#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-1
🔹 چکیده:
درباره فقه و نسبت آن با تمدن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی هیچ نسبتی میان این دو برقرار نمیبینند. گروه دیگری قائل به نسبتی حداقلی فیمابین فقه و تمدن بوده و گروهی نیز فقه را شرط اساسی تمدنسازی قلمداد میکنند. سنجش نسبت فقه و تمدن با دو نگاه قابل بحث و بررسی است. در یک نگاه فقه موجود مورد مطالعه قرارگرفته و نسبت آن با تمدن سنجیده میشود؛ در نگاه دیگر اما، فقه مطلوب مطمح نظر بوده و با نگاه به آن نسبت فقه و تمدن مورد بررسی قرار میگیرد. مقاله حاضر نگاه اول را نصب العین قرار داده و به بررسی نسبت فقه موجود با مقوله تمدن و تمدنسازی پرداخته است. حاصل اینکه با رصد کتب، ابواب، مسائل و موضوعات مختلف فقه موجود، نسبتی وثیق بین آن و مقوله تمدن به دست میآید. گرچه نمیتوان ادعا کرد نظامهای اجتماعی مورد نیاز تمدن مستقمیاً و بتمامه در فقه فعلی موجود است، اما وجود چارچوبهای اصیل و ساختاری تمدن در فقه موجود قابل انکار نیست. دیگر اینکه نظامسازی و بالتبع تمدنسازی از طریق فقه، به گونهای که بتوان مستقیماً نظامهای مورد نیاز تمدن را از فقه استخراج کرد، در گرو تشکیل و تدوین فقه حکومتی است.
🔹 واژگان کلیدی:
فقه سنتی، فقه حکومتی، تمدن، نظامهای اجتماعی، نسبتهای فقه و تمدن
🔹 مقدمه:
یکی از موضوعاتی که نیازمند بحث و بررسی جدی است، مسأله «فقه و تمدن» یا ارتباط «فقه و تمدنسازی» و «بررسی نسبت بین فقه و تمدن» است.
به عبارت دیگر، این پرسش که: «نسبت میان فقه و تمدن چیست؟» یکی از مهمترین پرسشها در حوزه فقه و معارف دینی است.
🔹 در سالهای اخیر، بخاطر طرح شبهات و ابهاماتی درباره قلمرو دخالت دین در زندگی انسان، بویژه در بخش اجتماعی و حکومتی آن و نیز رخ نمودن برخی دیدگاههای سکولاریستی، فقه و معارف اسلامی متهم به ناتوانی در عرضه نظامهای مورد نیاز جامعه انسانی گشته است و ما شاهد تکرار پرسشهایی از سنخ پرسش از نسبت میان فقه و تمدن هستیم، که آیا فقه، توانایی ارائه نظامهای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، و در کل توانایی تاسیس و تغذیه یک «تمدن» را دارد یا خیر؟
🔹 این بحث تاکنون با عناوین مختلف و به صورت پراکنده در پیشینه معارف و منابع دینی وجود داشته و اندیشمندانی به طور جسته و گریخته به بررسی و نقادی در این باره پرداخته اند. اما تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، این بحث جدی تلقی نشده و به جایگاه حقیقی خویش بار نیافته بود. پس از انقلاب موضوعاتی همچون حکومت دینی، فقه سیاسی، فقه حکومتی، فقه پویا، نسبت دین و حکومت، نسبت فقه و حکومت، فقه و نظام سازی، فقه و تمدنسازی و مباحثی از این دست در حوزه اندیشه عالمان دینی مطرح شده، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و نظریههای مختلفی درباره آنها بیان شد. تحلیل و ریشهیابی عدم رشد این مباحث، خصوصاً بحث مناسبات فقه و تمدن و نقش فقه در تمدن سازی، در تاریخ معارف دینی، خود بحث گستردهای است و بیش از آنکه به عناصر افراد و عملکرد آنها مربوط باشد، به اوضاع اجتماعی و مراحل تاریخ تکامل بشری مرتبط است.
