#داستان ۱
🔸️چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم
خیلی ناراحت بودم،آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم.صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم.گفتم بفرمایید.
گفت:یه مسافری بود هم سن و سال خودم،حدودا ۴۰ساله.خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت:چرا انقدر همکاراتون...(یه فحشی داد)هستند.
گفتم چطور شده،مسافر گفت:۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده ...
#تلنگر #حکمت_خدا #حکایت #راننده_اسنپ
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7