❣️رمان عاشقانه جدید #دمشق_شهر_عشق
مصطفی بیخبر از
اینهمه گوش نامحرم به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف حرم درگیر شدیم!» و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از مدافعان حرم هستند و طوری
با کف پوتنیش به صورتم کوبید که از شدت درد ضجه زدم و نمیدانم
این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفسهایش را میشنیدم ...
به سمت صورتم خم شد،
چانهام خیسِ اشک و خون شده بود و از ترس و غصه میلرزید که نیشخندی نشانم داد و تحقیرم کرد :«
فکر نمیکردم سپاه پاسداران جاسوس زن داشته باشه!»
https://eitaa.com/joinchat/1372651556C371b3a4fe0
♨️ عاشقانه حضور دختر
#ایرانی در دفاع از حرم
#حضرت_زینب