🔹 پیداست که پاسخ به این پرسش بر اساس هر برداشت و دیدگاهی که باشد، بر شناخت فقه و تمدن و نوع تعریفی که از این دو ارائه میشود، استوار است. از پرسش یاد شده، دو پرسش دیگر رخ مینماید: فقه چیست؟ تمدن کدام است؟ اگر به این دو پرسش، پاسخ صحیح گفته شود، پاسخ سوال یاد شده نیز بدست خواهد آمد. پیداست که چگونگی پاسخ نیز به نوع پاسخ به این دو سوال برمیگردد.
🔹 بدین منظور، پس از تعریف مفاهیم بنیادین و سپس بررسی دیدگاههای مختلف در رابطه با نسبت فقه و تمدن، مناسبات فقه سنتی و تمدن را به کاوش نشستهایم.
@salmanraoofi
ادامه👇👇👇
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-2
🔷 کلیات
1.فقه
واژه فقه در لغت به معنای فهمیدن، دانستن، ادراک و علم آمده است. اما آنچه که از تصریح لغویان و کاربردهای واژه فقه پیداست، معنای فقه، اخص از مطلق فهم و دانستن است و منظور از آن علم و دانستنی است که با تامل و دقت همراه باشد. در اصطلاح نیز، فقه به معانی ذیل آمده است:
🔹 اصطلاح عام:منظور همه معارف و احکامی است که از طرف خداوند نازل شده، چه در زمینه اعتقادی و اخلاقی و چه در زمینه فروع عملی.
🔹 اصطلاح خاص:منظور از آن احکام شرعی و فرعی عملی است که عبادات، معاملات، مسایل حقوقی، کیفری، تجاری و غیره را شامل میشود و امروزه بخشی از آن در رساله های عملی به صورت فتوا دیده میشود.
🔹 به معنای علم فقه:در این اصطلاح فقیهان، در طول تاریخ فقه و سیر تطور آن، معانی متعددی برای فقه بیان کردهاند که از میان آنها، این عبارت از شهرت بیشتری برخوردار است: الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه؛ فقه، علم به احکام شرعی فرعی از روی ادله تفصیلی است.
2.فقه حکومتی
فقه حکومتی نگرشی کل نگر و ناظر بر تمام ابواب فقه است. در این نگاه، استنباط های فقهی باید براساس فقه اداره نظام اجتماعی انجام شود و تمامی ابواب فقه ناظر به امور اجتماع و اداره کشور باشد. از این رو گسترهای که در فقه حکومتی مورد بحث قرار میگیرد، تمامی ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زیرا اجتماع و نظام اسلامی، شئون و زوایای مختلفی دارد؛ مباحثی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، سیاست، امور بینالملل و مسائلی از قبیل مسائل نظامی، انتظامی، خانواده، احوالات شخصیه و تمامی مسائل مربوط به زندگی بشری در مقوله مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی که فقیه میبایست همه آن مسائل را بنابر رفع نیازهای اجتماع و نظام اسلامی مورد بررسی قرار دهد.
3.تفاوت فقه حکومتی با فقه سیاسی و فقه سنتی
فقه حکومتی، چنانکه برخی پنداشته¬اند به معنای بخشی از فقه و یا فقه احکام حکومتی و یا فقه سیاسی نیست، بلکه نگاهی حاکم و وصفی محیط بر تمام مباحث فقه -از طهارت تا دیات و مسائل مستحدثه- است. در حالیکه فقه سیاسی، نه یک نگاه و وصف، که تنها بخشی جزئی از فقه است که میتواند مصادیق فردی و غیر حکومتی نیز داشته باشد.
