با سر انگشتان مهر هر گره ام را با شوق بر پیکرم می آراست هر رجم با سوره ی عشق و آیه ی محبت جلا می گرفت و من هر روز قد می کشیدم آیه باران بود تنم گاه از سیدالشهدا دم می زد و گاه از مادرش زهرا بی نشان نشاندار جهان اشتیاق به تمام شدن هر روز گلی را در دامانم شکوفا می کرد من تمام شدم و این آغاز من بود در آخرین روز همچون مادری مهربان سخت در آغوشم کشید این بار در گوشم آیه های ایستادگی خواند و بی نگاه محبتی یا دست نوازشی مرا به راه عشق و مقاومت بخشید نمی دانم با خدای خود چه معامله ای کرد و یا چه عهدی بست اما هر چه بود هر گره ام به یاد فداکاری مادرانه اش تا ابد می تپد... فرش دستباف اهدایی به موکب همدلی https://eitaa.com/revayate_hmdeli