2.12M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
صحنه زیبا از دلاور خاطره باحال : « موقعیتی که لورفته بود و ممکن بود هرلحظه خمپاره دوم زمین بخوره میدویدم که صدای یکی از زخمی ها رو شنیدم :«برادر ! پام ترکش خورده منم با خودت برگردون عقب دست عراقیا نیفتم صداشو از فاصله نسبتا دور میشنیدم. به خودم اومدم که بهش رسیده بودم . اومدم ازش عبور کنم پامو گرفت، شایدم دستش رو بلند کرد که به پام خورد. من اینجوری حس کردم که پای من و دست اون مجروح تماس پیدا کرد. پام گیر کرد. پام سست شد. دیگه هیچی نفهمیدم. اگر به مغز مهلت میدادم منو نهی میکرد و وادارم میکرد به فرار تنهایی. خم شدم بلندش کردم گذاشتم روی دوشم و شروع کردم پابه پای بقیه فرار کردم. خمپاره بود که میخورد اطرافمون به آمبولانس انتقال مجروحین رسیدم گذاشتم داخل ماشین و نشستم نفسی تازه کنم . تازه اونجا بود که مغزم شروع کرد به فرمان دادن و تحلیل کردن نمیدونم عاقبتش چی شد زنده موند یا نه فقط می دونم دست عراقیا نیفتاد. سی سال از جنگ گذشته وشبها کابوس نمیبینم . وجدانم راحته!» این روزها که در با دشمن دست وپنجه نرم میکنیم، وجدانمون راحته؟ صدای کمک خواستن نمیاد؟ دست طلب کمک از کسی رو احساس نمیکنیم ؟ داریم مثل ترسوها تنهایی فرار میکنیم ؟ یا باندازه زور و توانمون یک نفرو بغل میزنیم و بسمت پناهگاه میریم؟ من هم زمان با ویدیوهای جنگ هشت ساله با عراق ، ویدیوهای جنگ هشت ساله با تورم افسارگسیخته میبینم شما چی میبینید؟ خدا نکنه نگاهمون به جماعت دلار جمع کن بیفته که کفاره داره ✅وجدان ✅مواسات ✅پیامبر_رحمت ⚜قرارگاه یاوران اقتصاد مقاومتی⚜ 🔹🔹قیام