نقش سربند سرش
ثارالله ست
یعنے ڪہ سرش
نذر #اباعبدالله ست
#خداحافظ_ای_ماه
#پر_شور_و_شین😔
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_شصت_و_سوم
💠 برخورد انسانی نگهبانان ایرانی(۳)
یکی از نگهبانهای اردوگاه اسرای عراقی در ایران که به علت آشنا بودن به زبان عربی ارشد اردوگاه بوده اظهار می دارد که مافوقش بارها تاکید نموده تحت هيچ شرايطی نباید اسرای عراقی تنبیه بدنی شوند.
ایشان به یک مورد استثنایی اشاره می کند که اسیر عراقی در بیمارستان قصد ایجاد مزاحمت برای یکی از پرستاران را داشته که روایت را از زبان ایشان ملاحظه می کنیم .
🖌 یک بار در سمنان اسيری را به بيمارستان شهر برديم و اين اسير قصد مزاحمت برای يكی از پرستاران را داشت كه يكی از سربازان همراهم با قنداق اسلحه به دهان او كوبيد.
براستی اگر برخوردهای خوب جمهوری اسلامی نبود آیا یک اسیر در کشور متخاصم جرأت ایجاد مزاحمت برای پرستارش را میکرد.
آفـــتاب آمد دلیل آفـــتاب
درقسمتهای آینده به نحوه برخورد نگهبانان عراقی با اسرای بیمار ایرانی اشاره خواهم کرد
✔️ اسرای عراقی در ایران با سربازان ایرانی نگهبانشان مسابقه فوتبال برگزار می کردند و هنگام یارکشی در هر دو تیم حضور داشتند و اینجور نبود که اسرا در یک تیم و نگهبانها در تیم مقابل باشند.
یادم هست در اردوگاه ما بعد از آتش بس یک بار بین اسرا و نگهبانها که اغلب نگهبانهای بیرون اردوگاه بودند مسابقه فوتبال برقرار شد که بچه ها از ترس برخورد و تنبیه یا نتیجه را مساوی کردند یا تن به باخت دادند.
در اردوگاه اسرای عراقی در ایران مسابقه مردان آهنین برگزار می شود.
این در حالی است که اسرای ما در عراق در حد بخور و نمیر تغذیه می شدند و نای راه رفتن نداشتند.
برخورد های خوب و بشر دوستانه ایران اسلامی و بازتاب آن توسط اسرای آزاد شده عراقی که در طول جنگ بطور یکجانبه آزاد و به وطنشان بازمیگردند باعث می شود بعد از پایان جنگ ایران و عراق و حمله صدام به کویت، بیش از پنج هزار نفر از نیروهای عراقی به ایران فرار و اعلام میکنند ما نمیخواهیم با کویت بجنگیم .
آنها در بیان علت پناهنده شدنشان به ایران اظهار می دارند از اسیران عراقی برگشته از اردوگاههای ایران شنیده بودند که چگونه ایرانیها در مدت اسارت از انها میزبانی کرده اند.
خوبی هیچ وقت فراموش نمیشود .
اینها نمونههایی است از صبر راهبردی جمهوری اسلامی که امروزه شاهد بازخورد آن در همراهی ملت عراق با ملت ما در عرصه های مختلف از جمله راهپیمایی اربعین هستیم .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_هجدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 3 📿 4 📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_850_100)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
149
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_مهدی_بیدی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شیعہ داردآبرو
زیرا دلش بازینب است
آبرودارحقیقے
دردودنیازینب است
راه ماراحسین و
مقصدماڪربلاست
افتخارواعتبارمڪتب ما
زینب است.
#شهید_مهدی_بیدی
#صبحتون_شهدایی🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#انقلابی_کیست؟؟!!
□انقلابی آن نیست که غرور و خودخواهی بر او غلبه کند و حرف کسی را نشنود،
□انقلابی آن است که در کمال تواضع و فروتنی، هر حرف حقی را بپذیرد!
□انقلابی آن نیست که با شعارات تند بخواهد انقلابیگریِ خود را بر دیگران تحمیل کند،
#انقلابی آن است که احتیاج به تصدیق کسی ندارد!
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
چشمانتان را ببندید تا شهر ما را نبینید !
چشمانتان را ببندید تاگامهای لغزانمان را نبینید !
بر ما خرده مگیرید اگر نمیخواهیم وصیت نامه هایتان را مرور کنیم ...
حیرت مکنید اگر بر دوران زیبای با شما بودن ، قفل محکمی زده ایم و دیگر آرزوی
شهادت در سرمان نیست ... !!!
ببخشید ما را .... ما فراموشی گرفته ایم ... دعا کنید برایمان ...
#مردان_بی_ادعا🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
#شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید
🎙 راوی: #رحيم_پور_ازغدي
شاید جزو معدود افرادی بودیم
که تا آخرین دقایق #شهادت_شهید_برونسی
در کنار ایشون بوديم
خب ایشون آدمی نبود که
فلسفه خونده باشه
عرفان خونده باشه
فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود
یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر
یک مقدار طلبگی خونده بود
حکمت بود در #برونسی
معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت
قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت
و مکاشفاتی که داشت
که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم
که قبل از
#عملیات_بدر ایشون
گفت :
اونجا که #حضرت_زهرا به من قول داده که من #شهید می شم
و تو بچه های دیگه مشهور بود
که #حاجی_برونسي
گفته :
اگه من تو این عملیات #شهید نشم
تو مسلمونی خودم شک می کنم.
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
💠پست اینستاگرام دختر #شهید_رحیم_کابلی
.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین
پدرجان!