مسئله مهم دیگر بیان وجه تمایز فقه حکومتی از فقه سنتی (فردی) است. اولین تفاوت فقه سنتی و فقه حکومتی، تفاوت در نوع نگاه به مسائل است. با این توضیح که در فقه حکومتی به دست دادن احکام الهی در همه شئون یک نظام و حکومت الهی مدنظر است و به همه احکام فقهی با نگرش حکومتی نظر میشود و تاثیر احتمالی هر حکمی از احکام در کیفیت مطلوب اداره نظام و حکومت ملاحظه میگردد. اما در فقه سنتی و فردی، موضوعات و مسائل، با نگاه به فرد و به دور از هرگونه ملاحظه حکومتی و نه به عنوان عضوی از یک جامعه، بلکه مستقلاً و منحاض از آن، مورد استنباط قرار میگیرد. دومین تفاوت عمده فقه سنتی و حکومتی، تفاوت در موضوع است. با این بیان که موضوع فقه سنتی، «افعال مکلفین» و موضوع فقه حکومتی، «افعال مکلفین و جامعه» است.
🔹 توضیح اینکه نگرش فردگرایانه به فقه و نیز دور بودن آن از صحنه جامعه و حکومت، موضوع فقه سنتی را در افعال مکلفین منحصر نمود و مسائل مربوط به شئون حکومت و نظام اسلامی در حاشیه باقی ماند. علاوه اینکه افعال مکلفین نیز با نگاه فردی سامان یافت.
4.جایگاه و رسالت فقه
اسلام دین خاتم است و در همه اعصار پاسخگوی نیازهای دینی انسان است. در این میان آن بخش از اسلام که نمود عینی بیشتر و تاثیر ملموستری در زندگی انسان دارد، بخش قوانین، مقررات، هنجارها و ناهنجارهای عملی اسلام است و رسالت مهم فقه در همین جا آشکار میشود، چرا که فقه عهدهدار تبیین این مقررات و احکام است. به دیگر بیان فقه مجموعة احکام عملی اسلام است که وظيفة «ارائة طريق» در تمامی حوزههاي تمدنی، اعم از حوزههاي فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، حقوقی، تربیتی، عبادی و ... را بر عهده دارد و با قدمت تاريخي خويش، گسترهاي بس سترگ را شامل میشود.
🔹 یکی از فقهای معاصر، در توصیف فقه و جایگاه آن در میان علوم و معارف اسلامی مینویسد: علم فقه در میان معارف و تعالیم دینی دارای جایگاه ویژهای است، چراکه ترسیم کننده شیوههای زندگی در صحنه های گوناگون آن است، تبیین کننده مناسک و عبادتها، معاملات، حلال و حرام، نظام ازدواج، میراث، چگونگی قضاوت و رفع خصومتها و درگیریها و غیر اینها است و بطور خلاصه فقه راه و روش یگانه و برنامه دقیق برای زندگی فردی و اجتماعی مسلمان است.
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌
فقه معطوف به تمدن-3
🔹 آنچه بر اهمیت این رسالت میافزاید این است که اسلام دین جاوید الهی است و برای زندگی انسان در همه عصرها و برای همه جوامع اعم از مدرن و سنتی، توسعه یافته و توسعه نایافته، قوانین و مقررات دارد، هر چند تمام آنها بطور صریح بیان نشده و نیازمند کشف و استخراج میباشد.
🔹 وظیفه مهم فقه آن است که تمامی احکام و مقررات مورد نیاز جامعه انسانی در تمامی جنبهها را در هر عصر و زمانی، متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی و نیازهای واقعی انسان، ارائه داده و به صحنه زندگی وارد نماید.
🔹 خلاصه اینکه رسالت فقه تبیین قوانین و باید و نبایدهای دین در صحنه زندگی فردی و اجتماعی انسان، جهت عمل نمودن به آنهاست و غایت آن دستیابی به پیامدهای دینمداری و التزام به شریعت است که همان کسب کمالات روحی و معنوی و رسیدن به قرب الهی است.
