#ملاقات_کوه ۲
اولین اتاق خیلی خاص بود
جانباز عزیز قطع نخاع از گردنی ،در اتاق روی تخت خوابیده بودند
دستها بی حرکت کنار بدن...
به سختی سرشون را بالا آوردند تا به ما خوش آمد بگویند...
و بعد عذرخواهی کردند که بخاطر نفس تنگی نمیتونند خیلی صحبت کنند😭😭
بغض گلوی همه را می فشرد..
اولین نکته ای که عزیز دلمان گفتند: دعا برای سلامتی رهبر انقلاب بود
وای خدای من!
دقیقا مثل پدرجون بودند هر وقت برای سلامتی شون دعا میکردیم میگفتند: من کیم؟ برای امام زمان و رهبر دعا کنید💔
جانباز عزیز از امام زمان میگفتند و آرام آرام اشک از کنار چشمان شون می ریخت
چه جلسه ای بود
می گفتند: خدا را به حضرت زهرا قسم بدید که آقا بیایند
ما گفتیم: شما هنگام ظهور،فرمانده حضرت هستید
با حالتی عجیب گفتند: «من بیچاره کی هستم...
شهید عبداللهی باید دستمون را بگیرند»
و من با خود زمزمه میکنم اگر شما لایق نیستید پس کی لایق این مقام هست؟
هر اتاق یک مجلس روضه بود
خدا میدونه که دلمون نمیخواست از اتاق بیرون بریم
خاک بر دهان من که این سربازان همیشه آماده را از نفس افتاده خواندم😔
به خدا قسم که تازه نفس تر از شما ندیدم
با همه وجودم احساس میکردم کنار پدرم هستم
و جالبه که مادر هم با گریه از همین حس گفتند😭
هر دو جانباز درد کشیده
و عاشق امام زمان
و چشم براه ظهور💔
ادامه دارد....
#شهید_جانباز_حاج_اصغر_عبداللهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...)
eitaa.com/shaheedasqareabdollahy