به تو از دور سلام!
مفتخرم به صلابت تو و راهی که سالها در آن قدومت را استوارانه برداشتی و استقامت ورزیدی و خون پاکت را، که حاصل مناجاتهای روز و شبت بود، در این راه به بهترین وجه تقدیم حریم ولایت کردی.
.
پدرم!
همرزمانت برگشتند. الحمدلله که بامعرفتها مثل همیشه استقبالشان گرم بود. دلِ خانوادهها به رفتار و نگاهِ مسئولانهی مردم گرم است.
این روزها بیش از هر زمانی از بازگشت پیکرت میپرسند. تصور مردم این است که خبر بازگشت شهدا ابتدا به خانوادههایشان میرسد. با همان نگاهِ مسئولانهی همیشگی.
بگذریم...
.
عزیزم!
یقین داشتم که آخرین بازمانده، تو خواهی بود و ایمان داشتم که مانند همیشه سربلندمان خواهی کرد. خوب میدانی که از روز اولی که با رفقایت رفتید و برنگشتید، چشمانم به در دوخته نشد. آرزویت این بود که زائرت زهرا (س) باشد و آرزوی من همان آرزوی تو بود. در تمامی لحظاتی که دعای همه رفقایت، بازگشتِ پیکرت بود و هست، دعای من این بود که شرمندهی چشمان مهدیه و زینب و فاطمه و حلما نشوم... و نشدم. الحمدلله!
.
پدر عزیزم!
تو برای من هنوز همانی که در تمامیِ سالها بودی. خودت میدانی و خودم. خیلی دوری و خیلی نزدیک...
.
چشمانم را به در نخواهم دوخت. دلخوشم به دلخوشی تو و خواستهام از خدا همان خواستهی توست که «خلافِ رای تو گفتن، خلافِ مذهب ماست».
.
خودم و همسرم و دخترانم دست بوست!
.
به امید شفاعتت
#شهید_رحیم_کابلی🌷
#زهرا_کابلی
#شهدای_خان_طومان
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_شصت_و_چهارم
💠 همراهی آسمان تکریت با اسرا
شب ششم بهمن ، هوا سرد و زیر اندازمان خاک و زمین سیمانی ، در فضایی تنگ و فشرده، گرسنگی و درد و کوفتگی ناشی از ضرب شتمها مزید بر علت که خواب را از چشمانمان بگیرد .
دیگر تمایل و فرصتی برای فکر کردن به فردایی نامعلوم نداشتیم .
اجسام نحیف بچه ها در برابر حوادث پیش رو تسلیمِ تسلیم .
اما ارادهها چون پارههای آهن ، بلکه محکم تر
امام صـادق عليه السلام می فرماید؛ مؤمن، از پاره هاى فولاد استوارتر و محكم تر است. آهن هرگاه در كوره آتش رود نرم مى شود؛ امّا مؤمن اگر كشته شود و زنده گردد سپس دوباره كشته شود ، دلش هرگز دگرگونى نمى يابد.
به هر تقدیر آن شب نیز به سرآمد.
صبح روز ششم اسفند ، برنامه این بود که بعد از حمام و تعویض البسه بین ۱۴ آسایشگاه تقسیم شویم.
در همان ابتدای صبح همه را با ضرب و شتم از آسایشگاه بیرون و به حیاط بند گسیل و در ردیف های پنج تایی نشاندند.
صبح روز اول افتتاح اردوگاه آسمان غم گرفته تکریت هم به حال زار بچه ها گریست و بارش تا عصر کم و بیش ادامه داشت .
از پشت بلندگوی آمبولانس اسامی افراد خوانده می شد و می بایست پس از گذر از میان چندین نگهبان کابل بدست به سمت چپ جایگاه که روبروی بند یک می شد به صورت منظم می نشستی.
نحوه فراخوانی اسامی هم با ایران فرق داشت و در ابتدا پس از ذکر نام فرد نام پدر و سپس نام جد یا پدر بزرگ و نهایتا به نام خانوادگی ختم می شد که این نحوه فراخوانی با زبان و لهجه غلیظ عربی در ابتدای اسارت برای اکثر بچهها آشنا نبود و باعث دردسر و مشکلاتی شده بود از جمله برای خود بنده .
نوبت به نام بنده که رسید چندین بار نام و مشخصاتم را تکرار کرد و بنده متوجه نشدم زیرا هم مشخصاتم را با غلظت و شدت بیان میکرد هم صدای پخش شده از بلندگوی آمبولانس استحضار دارید که به خودی خود چقدر مبهم و نامفهوم هست .
از طرفی حرف صاد را ضاد تلفظ و الفی نیز بر سر نام پدربزرگم حسین اضافه می کرد که واقعا نامأنوس بود .
بالاخره وقتی که دیدم کسی بلند نشد فکر کنم آقای سیفی که اغلب در طول اسارت مثل دوقلوها کنار هم بودیم تاکید کردند که نام شما را می خواند.
طرف پشت بلندگو داشت حلق و گلوی خود را پاره می کرد که متوجه شدم ای داد بی داد ، مرا میخواند.
نگهبانها که برای لحظاتی کابل هایشان در هوا مثل خط تولید کارخانه خالی می چرخید و عصبانی شده بودند و شاید هم ترسیده بودند که گم و گور شده باشم به محض روبروی شدن با بنده حسابی از خجالتم در آمدند.
یکی از کابلها با توجه به اینکه خیس باران هم بودم به جایی فرود آمد که تا پایان اسارت هرگز مشخصاتم را فراموش نکردم..
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_هجدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 13 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_850_100)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