پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می‌کرد. ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می‌کرد. من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم. هر گاه در مورد درسی که می‌خواندم، اظهار نظر می‌کردم، پدرم خیلی خوشحال می‌شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم، می‌گفت تو مجتهدی و قدرت استنباط داری. با برادرم مباحثه می‌کردم. پس از مباحثه پدرم ما را به اتاق خود می‌خواند، از ما پرسش می‌کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم، برایمان توضیح می‌داد. ... به خاطر هیبت و جدیت پدر در اثنای درس و مذاکره، من و برادرم بر سر اینکه کدام دورتر از پدر بنشینیم، با هم کشمکش داشتیم! بی‌شک این تندی و خشم پدر هر‌چند جنبه‌هایی منفی داشت، اما منکر جنبه‌های مثبت آن نمی‌توانم بشوم؛ زیرا این سختگیری ما را منضبط بار آورد. @t_manzome_f_r مجموعه تبیین منظومه فکری رهبری