eitaa logo
سنگرشهدا
6.9هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣3⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 434 او هر چه کرد نتوانست پایش را از گل بیرون بکشد. ـ زود باش. بیفت زمین. بچه‌ها رد بشن. عجله داشتم و او میپرسید: «آقا سید! چی کار کنم؟!» نمیخواست بیفتد توی حوضچه، به ناچار یک لگد حوالهاش کردم و افتاد! چاره دیگری نداشتم و نمی شد معطل او بشوم. همۀ سعی من این بود بچه ها را سریع به خط برسانیم. در این فاصله اگر اتفاقی برای بچه ها می افتاد و دشمن متوجه ما میشد دیگر رسیدن به خط هم فایده نداشت. آن وقت مجبور بودیم سنگر به سنگر با دشمن بجنگیم. در همین احوال که به سرعت به سمت خط دشمن میدویدم، ناله های ضعیف بچه های مجروح را می شنیدم و از آن همه بزرگواری و ایثارشان شرمنده میشدم. نزدیک خط دولول متوجه ما شد و برگشت اما ما دیگر به خط دشمن رسیده بودیم. فرمانده گروهانی را که قبل از ما به خط زده بودند دیدم. سریع منطقه را به من توضیح داد و ما پاکسازی را شروع کردیم منتها نفراتمان کم بود و هفت هشت نفر از بچه ها هم اول کار مجروح یا شهید شده بودند. عراقیها در آن قسمت مقاومت عجیبی داشتند، طبیعی بود که تا پای جان در آن کانال ایستادگی کنند چون عقبه عراقیها گِل و باتلاق بود و با آتش ما پشتیبانی دشمن هم قطع شده بود. به دلیل اینکه شب بود و نمیشد در آن شرایط اسیر بگیریم هر کس را که میدیدیم، میزدیم. از طرف دیگر لشکر 25 کربلا، عراقیها را تحت فشار گذاشته بود. برنامه این بود که ما و آنها از دو طرف نیروهای عراقی را قیچی کنیم اما مقاومت شدید دشمن، بچه های 25 کربلا را در آن لحظات زمینگیر کرده بود. این اتفاق برای ما هم خطرناک بود. باید به هر ترتیب، در آن قسمت مقاومت دشمن شکسته میشد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷20🌷21🌷22🌷25🌷28🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 185 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_پویا_ایزدی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
❁ ﷽ ❁ #جهاد_ادامه_دارد. شـ‌هـدا.... هنـوز پشتـــــ خاڪریز منتـظر لبیـڪ اند... #شهید_محمدرضا_عسکری_فر #صبحتون_شهدایی🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
عشق یعنی دائمـاً در اضطراب عشق یعنی تشنگی در شطّ آب #غواصان #رزقک_شهادت iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 چهارمین سالگرد عروج عاشقانه : سرتیپ پاسدار،حاج حسین اشتری فرمانده محترم نیروی انتظامی : حاج حسین سیب سرخی و حاج ابراهیم رحیمی : پنج شنبه بیستم دی ماه ساعت ۲۰ مسجد نبی،طاقبستان @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #فرازے_از_وصیت_نامہ ✍خداوندا فقط میخواهم شهید شوم . شهید در راه تو ، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده.خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت ... ✍ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی ، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده ، تو کرمی کن ، لطفی بفرما مرا شهید راه خودت قرار ده .با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق ... #شهید_حاج_احمد_کاظمی #سالروز_شهادت🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍ یک خط وصیت : " راه سعادتبخشِ حسین (؏) را ادامه دهید تمـام شهیـــدان ما از این راه پرورش یافته‌انـد ..." میاندار دسته ؛ ذاکر اهل بیت سردار بی‌سر #شهید_احد_مقیمی 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