5.تمدن
از لحاظ لغوی واژه «تمدن» معانی مختلفی را در برمیگیرد، اما اصلیترین معنایی که محققان بر آن اتفاق نظر دارند، شهرنشین شدن و اقامت در شهر (مدنیّت) است. پژوهشگران درباره تعيين ريشه لغوي كلمه «مدنيت»، اختلاف نظر دارند؛ برخي آن را به «مدن» به معناي اقامت گزيدن در مكاني، باز ميگردانند. برخي ديگر آن را به «دان» باز ميگردانند كه ريشة واژة دين و به معناي خاضع شدن و اطاعت نمودن است. بر همین پایه، این کلمه معادل واژه «شهرآیینی» و به معنای «حسن معاشرت» است. این واژه از کلمه لاتین «civilis» که برگرفته از «Civis» یا «Civitais» میباشد، مشتق شده است. بنابراین در فرهنگهای لغت، زندگی «متمدن» در برابر زندگی بربرهای وحشی که فاقد زندگی شهرنشینیاند، به کار برده میشود.
🔹 در باب مفهوم تمدن نیز با تلقیهای گوناگونی روبرو هستیم که این تفاوتها اغلب به دلیل وجود رویکردهای مختلف در تعاریف است. اصطلاح تمدن از قرن هجدهم و در عصر روشنگری پدید آمد، هر چند واقعیت آن از گذشته موجود بوده است. در یک معنا تمدن با فرهنگ مترادف پنداشته شده است. طبق این انگاره تمدن یا فرهنگ عبارت است از ترکیب پیچیدهای شامل علوم، اعتقادات و هنرها، اخلاق و قوانین وآداب و رسوم و عادات و اعمال دیگری که بوسیله انسان در جامعه به دست میآید. نمود جلوههای مادی فرهنگ و تجسم آن در شهرنشینی از دیگر از دیگر معانی فرض شده برای تمدن میباشد.
🔹 دیدگاهی دیگر، برای تمدن، معنایی فراگیر قائل است. بر اساس این دیدگاه علاوه بر جنبه نرم و فرهنگی حیات اجتماعی، مجموعه عناصر اقتصادی، سیاسی، تکنیکها، سازمانهای اجتماعی و خلاصه جنبههای سخت نیز در گستره تمدن جای میگیرند. طبق این نظر تمدن عبارت است از: مجموعهای از پدیدههای اجتماعی که قابل انتقال بوده و جنبههای مذهبی، اخلاقی، زیباشناسی، فنی-علمی مشترک در یک جامعه یا چند جامعه مرتبط با یکدیگر را به خود میگیرد.
🔹 در نگاه دیگری –که صحیحترین دیدگاه به نظر میرسد- به مجموعه بزرگی از نظامهای اجتماعی (سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، عبادی و ...) که از نظر جغرافیایی واحد کلانی را در یک قلمرو پهناور در برمیگیرد، و فرهنگی واحد بر تمامی اجزای آن سیطره دارد، تمدن اطلاق میشود. طبق این تعریف، تمدن چیزی جز تشکیل و تلفیق نظامهای اجتماعی، تحت سیطره فرهنگی خاص (مثلاً فرهنگ اسلامی) نیست. بر اساس تعاریف فوق، میتوان به چند ویژگی مفهوم تمدن اشاره نمود:
الف) تمدن آنچنان که از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان (civis) و شکل وصفی آن (civilis) مشتق میشود، متقوّم به شکلگیری نظام اجتماعی قانونمند است.
ب) گستره یک تمدن به مراتب بیشتر از یک حکومت و بالطبع عمر طولانیتری از عمر حیات اجتماعی یک جامعه خاص دارد.
ج) تمدن یک جنبه سخت و یک جنبه نرم دارد. فرهنگ به عنوان جنبه نرم یک تمدن، زیربنای ساخت یک تمدن است که به طور یکسان بر تمامی اجزای آن نظارت و سیطره داشته و آنها تحت تاثیر خود دارد. به عبارت دیگر بُعد عقلانیت یک تمدن –که اساس یک تمدن است- بازگشت به بعد فرهنگی آن دارد. البته تمدن تنها به این جنبه نباید خلاصه شود، بلکه جنبه های سخت تمدن همچون ساختارها، محصولات و ... هم مطرح میباشد.
