سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_شصت_و_پنجم
💠 اولین مواجهه با جلاد اردوگاه
بعد از فراخوانی اسامی و نشستن زیر بالکن های بند یک به نوبت در صف قرار می گرفتی جهت تحویل لباس و حمام و..
🚛 کامیونی در حد آیفا که روی آن پوش کشیده شده بود روبروی ساختمان نیمه ساز دستشویی و حمام بند یک توقف و به هر نفر یک پیراهن و زیر شلوار راحتی یک رنگ از جنس پنبه تحویل می داد .
پس از تحویل لباس با طی مسیر به ساختمان قدیمی سرویس مثلا بهداشتی واقع در بند معروف به آشپزخانه که در قسمت پنجاه و هفتم به آن اشاره کردم می رسیدی و در انتظار استحمام.
قبل از رسیدن به کامیون ذکر شده یکی از دوستان از دیگری سوال کرد آیا آب حمام گرم است ؟ که یک دفعه یکی از نگهبانها که به فارسی مسلط بود و لبه در کامیون نشسته و پاهایش آویزان کرده بود صدایش را شنید و با بیان فحشهای زشت ناموسی که لایق خودش بود گفت : فلان فلان شدها؛ مگه اینجا خونه خاله است .
و او کسی نبود جز عدنان شکنجه گر معروف اردوگاه ۱۱ که هنوز بعد از گذشت سالها یاد و نام نحسش اسرا را آزار میدهد.
هنوز چشمهایم را که بهم می گذارم و به آن لحظه می اندیشم تمام صحنه ها ، مو به مو با جزئیات جلوی چشمانم رژه می روند.
بعداز این قضیه ، وقتی بچه ها احساس کردند دشمن صحبتهایشان را می شنود سکوتی مرگبار بر صف حکم فرما شد.
👹 عدنان شکنجه گر معروف ، کیست؟
عدنان یوسف ، نگهبانی که اصالتا کُرد و بنا به اظهار دوستان به شش زبان آشنایی داشت .
قدی نسبتا بلند و هیکلی ورزیده داشت .
چشمهایی گرد که مقداری از حدقه بیرون زده بود و احساس می کردی عمدا چشمهایش را باز نگه داشته است.
دهانش نیز همیشه نیمه باز بود.
سبیلش تا چانه ادامه داشت که ترسناک می نمود.
روی پنجه پا راه می رفت و به هنگام راه رفتن هیکلش را به سمت جلو می داد و دستهایش کمی از بدنش فاصله داشت
رنگ چهره اش نیز به قرمزی متمایل و برافروخته بود.
بر خلاف سایر نگهبانها کلاه کج و قرمز رنگش که مخصوص دژبانها بود بدون رعایت نظم و بیشتر در پس سر قرار می داد.
برخوردش با سایر نگهبانها هم خوب نبود
با اینکه درجه ای نداشت اما احساس می کردی یک سرو گردن از بقیه نگهبانها بالاتر است .
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_هجدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_852_100)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
151
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_هادی_شجاع
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
○بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
○آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
○آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#سردار_شهیدم
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
می گـویند :
شهـدا رفتند تا ما بمانیم ...
ولـــی
من می گویـم :
" شهـدا رفتند تا ما هم
به دنبالـشان بـرویـم "
آری !
جـامانـده ایـم ...
دل را بایـد صـافــ کـرد !
#رزقڪ_شهـادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهدا
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم. دفعه آخر که برای #خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️
گفتم:چرا⁉️
گفت:《چون همیشه #موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را #دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).》
من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد"
گفت:《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.》
✍راوی: #همسر_شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#سالروز_شهادت 🌷
@sangarshohada🕊🕊
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 #بشنوید
●برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید : خداونـدا نه برای بهشت
و نه برای شهـادت ،
اگر تو ما را در جهنمت بیندازی
فـقط از مـا راضی باشی
برای مـا کافـی است.
#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
نگاهــم ،
رو بہ روی تو
بلا تڪلیف میماند
ڪہ از لبخند لبریزم
از گریہ فراوان . . .
📎پ ن :خادم امام زاده و هیئت بود ..
ولی همیشہ جلوی در میایستاد
معتقد بود دربانی و خاڪی بودن
برای ائمـه لطـف بیشتـری دارد ،
میگفت هرچی برای امام حسین(ع)
کوچکتر باشی بیشتر نگاهت میڪند .
#خادم_الحسین
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_امیر_سیاوشی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#امتحان مےدهند در جبهہ!
و ما خوب مےدانیم همہ #قبول شدند..
ای کاش ما هم
در امتحان بندگی، قبول بشویم...
#اللهم_الرزقنا_شهادت
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_شصت_و_ششم
💠 عدنان و علی آمریکایی جلادان اردوگاه
اکثر نگهبانهای اردوگاه سیگاری بودند ولی عدنان سیگاری نبود.
وی به زبان فارسی تسلط داشت و بنا به اظهار خودش قبل از انقلاب یکی دو بار به تهران سفر کرده بود.
حتی به ضرب المثل های فارسی هم آشنا بود
یادم هست که یکی از بچه ها را در جمع تهدید می کرد و میگفت : آن خرمایی که تو خورده ای هسته اش در جیب من است.
شخص یا اشخاصی که برای عراقی ها جاسوسی میکردند را بشدت تنبیه می کرد.
این بدان معنی نبود که عراقی ها بین بچه ها جاسوس نداشتند یا از این کار بیزار بودند بلکه صرفا نامبرده از اینکه شخصی بدون درخواست عراقی ها خودش را به آنها بفروشد ظاهر امر نشان می داد که متنفر است.
شاید هم دنبال بهانه ای بود تا افراد را شکنجه کند.
برای او فرقی نداشت ، نتیجه این بود که یک ایرانی شکنجه شود.
در اواخر ایام حضورش شنیدیم که تغییر دین داده و مسیحی شده است .
اوایل اسارت جلاد دیگری نیز بنام علی آمریکایی دوشادوش عدنان جنایت می آفرید که البته با عدنان آبشان در یک جوی نمی رفت لذا شاید برخوردش با افراد وطن فروش و ضعیف النفس بخاطر رقابت با نامبرده بوده باشد.
عدنان و علی آمریکایی نقش اصلی و مستقیم در شکنجه اسرا و شهادت شهدای غریب اردوگاه ۱۱ داشتند.
شهدای مظومی چون رضایی ـ قاسمی حیدری ـ احسانیان و... که انشاءالله اگر فرصتی شد به نحوه شهادتشان خواهیم پرداخت.
و چه عزیزان آزاده ای که زیر شکنجه های قرون وسطایی آنها جان سالم بدر بردند و تا آستانه شهادت پیش رفتند و امروزه چه بسا نام و یادشان فراموش گشته است .
علی آمریکایی نیز مانند عدنان دارای قدی بلند و هیکلی بزرگتر و چون موها یش زرد و بور بود و از طرفی بر خلاف سایر نگهبانها لباس خال پلنگی می پوشید بچهها البته بین خودشان او را علی آمریکایی و یا علی پلنگی خطاب می کردند.
وی همیشه آستین هایش را بالا می زد و دائم بچه ها را با القاب زشت خطاب می کرد .
وی به اتفاق عدنان از نیروهای بعثی محسوب می شدند و تقریبا عرف معمول ارتش بعثی را رعایت نمیکردند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_هجدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 7 📿 8 📿 9 📿 10 📿 11 📿 12 📿 19 📿 20 📿 21 📿 22 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_852_100)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے 🌸🍃
152
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_محمد_محمدی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