۱۹ دی مـاه . . . یادآور فریاد‌های "یا زهرایی" است ڪہ قلـب دشمـــن را در خاڪ شلمچه لرزاند و هراس را برای دشمنِ اشغالگر به ارمغان آورد .. #سالروز_عملیات_کربلای۵ #با_رمز_یازهـــــرا iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣3⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 435 آن کانال حدود سی متر مستقیم بود و بعد به صورت مارپیچی درمی آمد که عراقیها در قسمت مارپیچ بودند. بنابراین پاکسازی ما هم دیگر عملی نبود و هر کس از کانال خارج میشد حتماً گلوله میخورد. با آن حجم آتش نمیتوانستم تصور کنم چند نفر عراقی در آن قسمت کانال اجتماع کرده اند. لحظاتی کار قفل شد و ما زمینگیر! اما در میان سروصدای رگبارها و انفجارها، ناگهان صدایی در منطقه پخش شد که صحنه را عوض کرد. بچه های تبلیغات لشکر 25 کربلا ابتکار به خرج داده و مارش پیروزی را با بلندگو پخش کردند... الله اکبر... گوینده با هیجان، خبر پیروزی سپاهیان اسلام را میداد. در چنان فضایی روحیه مان بهتر شد. بچه های لشکر 25 هم مجدداً به خط دشمن زده بودند و پیش میرفتند. البته پیشرَوی آنها به معنی فرار بیشتر عراقیها به محور ما بود و کار ما سخت تر میشد. تا آن لحظه که در سده پیش رفته بودیم چون امکان نفوذ عراقیها وجود داشت، ما ناچار بودیم عده ای از نیروها را در طول خط پاکسازی شده، نگهبان بگذاریم برای همین دستمان بسته تر شده بود و تعداد نیروهایمان کمتر! وضع بدی بود. به قسمت مارپیچ کانال نزدیک بودیم و دیگر نمیشد جلو رفت. همانجا یکی از بچه ها زخمی شد. او «داوود امیرحقیان» قهرمان تیم ملی تنیس روی میز بود. به یک دقیقه نرسید که یک نفر دیگر هم نزدیک او گلوله خورد و افتاد. نمیشد ادامه داد. دویدم و یکی از سنگرهای عراقیها را خراب کردم تا همانجا کانال را ببندم. اینطوری تا حدی از بارش گلوله های دشمن خیالمان راحت میشد. با دو ردیف گونی کانال را بستیم. در حالی که آن دو نفر مجروح آن طرف کانال ماندند، چند بار داد زدم این طرف بیایند اما نمی توانستند حرکت کنند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 436 ـ بچه‌ها! بیاین اینجا ببینیم چی کار می‌تونیم بکنیم. میخواستم عقب تر برگردم و برای انبوه عراقیهایی که توی کانال چپیده بودند فکری بکنم. یکی از بچه ها آمد و گفت: «پسری که جلوی ماست زخمی شده!» یک امدادگر مرندی داشتیم او را آنطرف فرستادم و گفتم: «مجروحو بکش اینطرف. بیار اینور پانسمانش کن.» از همانجا نگاهی به مجروح انداختم. گلوله به پیشانی اش خورده، چشم و چانها ش را دریده و وارد سینه اش شده بود. وضع بدی داشت. به امدادگر تأکید کردم: «کانال را بسته ام. بیار اینور پانسمانش کن!» امدادگر رفت اما به حرفم گوش نداد. میخواست همانجا مجروح را پانسمان کند که خودش هم در همان وضعیت مجروح شد؛ گلوله ای پیشانی، چشم، چانه و سینه اش را درید. ناراحت شده بودم. آنجا مثل کف دست صاف بود. هر کس میرفت و معطل میشد حتماً میزدندش. به یکی دیگر از بچه ها گفتم: «برو از پای اونا بگیر، بکش بیار اینور.» رفت اما تا خواست آنها را بلند کند او را هم زدند. صحنه ناگواری بود. دیگر نمیخواستم کسی را آن طرف بفرستم. بچه ها مدام میگفتند: «آقا سید! اونا زخمی شدن! خونریزی دارن!» ـ باشه! چاره ای نیست. بذارین همونجا بمونن! در آن قسمت چند مجروح دیگر هم داشتیم که وضع بدی داشتند. یکی از بچه های دسته دو به نام «مسعود وصالی»، که به عنوان پشتیبان به ما داده بودند، را دیدم. نمیدانم گلوله چطور به او خورده بود که تمام روده هایش بیرون ریخته و شهید شده بود. رحیم باغبان زخمی و مسئول دسته پشتیبان شهید شده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷21🌷22🌷25🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