هر عاشقی کربلایی دارد که محل ریختن خون اوست! اگرچه نداند در کدام زمین خواهد مُرد و کربلایش کجاست! حسین جان! عمرمان گذشت و ما کربلای خود را نیافتیم، اصلا نمی‌دانیم برای ما هم مقتلی هست یا نه؟! ای رفیق بی رفیقان! گمانم به ما کربلایی برای بذل جان ندهند؛ آقایی کن و به این آوارگان غمت اجازه بده خونشان در کربلای تو بر زمین بریزد....