من فقط فهمیدم که دلم مثل تشتی که پر از آب باشد و یک‌مرتبه از پشت بام به زمین بیفتد، همان‌طور ریخت زمین و یک لرزش کوچک در دست و پاهایم احساس میکردم. با ادامه صحبتهای آن دو نفر، حال به حالی میشدم که میگفتند: «ما خیلی تلاش کردیم تا بانک دقیق و کارآمدی داشته باشیم و حاصل تحقیقاتمون رو فقط در اختیار کشورهای عضو ارشد مرکز اطّلاعات زیست فنّاوری قرار بدیم. حتّی برای این امر مجبور به هزینه‌های گزاف شدیم و از مقطعی به این طرف، بخش جمع‌آوری و آزمایشات اوّلیّه این پروژه بزرگ رو برون‌سپاری کردیم. (یعنی شرکتهای خاصّی را پیدا و تأسیس کردند که مأموریّت جمع‌آوری ژن‌های زنان جهان مخصوصاً منطقه ما را به عهده بگیرند و حتّی آزمایشات اوّلیّه هم روی آن‌ها انجام بدهند! کلّاً خدا لعنتشان کند!)...» داشت میگفت و میگفت و من هم داشت فشارم زیر و رو میشد. تا اینکه گفت: «یکی از کشورهایی که خیلی صادقانه و بدون هیچ چشمداشتی از اوّلش پای کار بود و حتّی هزینه‌های اوّلیّه کلّ مؤسّسه ما رو هم تأمین میکرد، همین کشور اسرائیل است. این‌قدر سطح همکاری‌های اسرائیل با ما بالاست که حتّی تمام شرکتهایی که ما باهاشون قرارداد داریم و برامون نمونه اوّلیّه و ثانویه میارن از ملّت بزرگ یهود و شرکتهای اسرائیلی هستن.» احساس میکردم دارم بالا می‌آورم، امّا هنوز نمیدانستم چرا! فقط میدانستم که از حرف‌هایش احساس خیلی بدی دارم و نزدیک است یک چیزی بگوید که حالم به کلّی بد شود. تا اینکه گفت: «ما اطّلاع نداریم که انستیتوهای اوّلیّه شرکتهای اسرائیلی کجاست و چطوری این‌قدر دقیق، ظریف و با سرعت، نیازهای ما رو تأمین میکنن و بهمون اطّلاعات میدن، امّا فقط همینو می‌دونیم که در جزیره‌های مختلف و بر اساس هر منطقه، انسانها مخصوصاً زنها رو مورد آزمایش دقیق قرار میدن.» تا این را گفت، فهمیدم که دارد چه میگوید. فهمیدم که زندانی که چندین ماه گذشته در آن آرزوی مرگ میکردم و نمیدانستم چرا آن‌جا هستم و چرا و به چه نیّت تأسیس شده است، دارد چه‌کار میکند و همه کسانی که آن‌جا هستند، خرابکار نیستند. حالا آن دو نفر داشتند نتایج تحقیقاتشان از زنهای افغانستان، پاکستان و... را در آن جلسه تحلیل و بررسی میکردند. این که به چه نتایج جالبی رسیدند و حتّی حاصل تحقیقاتشان هم به انواع ابر شرکت‌های «غذایی»، «لوازم آرایشـی» و حتّی «داروسازی» و صدها شرکت متقاضی دیگر ارسال میکنند.خیلی ساده است؛ یعنی برنامه‌ریزی برای خوراک، پوشاک، دارو، ظاهر، پوست و خلاصه همه‌چیز مردم و ملّت خاورمیانه مخصوصاً زنها و دخترهایمان! بر اساس تغییر جهشـی و ژنتیکی خاصّی که دنبالش هستند و برای ملّتهای بیچاره و بی خبر ما تجویز میکنند! دیگر حالم بد شد. یاد انواع هورمونها، سوپ جنین انسان، لیلماهای بیچاره و هایده‌های بدبخت و... افتادم، به شدّت تپش قلب گرفتم و دست و پاهایم یخ کرد. هر چه در طول کلّ زندگی‌ام خورده و نخورده بودم، تا شیر مادرم را هم بالا آوردم و دیگر نفهمیدم چه شد. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour