🔻 رقص‌های بی‌جشن (یادداشتی از در ) ▪️ «... به عقیدۀ نگارنده، بهترین داستان این مجموعه، داستانِ «زندگی عادی‌ست» محسوب می‌شود. داستانی دارای ماجرا و ایده؛ ایده‌ای که از نظر روایی، به‌خوبی و باکیفیت، قابل تعریف کردن است. به اندازۀ کافی تعلیق دارد تا مخاطب آن را دنبال کند و حتی به دیگری پیشنهاد بدهد که این داستان بسیار کوتاه را حتماً بخواند. در عین حال شخصیت‌های خاکستری دارد؛ نه از جنس کلیشه‌ها، بلکه یک زن و شوهر با زندگی کارمندی ـ در آن بازۀ زمانی زندگی مرفهی محسوب می‌شود ـ که در یک آن، تصمیمی بزرگ می‌گیرند و در کش و قوس اتفاقاتی جالب و به‌یادماندنی، از پس تصمیمشان به‌خوبی برمی‌آیند. دخترِ چادری و ساکش در حد یک «شخص» یا حتی جزئی از فضای داستان بودند. شخصیت و عملشان در داستان تأثیر نداشت. عنوان داستان هم هوشمندانه و جذاب انتخاب شده؛ وقتی در عنوان داستان بخوانیم که «عادی است» یعنی «عادی نیست» و این کنجکاوی، به تعلیق داستان کمک می‌کند...» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9965 ☑️ @ShahrestanAdab