| 💢این راز بماند برای اهلش ▪️دوربین را که روی سه پایه می‌دیدند، جلو می‌آمدند و می‌گفتند که با ما مصاحبه کنید. 🔻موضوع ما چیز دیگری بود اما نه نمی‌گفتیم و مصاحبه می‌گرفتیم. ▪️یکی‌شان گفت که من از یک روستا در سیستان آمده‌ام و بسیار راه طولانی‌ای را تا اینجا پشت سر گذاشتم، حتما از من مصاحبه بگیرید. 🔻دوربین را آماده کردیم و به او اشاره زدیم که اگر آماده هستی شروع کنیم لحظه‌ای درنگ کرد و بعد گریه افتاد و نتوانست حرف بزند و رفت. ❓کمی در تفکراتم به عقب رفتم، این سوال در ذهنم پدید آمد که چرا نمی‌توان از این سفر سخن گفت؟ ▪️فقط می‌توان در آنجا بود، نفس کشید و لذت برد. 🔻 وقتی از شخصی می‌خواهی در مورد دریافت خود حرفی بزند، نمی‌داند چه باید بگوید. 💠به نظر این سفر پر است از تجلیاتی که نور امام (ع) در آن ظهور میابد و شرح این حال را نمی‌توان به زبان آورد؛ نوعی ادراک که فقط برای مُدرِک آن قابل فهم است و انگار اجازه بیان را ندارد و فقط گریه می‌کند و در نهایت می‌رود. ▪️او می‌داند چی دریافته و تو هم که در مقابلش هستی احوالش را در می‌یابی اما نه تو می‌توانی بگویی و نه او. 🔻شاید این یک راز است و باید برای اهلش به همان حالت سر به مهر بماند. ▪️حتی دوربین هم از ثبت و ضبط آن حس و حال عاجز است و این چه اوضاعیست را کسی نمی‌داند. 🔻مگر می‌شود تمام معنای یک لحظه بوییدن عطر خوشبویی را در قالب الفاظ بیان کرد و یا تمام لذت دیدن چهره دلربای معشوق را در قاب یک عکس به تصویر کشید. ▪️گمانمان این است که نمی‌شود و این راز بماند برای اهلش؛ خدا کند که ما هم اهلش بشویم. ▪️بعد از مدت‌ها که نمی‌دانستم چه باید بنویسم، عاقبت نوشتم. ✍️مصطفی گودرزی 👇به [مدرسه تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava