#داستانک #خاطره
تا تصویرو دیدید یاد مشق نوشتن افتادید؟نه،قصه یه چیز دیگهس!برای درک بهتر این خاطره،باید اول دستتون رو بگیرم ببرم به دهه۶۰،جایی که نه اینترنتی هست،نه شبکههای تلویزیونی.دو تا کانال تلویزیونی بود که کلا بهتره دربارهش صحبتی نکنم!رادیو یکی از رسانههای قوی اون زمان بود.یکی از برنامههای رادیو،که نمیدونم اسمش«خانه و خانواده» بود یا یه چیزی دیگه باعث شده بود مادر ما همیشه یه رادیوی روشن کنار دستش داشته باشه.این وسط برنامه آشپزی بود که یه خانمی بود که خیلی سریع و هُل هلکی مواد لازم رو میگفت و بعدشم دستور پخت و خلاص!
مادر من اوایل صدای این بنده خدا رو روی نوار ضبط میکرد.هر نواری از هر جا که دستش میرسید میذاشت توی ضبط و گاهی هم نوارهای مهمی رو نفله میکرد!بعد از مدتی مادر دستور دادند من در خلال پخش برنامه آشپزی از رادیو،براشون یاداشت کنم!
یکی دو روزی این کارو انجام دادم ولی خیلی کار رواعصابی بود! مخصوصا وقتی جا میموندم. از یه جایی،بجای نوشتن شروع کردم به نقاشی کردن!
کار خیلی جذاب شد.نقاشیو در چشم به هم زدنی میکشیدم و تازه وقت اضافه هم میآوردم!
ایده خیلی محشری بود.مخصوصا که مادر من سواد قرآنی داشت و دیدن تصاویر براش خیلی سادهتر از خوندن بود.
خلاصه این طوری بود که اولین کتاب آشپزی مصور خونه خلق شد و قدم بزرگی در تولد و رشد دنیای مالتی مدیا برداشته شد!
پن:از ما که گذشت ولی هیچ وقت دست نوشته،نقاشی و آثارتون رو دور نریزید!ممکنه چند سال بعد دلتون بخواد ببینید!
@alimiriart
(تلخیص شده)
✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس
https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7