eitaa logo
کانال کمیل 🇮🇷
6.4هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
123 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Montazermontaghem135 @Ashena_bineshan ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر قشنگه که تا حالت بد میشه تا دلت میگیره تا از آدما خسته میشی میری سمت اربابت... باهاش حرف میزنی؛ میگی ببین آقا جان تا خراب میشم میرم مداحی گوش میدم برات اشک میریزم... تنها تو خریدار اشکامی... هیچ کس برام نمونده! و همچنان تویی اقای نوکر رو سیاه...!!
هی‌ نگو من‌ گناهکارم منو قبول‌ نمیکنه، روم‌ نمیشه‌ با خدا حرف‌ بزنم..! به‌ قول استاد‌ دولابی مال‌ بد بیخ‌‌‌ ریش‌ صاحبشه، تو مخلوق خدایی..!
شبتون مهدوی یا علی
کانال کمیل 🇮🇷
🌷باسلام و عرض ادب خدمت تمامی عزیزان حاضر در کانال کمیل❤️ 🌹رفقا شما میتونید طریقه آشناییتون باشهدا و
🌷 دلنوشته‌ای‌خطاب★به‌علمدارکمیل شهیدابراهیم‌هادی★ سلام داداش ابراهیم🖐🏻می خوام از ته دل و صمیم قلبم باهاتون حرف بزنم🌱داداش! راستشو بخوای بهتون حسودیم میشه😅بخاطر نجابت و کنترل نفسی که داشتے، بخاطر شهیدبودنت،از همه مهم تر بخاطر اخلاصت و اینکه الان مهمون اهل‌بیت‌ هستے🌟💫خوش به حالت🌿شڪ ندارم که رمز این همه خوب و فوق العاده بودنت اخلاص داشتن توی تمام لحظه های زندگیته💗داداشے!میشه از حضرت زهرا(س) بخوای که نامه شهادت منم امضا کنه🙏🏻خودت که میدونی، از وقتی با شما و چادرم آشنا شدم بزرگ ترین هدف زندگیم شده ♡شهادت♡،برای رسیدن به هدف بزرگے که دارم به کمک شما خیلی نیاز دارم🙃 حضرت زهرا(س) رو دیدی بهش بگو تا آخرین لحظه‌ی زندگـیم چادرش روی سرم میمونہ💜داداش عزیزم،امیدوارم که یه روزی به منم بگن"شهیده"و باعث افتخارتون بشم. برادرعزیزم ان شاءالله یه روزی بتوانم تموم خوبی های که در حقم کردی رو جبـران‌کنم💞مطمئنم که کمک می کنے و حتماااااا به آرزوم میرسم❤️خدا که حافظت هست،اما به رسم معمول میگم خدانگہدارت باشه برادر عزیزتر از جانم🌺💚
کانال کمیل 🇮🇷
🌷باسلام و عرض ادب خدمت تمامی عزیزان حاضر در کانال کمیل❤️ 🌹رفقا شما میتونید طریقه آشناییتون باشهدا و
🌷 سلام تشکر میکنم از کانال خوبتون من در تمام دوران نامزدی هیچ گونه اختلافی با خانواده همسرم نداشتم ولی متاسفانه در روزهای نزدیک به عروسیم یک سری مسائلی پیش اومد که متاسفانه منجر به بحث بین ما شد و من خیلی از این بابت ناراحت بودم به مزار شهدای گمنام رفتم و از دوشهید گمنام خواستم که بین من و خانواده همسرم پادرمیانی کنن و تا آخر زندگیم دیگه هیچ کدورتی بین ما پیش نیاد که الحمدلله همین طور هم شد من همون روز با خانواده همسرم آشتی کردم و به خواست خدا و شهیدان دیگه هیچ بحثی بین ما رخ نداده
یَدُ الله‌ فَوقَ‌ اَیدیهَم این‌ آیه میدونی‌ یعنی چی!؟ یعنی بندہ‌ ی من! نگران فردا‌یت‌ نباش…از آدم‌ ها دلگیر‌ نباش! کاری از‌ آنها‌ بر‌نمی آید تا‌ من‌ نخواهم‌ برگی از‌ درخت‌ نمی افتد...
