.
•|مرحله سوم عملیات بیت المقدس شروع شد. در پنج کیلومتری خرمشهر بودیم. اینجا هم حاج احمد مانند همیشه ترفند زیبایی را به کار گرفت. ترفندی که باعث شد نتیجه بسیار خوبی بگیریم. یادم هست که دقیقاٌ ساعت 9 شب بود که ناگهان حاج احمد دستور داد هر پنج گردان هرچه منور دارند شلیک کنند روی خرمشهر. نمیدانستیم منظور حاجی از این کار چیست. قبضهها را آماده کردیم و هر چه منور داشتیم شلیک کردیم به طرف شهر. شهر کاملاً روشن شد. آتش بازی عجیبی بود. از دور نیروهای دشمن را میدیدیم که چطور وحشت میکردند و این طرف و آن طرف میرفتند. لابد فکر میکردند عملیاتی که این همه منور در آن شلیک میشود، خیلی بزرگ خواهد بود. معلوم بود که به وحشت افتادهاند.
بار دیگر ترفند حاج احمد کاملاً نتیجه داد و حداقل 50 درصد از نیروهای آنها روحیهشان تخریب شد. طوری که قبل از حمله نهایی دسته دسته شروع کردند به تسلیم شدن و حمله اصلی که آغاز شد، ما با مقاومت کمتری روبرو شدیم. خود حاجی اولین نفری بود که سوار بر یک نفربر وارد شهر شد و بعد نیروهایش خرمشهر را تصرف کردند. حاجی دوری در خیابانهای اصلی شهر زد. توی فکر بود و نمیدانستیم که به چه فکر میکند؟ آسمان را نگاه میکرد و سمت غرب را. بعد رفت سمت مسجد جامع؛ جایی که صدای تکبیر همهجا را برداشته بود. کمی ایستاد و به گلدستهها نگاه کرد. اشک در چشمانش حلقه زده بود.
به نفربر گفت دور بزند و مرا صدا کرد و گفت: «سریع نیروهایت را از شهر ببر بیرون.» تعجب کرده بودم با این همه زحمت شهر را تسخیر کرده بودیم و حالا او دستور میداد که تخلیهاش کنیم. گفتم: «برای چه حاجی؟» در حالی که راه می افتاد گفت: «وقت چون و چرا نیست. الان به سایر گردانها هم میگویم که شهر را تخلیه کنند.» گیج شده بودم اما میدانستم کارش بیحکمت نیست. شروع کردیم به خالی کردن شهر. خود حاجی آخرین نفری بود که بیرون رفت و در همین موقع بمباران بسیار سنگین دشمن شروع شد. جنگندهها میآمدند و هر بمبی که داشتند میریختند روی شهر. غافل از آنکه آن موقع ما بیرون شهر بودیم. اگر توی شهر بودیم تلفاتمان بسیار سنگین میشد. به خصوص که از پدافند هوایی مناسبی هم برخوردار نبودیم. حاجی دست عراقیها را خوانده بود. آنقدر صبر کردیم تا بمباران تمام شود، بعد دوباره برگشتیم به شهر و باز حاجی اولین نفر بود.
.
💬روایت یکی از فرمانده گردان های
#شهید_احمد_کاظمی
🆔
@nashreshahidkazemi