❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
🔮 غیبت کردن
حمید آقا خیلی از غیبت بدش میومد اصلا خوشش نمیومد جایی نشسته کسی غیبت کنه...سعی میکرد مجلس رو ارک کنه...تو خونه همیشه میگفتن دلم میخواد تو خونه من غیبت نباشه...دلم میخواد خدا و ائمه به خونه زندگی من یه جور دیگه نگاه کنن...بسیار مهربان بودن و مودب..رفتارش با فامیل و همسایه زبانزد بود انگار این مرد خوبی تمام رو داشت هیچ وقت عصبانیت ایشون رو نمیشد دید بی اندازه صبور بودن و مدام ذکر لبش این بود ...و کفی بالله ناصرا
پایین وصیت نامه هم این ذکر رو نوشتن تا صبوری برای خانوادشون بمونه...
#روای: #همسر_شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
عاشقــان را
با تعلق هـا چه ڪار ...
روز اول
عهد با خون بستهایم
گر به جـان ما
زَنـد مولا محڪ
لیتنا یٰا لَیتَنا ڪُنا مَـعَڪ ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
عاشقــان را با تعلق هـا چه ڪار ... روز اول عهد با خون بستهایم گر به جـان ما زَنـد مولا محڪ لیت
#خاطرات_شهید
برشی از کتاب #یادت_باشد: کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت،
ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندیدو گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 😍
✍راوی؛همسر شـهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هر انسانی ...
یک تولد دارد ؛ یک مرگ
و " شهیــد " ...
تنهـا انسـانی است
ڪہ مرگـش را هـم
تبدیل به تولـد می ڪند ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سالروز_ولادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
هر انسانی ... یک تولد دارد ؛ یک مرگ و " شهیــد " ... تنهـا انسـانی است ڪہ مرگـش را هـم تبدیل ب
#خاطرات_شـهید
●کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت،
□ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
●بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!
✍راوی؛همسر شـهید
📎پ ن : برشی از کتاب یادت باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#سالروز_ولادت
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
عاشقــان را
با تعلق هـا چه ڪار ...
روز اول
عهد با خون بستهایم
گر به جـان ما
زَنـد مولا محڪ
لیتنا یٰا لَیتَنا ڪُنا مَـعَڪ ...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
186
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