د) هر تمدنی دارای نظامات اجتماعی متعددی میباشد که اساساً همین نظامات هستند که تمامیت یک تمدن را محقق میسازند، مانند نظامهای حقوقی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی و دیگر نظامات کلان و خرده نظامات که به صورت هماهنگ و تحت سیطره فرهنگی خاص (مثلاً فرهنگ اسلامی در تمدن اسلامی) تعیّن بخش میباشند.
ذ) چنانکه گذشت، شکل گیری یک تمدن محصول وجود و هماهنگی نظامات اجتماعی مختلف و خاصی است که در صورت فقدان و یا ناهماهنگی و یا عدم مشروعیت و مقبولیت اجتماعی، هرگز تمدنی شکل نخواهد گرفت.
@salmanraoofi
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-4
6.مولفه های تمدن
🔹 برای تمدن مولفههای مختلفی ذکر شده است. در یکی از دیدگاههای مشهور، بر نظام های مختلف اجتماعی از قبیل نظام اقتصادی، نظام حقوقی، نظام تربیتی، نظام سیاسی و دیگر نظامات خرد و کلان اجتماعی مانند نظام خانواده و... به عنوان ارکان و سازه های مهم تمدنی تاکید شده و این نظامها را با حاکمیت و نظارت فرهنگی خاص، در صورتبندی ساختار تمدن ضروری دانسته اند. از دیگر سازه های اصلی تمدن، نظام دینی (نظام باورهای جمعی) است. در کنار نظام دینی، نظام اخلاقی تمدن نیز در شکل گیری تمدنها بسیار موثر است. دیگر از نظام های مهم تمدنی که در هر تمدنی نقش آفرین بوده، نظام معنوی و عبادی تمدن است که در قالبهای مختلف مراسم و مناسک دینی و گاه در قالب های دیگری همچون حرکت های عرفانی و صوفیگرانه، حرکتهای زاهدانه و راهبانه، و یا حتی جنبشها و جریان های اجتماعی و مذهبی، ظاهر میگردد. نظام معنوی و عبادی، ناظر به نظام گرایشها، بینشها و کنشهای روحی و باطنی یک تمدن است که از رهگذر آن نیازهای روحی و نیازهای روانی جمعی و تمدنی تامین میشود. نکته مهم دیگر در باب سازههای تمدنی، توجه به جایگاه افراد جامعه در شکلگیری تمدن است. چنین نیست که اگر بر تمدن تاکید میشود و یا نظام های مختلف اجتماعی مانند نظام سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تربیتی، عبادی و ... مورد تاکید قرار میگیرد، جایگاه افراد و سهم آنها در شکل گیری تمدن نادیده گرفته شده باشد.
خلاصه اینکه هر تمدنی متشکل از مجموعهای از نظامهای اجتماعی، همچون نظام اقتصادی، نظام حقوقی، نظام تربیتی، نظام عبادی و همین طور نظام سیاسی است و اساساً همین نظام ها هستند که تمامیت یک تمدن را شکل میدهند.
🔹 با برشمردن، موارد فوق، سوال اصلی تحقیق به طور شفاف تری خود را مینمایاند: آیا فقه توانایی تاسیس تمدن و یا حداقل تولید بخشی از نظامهای تمدنی و یا توانایی تامین نرمافزاری و سختافزاری یک تمدن را دارد یا خیر؟
🔹 با رصد و مطالعه سازه ها و مولفه های تمدنی، آنچه در باب نسبت فقه و تمدن میتوان ادعا کرد، نظام سازی فقه در راستای تکمیل سازههای مختلف تمدن است. به بیان دیگر، اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که فقه شیعه توانایی تولید و تاسیس نظامهای مختلف اجتماعی، اعم از حقوقی، سیاسی، اقتصادی، عبادی، تربیتی و ... را دارد، به جایگاه رفیع و نقش عمیق فقه در باب تمدن سازی پی خواهیم برد.
