هدایت شده از ریحانه
🖥 | او در خط مقدم بود، من در خط صبر 👈 سرکار خانم الهام حیدری، همسر شهید حسن طهرانی‌مقدم در گفتگو با رسانه ریحانه KHAMENEI.IR درباره ویژگی‌های اخلاقی و چگونگی تعامل این شهید با خانواده👇 🔹 خیلی وقت‌ها هم نبود، یک ماه نبود، دو ماه نبود، سه ماه نبود، همین‌طور کار می‌کرد و من کاملاً پذیرفتم. آن زمان شرایط جنگ بود اما نمی‌شد همه‌چیز متوقف بماند. باید زندگی می‌بود و جنگ هم همراهش. ما دیدیم در همان دوازده روز، هم جنگ بود، هم زندگی. ممکن بود قبل از آن دوازده روز به نظرمان سنگین بیاید که مگر می‌شود هم جنگ باشد هم زندگی؟ ولی دیدیم که همه زندگی می‌کردند، با این‌که خانه‌ها را می‌زدند. در تهران هم بودیم، می‌نشستیم، اما مردم زندگی عادی خودشان را ادامه می‌دادند. لذا من پذیرفتم که این شرایط هست. 🔹 چند سالی در همان اوضاع سخت گذشت، واقعاً سخت بود چون هم جبهه و جنگ بود، هم خیریه، هم نبودنِ حاج حسن. آن روزها می‌نوشتم و دوست داشتم مسائلم را بنویسم. می‌خواستم ببینم اوضاع و احوال را چه‌طور می‌بینم، چه‌طور نگارش می‌کنم. من آن موقع فکر می‌کردم قرار است ما بچه‌دار شویم البته آن موقع بچه نداشتیم. ولی در ذهنم این بود که: «این پدر یا شهید می‌شود، یا اسیر می‌شود، یا مجروح می‌شود، یا عضوی را از دست می‌دهد، یا ویلچری می‌شود.» دائم خبر می‌آمد که این شهید شد و آن شهید شد. یعنی ما دائماً منتظر بودیم ایشان شهید بشود. دلواپسی، دلشوره، دلهره دائماً در این زندگی بود. و من خودم را مدیون نسلی می‌دانستم که در آینده فرزند من می‌شود و ممکن است بگوید تو پدر را دوست نداشتی، چون او را دوست نداشتی، او رفت و شهید یا مجروح شد. من با نوشته‌های خودم می‌خواستم سند کنم که نه، من پدرِ شما را دوست داشتم. در اوجِ دوست داشتن، ما به توافق رسیدیم که از هم جدا باشیم، چون اسلام برای ما عزیزتر از زندگی شخصی‌مان بود. از حلال خودمان گذشتیم تا کاری را انجام بدهیم که خدا دوست دارد. 🔹 نامه‌های خیلی زیادی بود که ایشان می‌نوشت، من هم در جواب آن می‌نوشتم. نامه‌ها طوری نبود که همه‌اش حرف‌های عشق و عاشقی باشد. این دوست داشتن را با لفظ «الهام جان» در ابتدا و در انتها با «دوستت دارم» نشان می‌داد. در وسط نامه‌، تمام دروس اعتقادی بود، چه من به ایشان، چه ایشان به من. اما اینکه بنویسد «عاشقتم» یا نمی‌دانم «قربانت بروم» از لفظ‌های خیلی امروزی نبود. به همان «الهام عزیزم»، «الهام دوستت دارم» و با همین الفاظ محبت خودشان را بیان می‌کردند. چون بعضی از مردها در آن زمان سختشان بود این الفاظ را به زبان بیاورند، ولی ایشان نه. وقتی وارد می‌شدند اولاً می‌آمدند پیش من و می‌گفتند: «خسته نباشی.» اصلاً مردی نبود که جلوی همه اسم کوچک من را صدا نزند. یا موقع غذا خوردن، به بچه‌ها می‌گفت: «دست بزنید، مادرجان متشکریم، الهام‌جان متشکرم، الهام‌جان دوستت دارم.» از این الفاظ محبت‌آمیز در جمع استفاده می‌کرد تا بچه‌ها هم یاد بگیرند که ابراز محبت را نسبت به همدیگر داشته باشند. آدم خیلی عجیبی بود از لحاظ اخلاقی، خیلی فرق داشت با مردهای دیگر. من تا امروز مردی مثل ایشان ندیدم. اخلاقشان عالی بود. 🔍 متن کامل را از اینجا بخوانید. 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 📲 @khamenei_reyhaneh