوری که توی ذوقم نزده باشد ,به شوخی گفت: (اگه ساده ترم می خریدی ,به جایی برنمی خورد️)
یک پیس ادکلن را زد کف دستش معلوم بود خیلی از بوش خوشش آمده:
(لازم نکرده فرانسوی باشد .
مهم اینه که خوش بو باشه.)
برای کمربند چرم دورو هم حرفی نزد.
آخر سر خندید️ که (بهتر نبود خشکه💵 حساب می کردی می دادم هیئت?)
سر جلسه امتحان , بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند.
صبرشان نبود بیایم بیرون تا ببینند باچه کسی ازدواج کرده ام. جیغی کشیدند, شبیه همان جیغ خودم
وقتی که خانم ایوبی گفت: (محمد خانی آمده خواستگاری شما) گفتند:( مارو دست انداختی ?) هرچه قسم و آیه خوردم باورشان نشد.
به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه. پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی می کنم.
نزدیک در دانشگاه گفتم: (ایناها! باور کردین? اون جا منتظرمه.) گفتند:(نه,تا سوار موتورش🏍 نشی, باور نمی کنیم😍)
وقتی نشستم پشت سرش ,پرسید:(این همه لشکر کشی برای چیه?)
(همین طور که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم, گفتم: اومدن ببینن واقعاً تو شوهرمی یا نه❗️
البته آن موتور تریل معروفش را نداشت.
کلاً موتور هیئت بود.
عاشق موتور سواری بودم😍
ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور. خانم های هیئت یادم دادند. راستش تاقبل ازدواج سوارنشده بودم
چند بار با اصرار, دایی ام مجبور کرده بودم که من را بنشاند ترک موتور🏍,همین.
باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد, بیشتر به حسینیه شبیه بود.
ولی از حق نگذریم, خیلی کثیف بود
ِآنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از در و دیوارش لکه و چرک می بارید. تازه می گفت:
(به خاطر تو اینجا ر و تمییز کرده م!)
گوشه ی یکی از اتاق ها یک عالمه جوراب تلنبار شده بود☹️
معلوم نبود, کدوم لنگه برای کدوم است. فکر کنم اشتراکی می پوشیدند.
اتاق هاپر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا🌷
از این کارش خوشم آمد😍
بابت اشکال وشمایل ومتن کارت عروسی ,خیلی بالا پایین کرد.
خیلی از کارت ها را دیدیم,پسندش نمی شد
نهایتاً رسید به یک جمله از حضرت آقا با دست خط خودشان✅
بسم الله الرحمن الرحیم
همسری شما جوانان عزیزم😍 را که پیوند دل ها و جسم ها و سرنوشت هاست.
صمیمانه به همه ی شما فرزندان عزیزم تبریک می گویم.
سید علی خامنه ای.
👈 ادامه دارد... 👉
📚 @seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
اَللهــمَ عَجِــــل لِـولیـِڪَ الــفَـرج🌸🌱
اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَهـــادتَ فِـــے سَبیــلِڪ☘
اَللهــمَ الـرزُقـــنا زیـارَتـــَ الحُسَیــــن🥀
اَللهــمَ الـرزُقـــنا شَــفاعَـــةَ الـحُسَیـــــن🌹🍃
الهــــــے آمیـــــن❤️
رفقـا قبــل خــواب وضـــو یـادمـــوݩ نــره🦋
شبتـــــــوݩ مهــــــدوے🌙
Ahd.mp3
زمان:
حجم:
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
🥀🍃🥀
آسمانـــی ها؛
به شھـــادت نمیرسنــد!
این خاڪــی ها هستنــد
ڪـه لایـق شھـادت اند . . .
#مردان_بی_ادعا
صلوات
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
خاطره ای از حمیدآقا❣
آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم🌹🌹🌹یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم😔😔انتخاب کردیم ....
بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم😭😭هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم🌹🌹🌹
#صلوات 🌷🍃
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🌹 #فرازے_از_وصیتنامہ
...اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم.
دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود.🌷
خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهمگ شما هم من را با خوشی یاد کنید.🕊
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم.🌹
یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من،
پس فراموش نکنید و از من راضی باشید.
همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم..
نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
#شهیدمدافع_حرم_سجادزبرجدی🌷
🍃🌸🍃
🌷صلوات
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی