🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 🍁 *قضاوت مکن* ای برادر خواهرم بیدار باش گر قضاوت می کنی هشیار باش هر چه می بینی نمی باشد سند هر چه می گویی بگویش مستند هر کسی خندان بود بی درد نیست تو ندانی آدم بی درد کیست هر کسی مکتب نرفته کور نیست او ز علم و معرفت پس دور نیست آنکه بیکار است او بیعار نیست گر دهی کارش دگر بیکار نیست بد حجابی خود دلیل کُفر نیست خود نداند معنی این کار چیست هر که دارد سیم و زر او دزد نیست حاصل رنجش بود کنکاش چیست هر کسی کرده سکوت او لال نیست زندگی هرگز بدین منوال نیست هر کسی گریان شود افسرده نیست او بود غمگین ولی دلمرده نیست هرکه میخندد مگو او دلخوش است درد برجانش بود او سرخوش است هر که گوید عیب ما دشمن که نیست گو برادر جُرم او آخر ز چیست هر که را دیدی فقیر او کی گداست بین مسکین و گدا دانی جداست ساد ه پوشی هم نباشد اُملی گر تمیزی ای برادر چون گُلی شیک پوشی هم دلیل مال نیست جیب شاید خالی و خوشحال نیست هر که گوید عاشقم دلداه نیست او به پایت گویمت استاده نیست ه هر کسی دستت گرفت او یار نیست تو ندانی دشمنت یا دوست کیست بر تو گویم مُتهم محکوم نیست گویا ظلمی شده معلوم نیست الغرض این قصه باشد بس دراز گر ندانی گویمت درد است و راز زندگی بر ما دو روزی بیش نیست این دو روزه حاصلش تشویش نیست پس بدان کار قضاوت با خداست تو ندانی حق و این قصه جداست 🍁 🍁🍁 🍁🍁🍁 شاعر: پرویز بیابانی(بیقرار اصفهانی) 🆔https://eitaa.com/mohsen_dehghani_ir