سبک زندگی اسلامی
#حکایت شماره ۳۹ 🔵لقمه ای انفاق زن گفت: «نگذارشون بیرون تا وقتی ماشین می‌آد. باز این لعنتی‌ها پارش
شماره ۴۰ پیرمردی نارنجی‌پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: خواهش می‌کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد. پرستار: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی‌شناسم. خواهش می‌کنم عملش کنید من پول را تا شب براتون میارم. پرستار: با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید. اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه. صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می‌اندیشید!! 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7