🌷یک روز وقت نماز مغرب وعشابود که صدای زنگ آمد.من به طرف تلفن رفتم.تلوزیون روشن بود و صدای اذان می آمد.انصاری وضوگرفته وروی سجاده اش نشسته بودتانمازبخواند. 🌷گوشی را برداشتم.آقایی مودبانه گفت: آقای استاندار تشریف دارند؟منکه انصاری را می دیدم،گفتم:بله اینجا هستند.درهمان حال آن آقاگفتند: آقای رییس‌جمهور با ایشان کار دارند ومن هم فورا گفتم:علی گوشی رابگیر،آقای بنی صدر باشماکار دارند. در این اثناکه کمتر از یک دقیقه طول کشید،من مرتب به علی میگفتم آقای رییس‌جمهور باشماکاردارند. 🌷آن طرف صدای آقای بنی صدر راشنیدم،فوراگفتم:علی آقای رییس‌جمهور پشت خط هستند.این رابنی صدرهم شنید؛اماعلی حاضر به آمدن پای گوشی تلفن نبود وباصدای بلندگفت:به آقای رییس‌جمهور بفرمایید وقت نماز است عجلو بالصلاه قبل الفوت،عجلو به التوبه قبل الموت.بعدازنمازخودم باایشان تماس خواهم گرفت.او بلافاصله قامت بست ونمازش را شروع کرد. 🌷بنی صدر که صدای انصاری را شنیده بودباحالت عصبانی گفت:بگویید متشکرم و محکم گوشی رابه سرجایش کوبید. ✍راوی: همسر شهید استاندار انقلابی گیلان به دست منافقین به شهادت رسید
می‌خواستند عکس یادگاری بگیرند، حاج قاسم از ماشین پیاده شد، یک خانم با حجاب نامناسب خواست عکس بگیرد با او هم عکس گرفت. گفت: باور نمی‌کردم با من هم عکس بگیرید از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم...
پسر فوق‌العاده بامزه و دوست داشتنی بود. بهش می گفتند «آدم آهنی» يک جای سالم در بدن نداشت. يک آبكش به تمام معنا بود. آن‌قدر طی اين چند سال جنگ تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجای بدنش می‌گذاشتی جای زخم و جراحت كهنه و تازه بود. اگر كسی نمی‌دانست و جای زخمش را محكم فشار می داد و دردش می آمد، نمی‌گفت‌ مثلا ً آخ آخ آخ آخ آخ يا درد آمد فشار نده بلكه با يک ملاحت خاصی عملياتی را به زبان می آورد كه آن زخم و جراحت را آن‌جا داشت. مثلاً كتف راستش را اگر كسی محكم میگرفت می گفت: +آخ بيت‌ المقدس و اگر كمی‌ پايين‌ تر را دست می زد می‌گفت: +آخ والفجر مقدماتی‌ و همين‌ طور آخ فتح‌ المبين آخ كربلای پنج و...... تا آخر بچه‌ها هم عمداً اذيتش مي‌كردند و صدايش را به اصطلاح در می آوردند تا شايد تقويم عمليات‌ها را مرور كرده باشند.😂
ناراحت بود ... بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتی؟! گفت: خیلی جامعه خراب شده، آدم به گناه می افته! رفیقش گفت: خدا توبه رو برای همین گذاشته و گفته که من گناهاتون رو می‌بخشم. محمدحسین قانع نشد و گفت : «وقتی یه قطره جوهر می‌افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی ولی آینه کدر میشه...»
✅یک فرمانده هم بود که...👇 فکش اذیتش می کرد.  باید عکس می گرفت. عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر ببیند. وسط راه غیبش زد. توی راهروهای بیمارستان دنبالش می گشتیم.  یک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا . یک پیرمرد را. ✅یک شهردار هم بود که...👇 شهردار که بود ، به کار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سرو صدا... ، طوری که خودشان نفهمند! 🌷شهید مهدی باکری🌷