#شهیدانه
میگفت تو مترو بودیم داشتیم میرفتیم بهشت زهرا
یه بنده خدایی رو دیدم کلی نون باگت دستش بود
گفتم چقدر دلم سالاد الویه خواست! بعد گفتم نه ولش کن پا روی نفسم میزارم،میرم سر مزارِ شهید ابراهیم هادی،سیر میشم با دیدنش!
رفتم نشستم سر مزارش سرمو تکیه دادم چشامو بستم،یه خانمی اومد صدام زد چشام باز کردم،
گفت: اینا نذری شهید ابراهیم هادی هستش،نوش جونتون.دیدم تو دستش سالاد الویه ست... :)
+مگه میشه شهدا از دلمون بیخبر باشن؟!🙃
🌱|
@martyr_314