@salmanraoofi
ادامه در زیر👇👇👇
#فقه_و_تمدن
#مناسبات_فقه_و_تمدن
#عباسعلی_مشکانی_سبزواری
🔅🔅🔅
📌 فقه معطوف به تمدن-5
✳ دیدگاههای مختلف در رابطه با نسبت فقه و تمدن
قبل از هر چیز، بیان دیدگاههای مختلف در باب نسبت فقه و تمدن، حالت دقیق و روشنتری به فضای بحث خواهد داد. درباره تمدن و نسبت فقه با آن، گسترهای از نظریات متصور است که به اجمال آنها را در سه دسته میتوان خلاصه کرد:
1.انکار نسبت فقه و تمدن
🔹 گروهی رابطه بین فقه و تمدن را نفی میکنند و معتقدند اصولاً مقوله تمدن و مقوله سرپرستی اجتماعی با مقوله فقه بیگانه است و فقه ارتباطی با مقوله تمدن، حیات اجتماعی و تکامل معیشت ندارد. این گروه از تمدن و تمدن سازی تفسیر خاصی داشته، آن را عهده دار معیشت و فقه را عهدهدار سعادت میدانند و هیچ ارتباطی بین معیشت و سعادت برقرار نمیبینند. از نظر این گروه، حتی اگر فقه در گوشهای از معیشت دخالت کند، آن دخالت عرضی است و جزو مقولات حقیقی فقه نمی آید. به بیان دیگر، اگر فقه در امور تمدنی و اجتماعی نظری داشته باشد، این اظهار نظر بالعرض است و در واقع فقه از موضوعی از سخن گفته که از جنس خودش نیست.
🔹 اصل تفکیک بین مقولات بالذات و بالعرض یک نظریه غربی و وارداتی است که برخی از اندیشمندان مسلمان با پیروی از آن، مقولات دینی را به دو دسته تقسیم کرده اند: مقولات مربوط به سعادت که ذاتی دین و مقولات مربوط به معیشت که بیرون از سعادت و از مباحث عرضی دین است. این نگاه به فقه نیز تسرّی پیدا کرده است.
🔹 نگاه دیگری نیز در بین است که اساساً ارتباط بین دیانت و سعادت را نیز منقطع دانسته و بر این باور است که بشر برای رسیدن به سعادت، نیازمند دیانت نیست، چه اینکه در نگاه این دسته، سعادت، تنها سعادت در معیشت است که آن هم با عقل جمعی و بشری قابل دستیابی است و به قانون و برنامههای وحیانی و الهی (که در لسان ما همان فقه است) نیازی نیست. این نگاه، نگاه مادیگرایان و منکرین اصل شریعت است. اما موضوع بحث ما اندیشمندان مسلمانی هستند که اصل فقه و شریعت را قبول دارند، اما ضرورت آن برای مقوله معیشت را قبول نداشته، رابطه بین سعادت و معیشت را منقطع میدانند، در نتیجه رابطه بین دین و دنیا و بالتبع نسبت بین فقه و تمدن را منتفی میدانند.
🔹 طرفداران این نظریه معتقدند که فقه و سعادت به هم گره خردهاند و مقوله تمدن و معیشت نیز در هم آمیختهاند و این دو کاملاً دو حوزه مستقل دارند. سعادت به عهده فقه و تکامل معیشت به عهده تمدن است و تمدن برخاسته از خرد خود انسانهاست؛ یعنی شیوهها و آیین مهندسی اجتماعی و رهبری جامعه در امور معیشتی و اجتماعی از خرد مستقل بشر تغذیه میکند.
@salmanraoofi
ادامه در زیر👇👇👇